چرا ملک سلمان پرونده فلسطین را از ولیعهدش گرفت؟
شکستها و ناکامیهای متوالی ریاض در منطقه، از جمله بازگشت تدریجی و قدرتمندانه سوریه به جایگاه منطقهای و بینالمللیاش، پادشاه عربستان را مجاب کرده که پرونده قضیه فلسطین را از پسرش، که با سیاستهایش آسیبهایی به جایگاه این کشور وارد کرده است، بگیرد.
خبرگزاری تسنیم: «عبدالباری عطوان» تحلیلگر مطرح جهان عرب در سرمقاله روزنامه فرامنطقهای «رای الیوم» نوشت: در اقدامی غافلگیرکننده، که به نظر ضروری میرسد، «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان سعودی پرونده قضیه فلسطین را از دست پسر و ولیعهدش «محمد بنسلمان» گرفت آن هم پس از اینکه، ملک سلمان به حجم ضرری، که برخی سیاستهای ولیعهدش به کشور وارد میکند، پی بُرد. از بارزترین سیاستهای مضر بنسلمان، افتادن وی در دام حمایت از «معامله قرن» و مهندسان آن یعنی «جرد کوشنر» داماد و مشاور ارشد رئیسجمهوری آمریکا، و «جیسون گرینبلات» فرستاده ویژه آمریکا به منطقه خاورمیانه است.
این خبر را خبرگزاری «رویترز» به نقل از منابع سعودی بسیار مطلع گزارش داد. اگر چه ما، که با خبرگزاریهای خارجی بیش از ۴۰ سال تعامل داریم، معتقدیم که چنین اخبار درز شده از سوی مقامهای ارشد دولتی چه در عربستان سعودی یا حتی در ایالات متحده آمریکا، با هدف ارسال پیام بخش اعظمی از مسئولان و خوانندگان است و بروز این تغییر را مورد تاکید قرار میدهد.
رهبری عربستان سعودی خواست از طریق این درز اخبار به بیرون، در وهله اول فلسطینیان و سپس افکار عمومی جهان عرب را مطمئن کند و این موضوع را مورد تأکید قرار دهد که همچنان بر سر عهد خود وفادار است و هرگز با هرگونه توافق صلحی در خاورمیانه، که قدس اشغالی را به عنوان پایتخت فلسطین به رسمیت نشناسد و حق بازگشت آوارگان فلسطین را قانونی نکند، موافقت نخواهد کرد. این دو مساله محوری است که «معامله قرن» آنها را حذف کرده است و «ابو دیس» را به عنوان پایتخت جایگزین و قرار داده و حق بازگشت را به صورت کامل حذف کرده است.
مساله اصلی، که خشم بخش اعظمی از فلسطینیان- دولت و ملت، جنبشهای «فتح» و «حماس» - را موجب شده روایت خبرگزاری رویترز به نقل از مسئولان فلسطینی نزدیک به «محمود عباس» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی است که گفتهاند شاهزاده محمد بنسلمان فشار شدید را به رئیس تشکیلات در جریان «دعوت از وی» به ریاض در دسامبر گذشته وارد میکرد تا وی را به سمت پذیرش «معامله قرن»، فراموش کردن شهر قدس به عنوان پایتخت فلسطین و موافقت با «ابو دیس» به عنوان جایگزین قدس و عدم پایبندی به حق بازگشت آوارگان فلسطینی سوق دهد. طبق گزارش رویترز، ولیعهد سعودی وعده کمکهای مالی به ارزش ۱۰ میلیارد دلار به تشکیلات خودگردان فلسطین به عنوان حمایت از آن در صورت موافقتش با این معامله، داد، ولی محمود عباس، که با این فشارهای قوی روبهرو شد، تهدیدها مبنی بر سرنگونیاش در صورت مخالفت با معامله قرن را رد کرد.
خطرناکترین موضوع در این معامله، که به نظر میرسد ولیعهد سعودی نیز با آن متقاعد شده این است که با طرح صلح عربی، که در سال ۲۰۰۲ در نشست بیروت مطرح شد و در اصل طرح ابتکاری ریاض بود، کاملا مغایرت دارد.
