خبرگزاری مهر: رسانههای خبری از برگزاری نشست سران شورای همکاری خلیج فارس و آمریکا در ماه اکتبر، پاییز امسال، در کمپ دیوید جهت حل بحران قطر خبر دادهاند. اگر بخواهیم با دیدی عمیقتر به موضوع بحران در منطقه میان قطر و کشورهای حوزه خلیج فارس نگاه کنیم باید گفت: خطوط کلی سیاستهای آمریکا و خطمشی واشنگتن نسبت به بحران خلیج فارس به تمایل دولت آمریکا برای هماهنگشدن تحرکات عربستان، امارات و دیگر کشورهای عرب این منطقه با تشکیلات تروریستی افراطگرا و مقابله با نفوذ ایران باز میگردد و واشنگتن نمیخواهد در راستای تحقق این دو هدف، خللی همچون اختلاف میان کشورهای عربی منطقه به وجود آید. از زمان آغاز بحران قطر، دونالد ترامپ موضع حمایتگرانه خود را از کشورهای تحریم کننده قطر اعلام کرد، موضعی که البته مغایر با دیگر ارکان دولت آمریکا همچون پنتاگون و وزارت امور خارجه بود. از سوی دیگر تلاشهای دیپلماتیک مقامهای قطری و اصرار بر موضع قاطع خود درباره محکوم کردن شروط سیزده گانه عربستان و متحدانش باعث شد کشورهای تحریم کننده از موضع خود کوتاه بیایند و راه گفتگو را در پیش بگیرند. مجموعه این عوامل بعدها باعث شد ترامپ لحن
خود را نسبت به بحران قطر تغییر دهد. در همین راستا، خبرنگار مهر مصاحبهای با پرفسور آرشین ادیب مقدم، رئیس مرکز مطالعات ایرانی مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن انجام داده که در ادامه میآید. *نشست کمپ دیوید برای حل بحران قطر قرار است پاییز امسال در امریکا برگزار شود. آیا این ابتکار عمل امریکا میتواند به حل این بحران منجر شود؟ هیچ یک از ابتکاراتی که دولت ترامپ تاکنون برای حل این بحران دنبال کرده موفق نبوده است. همانطور که من بارها از زمانی که ترامپ در ژانویه ۲۰۱۷ وارد کاخ سفید شده خاطر نشان کرده ام، متحدان را از خود دور کرده است. وی فردی متغیر و ضعیف بوده و بدون فکر عمل میکند. به همین دلیل طبقه سیاسی در ایالات متحده آمریکا بسیار عصبی است. آنها به خوبی میدانند که این رئیس جمهور موقعیت کشور را تضعیف کرده است. بحران قطر و گسترش آن که در ابتدا ترامپ با تشبیه رفتار قطر به تروریسم آن را مهیج کرد، بسیار شدیدتر از آن است که با چند جلسه حل شود. تغییرات غیرمنتظره در نگرشهای ایالات متحده آمریکا که ازاتهام قطر به تامین مالی تروریسم به نامیدن این کشور به عنوان متحد واشنگتن در مبارزه با گروههای تروریستی
تغییر کرد، برای هیچ دیپلماسی جدی، خوب نیست. ترامپ دقیقا شبیه یک تاجر در امور بین الملل عمل میکند. او همیشه تمایل دارد چیزی را به بالاترین پیشنهاد کننده (بالاترین قیمت پیشنهادی) بفروشد. این ذهنیت ذهنیتی ناهنجار و غیر حرفهای است، زیرا منافع ملی ایالات متحده امریکا و منافع هرکشور یا شرکتی که متحد واشنگتن است را به فروش میرساند. بحران قطر نمونهای از این واقعیت است: نظرات بیدادگرانه ترامپ در مورد دولت کانادا و اتحادیه اروپا به همان اندازه نشان دهنده رویکرد اصلی و رویکرد هیستریک او به دیپلماسی بین المللی است. البته همواره فرصتی برای دیگر کشورها با وجود یک رهبر مانند ترامپ وجود دارد: اگر ایران همچنان در این آبهای مواج به آرامی کشتی را هدایت کند، کشور از مقابله با بحران اخیری که توسط دولت امریکا ایجاد شده با قدرت احیاء شده و پرستیژ جهانی سربلند بیرون میآید. در آن زمان، سیاست داخلی ایران باید به سمت تجمیع سرمایه و سرمایه گذاری کامل و بر اساس شرایط مطلوب بین المللی تنظیم شود. اول و مهمتر از همه، ایران نیاز به ادامه کار در مورد پاسخگویی عمومی نهادهای دولتی دارد، همانطور که من همیشه با همتایان مهم خود در