مقامهای سعودی، که با خبرگزاری رویترز گفتگو میکردند، تأکید کردند این مساله که پادشاه عربستان پرونده قضیه فلسطین را شخصا بر عهده گرفته و از دست ولیعهدش خارج کرده، به معنای وجود اختلاف بین طرفین نیست. ملک سلمان که به محمود عباس تعهدش به طرح صلح عربی را مورد تأکید قرار داده و تصریح کرده است که ولیعهدش، که در گفتگو با نشریه آمریکایی «آتلانتیک» در ماه آوریل گذشته گفته که حق اسرائیلیها است که با آرامش در سرزمینشان زندگی کنند، اظهاراتی کمسابقه از سوی یک مقام سعودی یا عربی است. به نظر میرسد پادشاه سعودی میخواست موضعی را، که آسیبی جدی به جایگاه و وجهه کشورش در اذهان عمومی جهان عرب و اسلام بهویژه در چنین اوضاع بحرانی که از چند جبهه وارد جنگ سیاسی و نظامی شده است، تصحیح کند.
چند دلیل وجود دارد که ملک سلمان را به گرفتن پرونده فلسطین از دست ولیعهدش، و بازگشت به مواضع اصولی عربستان در حمایت از طرح صلح عربی مجاب کرده است:
نخست: کمیپنی، که گروههای سعودی نزدیک به حکومت ریاض علیه فلسطینیان را به راه انداخته و آنها را متهم به فروش سرزمینشان کردهاند و از سوی دیگر عادیسازی با اسرائیل را به عنوان دولتی دوست تبلیغ کردهاند، نتایج معکوسی داده و تاثیری منفی بر کشور پادشاهی عربستان، جایگاه آن و وجههاش به عنوان کشور عربی- اسلامی که موقعیتی کلیدی در جهان عرب و اسلام دارد، گذاشته است و حتی باعث راه افتادن کمپینهای نفرتانگیز از این کشور شده است.
دوم: پیشرویهای چشمگیر ارتش عربی سوریه در جنگهایش برای بازپسگیری حاکمیت بر بخش اعظمی از خاک کشور، که آخرین پیروزی در مناطق جنوبی بعد از غوطه شرقی بوده، و ادامه آمادگیاش برای حمله به «ادلب»، به این معناست که جنگ سعودی در سوریه، که به مدت ۷ سال ادامه داشت، شکست خورده است و سوریه به صورت تدریجی به، ولی با قدرت به جایگاه عربی و بینالمللی خود بازمیگردد.
سوم: عقبنشینی «دونالد ترامپ» رئیسجمهوری آمریکا از تهدیدهایش علیه ایران، و ابراز آمادگی وی برای دیدار با مقامهای ایرانی مشخصا «حسن روحانی» رئیسجمهوری این کشور برای مذاکره بدون پیششرط جهت حل و فصل اختلافات موجود میان طرفین، به این معناست که شرطبندی سعودیها برای حمله آمریکایی- اسرائیلی به ایران در معرض شکست احتمالی قرار دارد.
چهارم: تصمیم مالزی برای خروج از ائتلاف اسلامی، که ۳ سال پیش توسط عربستان سعودی تشکیل شد، و خارج کردن سربازانش از جنگ در یمن، و نیز افزایش گمانهزنیها مبنی بر اقدام آقای «عمران خان» نخستوزیر جدید پاکستان به عقبنشینی مشابه از یمن، و اتخاذ تصمیمی از سوی فرانسه برای پایان دادن به حمایت از ائتلاف عربی در این جنگ.
پنجم: شکست راهحل نظامی در یکسره کردن جنگ در یمن همزمان با وارد شدن آن به چهارمین سال خود آن هم بدون هیچ چشماندازی که پایان آن را ممکن کند. از سوی دیگر هیچ تحول سازنده و بارزی که به نفع عربستان سعودی و همپیمان اماراتی آن در جبهههای جنگ، چه در تعز یا الجدیده یا صعده، وجود ندارد.
این بازنگری عربستان سعودی در پرونده فلسطین، که در بازگشت آن به ملک سلمان نمود کرده است، تحولی مثبت قلمداد میشود که بایستی تکامل و تعمیق یابد.
مسالهای که ما را بر آن داشته است که بروز چنین تحولی را محتمل بدانیم این است که میزان کمپینها و مقالههای برخی نویسندگان، که همپیمانی با دشمن اسرائیل و عادیسازی با آن را مورد تمجید قرار میدانند، کم شده است که مهمترین شاخصها در این زمینه، ناپدید شدن دکتر «انور عشقی» حامل این پرونده، و دور شدن آن از انظار طی مدت اخیر است، همین مساله درخصوص شاهزاده «ترکی الفیصل» رئیس اسبق سازمان اطلاعات سعودی نیز صدق میکند که متخصص در حضور در کنفرانسها و نشستهای با همتایان اسرائیلی، و رهبری روند عادی سازی به شمار میرود.
دیدگاه تان را بنویسید