اتحادیه اروپا بحث کرده ام. *برخی معتقد هستند اینکه امریکا در راس این ابتکار عمل برای حل بحران قطر برآمده نشان از نارضایتی واشنگتن از ریاض جهت حل مسائل منطقهای است. نظر شما در این خصوص چیست؟ برای دولت ترامپ، همانند اکثر کشورهای دیگر، آل سعود تا زمانی ارزش دارد که پول پرداخت میکند. تلاشهای اخیری که قطر را به عقب برگرداند، بیشتر به سمت ایجاد یک جبهه مشترک برای تعادل در برابر قدرت منطقهای ایران هدایت میشوند. فراتر از مسئله نفت، عربستان سعودی هرگز شریکی استراتژیک، قوی و واقعی برای ایالات متحده نبود، حداقل به این علت که هیچ کس نمیخواهد از مدل سعودی در جهان عرب پیروی و حمایت کند. روشنفکران عرب به خوبی میدانند که سلطنت ال سعود احتمالا پایدارترین نیروهای ضد دموکراتیک در امور عرب بوده است. به همین دلیل است که مخالفان مهم دولت عربستان سعودی، برای مثال الرشید اخیرا خواستار تغییر رژیم در کشور شده است. در حمایت از چنین صدایی، میخواهم اضافه کنم که هیچ جایگزینی برای دموکراسی، آزادی اجتماعی و آزادی در غرب آسیا و شمال آفریقا وجود ندارد. *با توجه به شروط عربستان و همپیمانان آیا قطر حاضر است امتیازی به طرف مقابل
بدهد؟ اگر چنین است در چه زمینههایی ممکن است مصالحهای صورت گیرد؟ تا کنون، دولت ترامپ مجبور بود هرگونه نشست برای مصالحه را به تعویق اندازد. علوم سیاسی به ما میآموزد که برای موفقیت در هر مذاکره باید چند مورد وجود داشته باشد: الف) وجود یک مذاکره کننده شایسته و بی طرف - دولت ترامپ نمیتواند این نقش را بر عهده گیرد - ب) وجود یک پروسه مذاکره که در آن منافع همه ذینفعان به طور مساوی تضمین شود (بازی حاصل جمع مثبت). متاسفانه پروسه عادلانه مذاکره نیز وجود ندارد، زیرا موضع عربستان سعودی، امارات متحده عربی و بحرین عمدتا ناسازگار و نسبت به قطر توهین آمیز بوده است. *با توجه به روابط امریکا با عربستان و قطر، واشنگتن چگونه میتواند این بحران را حل کند تا دو طرف را راضی نگهدارد؟ روابط ایالات متحده با این دو بازیگر تا حد زیادی توسط منافع آمریکا تعیین میشود، بنابراین هیچ گاه تلاشی هماهنگ برای ایجاد یک توافق دوجانبه صورت نگرفته است. در صورت عدم توافق جامع، دولت ترامپ خرسند خواهد بود از اینکه محاسبات اقتصادی را دنبال نموده، محاسباتی که رابطه واشنگتن با کشورهایی مانند قطر و عربستان سعودی را تعیین میکند. تا زمانی که آنها
از گنج خود، نفت و گاز، پرداخت میکنند، یک شریک در هر جامعه سرمایه داری پیدا خواهند کرد (به ویژه ایالات متحده امریکا). این که آیا چنین رابطه پیرو-حامی به طور نامحدود پایدار است یا خیر، مطمئنا یک سوال دیگر است.
دیدگاه تان را بنویسید