هرزل؛ مرد مرموز تاسیس اسرائیل/ اتحاد نانوشته کمونیست‌ها و انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها برای ایجاد اسرائیل

کد خبر: 775083

با تلاش‌های هرزل و رهبران یهودی هم فکر او جنبش صهیونیسم در سطح جهانی به رسمیت شناخته شد. گروهی در ابتدا مستقل متشکل از یهودیان شرق اروپا ایده‌هایی مشابه برای  مشکلات یهودیان اروپا داشتند و برای به رسمیت شناخته شدن توسط جهان بین الملل نیز درنگ نکردند.

هرزل؛ مرد مرموز تاسیس اسرائیل/ اتحاد نانوشته کمونیست‌ها و انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها برای ایجاد اسرائیل

سرویس بین الملل فردا: نام ایلان پاپه، مورخ اسرائیلی، در میان محققان ایرانی با موضوع فلسطین گره خورده است. کتاب‌های مختلف او درباره درگیری اسرائیل و فلسطین باعث شده است که او شهرت فراوانی در این حوزه کسب کند. او در سال ۲۰۰۸ اسرائیل را ترک کرد. فردا در سلسله ترجمه‌های پیش رو، متن کتاب دیگر او با عنوان ۱۰ افسانه پیرامون اسرائیل را برای خوانندگان فرهیخته خود منتشر می‌کند. در ادامه ششمین قسمت این مجموعه تقدیم می‌گردد.

۱- افسانه‌های اسرائیل در بوته نقد یک اسرائیلی

۲- افسانه اول: یهودی‌ها بیابان‌های فلسطین را غصب کردند نه کشوری آباد

۳- تاریخ چگونه درباره سرزمین سرسبز فلسطین تحریف شد؟

۴-واکاوی پروژه مخفی مسیحیت برای انتقال یهودیان به فلسطین

۵-گروهی آلمانی که مقدمات اشغال فلسطین را فراهم کردند

با رشد جنبش تمپلر و مشهور شدن آن، توسط اغلب کلیسا‌های آلمانی مورد آزار قرار گرفت. با این حال آن‌ها ایده‌های خود را به مرحله عمل بردند و با سکنی گزیدن در فلسطین، در عین مبارزه با یک دیگر، اعضای جدیدی را هم به خود افزودند. سال ۱۸۶۶ در حیفا اولین کلونی خود را در کور‌های کرمل پایه گذاری کرده و به دیگر نقاط کشور گسترش دادند. گرم شدن رابطه سلطان و قیصر ویلهلم دوم در انتهای قرن نوزدهم بیش از پیش آن‌ها را در پروژه اسکان شان موفق کرد. تمپلر‌ها تا سال ۱۹۴۸ در فلسطین تحت قیمومیت بریتانیا ماندند و سرانجام توسط دولت یهودی جدید بیرون انداخته شدند.

کلونی‌ها و متد‌های اسکان تمپلر‌ها توسط صهیونیست‌های اولیه پس از آن‌ها مورد استفاده قرار گرفت. در حالی که تاریخ دان آلمانی، الکساندر شولچ، مهاجرت تمپلر‌ها را یک جنگ صلیبی خاموش خوانده بود، مهاجرت‌های صهیونیست‌های اولیه از سال ۱۹۸۲ به هیچ وجه خاموش و در سکوت نبود.

پیش از آن که تمپلر‌ها در فلسطین سکنی گزینند، صهیونیسم در اروپا جریان سیاسی برجسته‌ای بود. جان کلام درباره آن‌ها این بود: جنبشی که ادعا می‌کردند مشکلات یهودیان اروپا با مهاجرت به فلسطین و تشکیل دولت یهودی حل می‌شود. این ایده‌ها در دهه ۱۸۶۰ در نقاط مختلف اروپا، تحت تاثیر جنبش روشن گری، بهار ملت‌های ۱۸۴۸ و سپس سوسیالیسم جوانه زده بود. صهیونیسم از مساله‌ای روشنفکری و فرهنگی به پروژه‌ای سیاسی از نگاه تئودور هرزل تبدیل شد که در واقع پاسخی بود به موج ناخوشایند آزار‌های ضد یهودی در روسیه در پایان دهه ۱۸۷۰ و ابتدای ۱۸۸۰ و رشد ملی گرایی ضد یهودی در غرب اروپا. جایی که رسوایی دادگاه دیفروس عمق یهودی ستیزی در جامعه آلمان و فرانسه را نشان داد.

با تلاش‌های هرزل و رهبران یهودی هم فکر او جنبش صهیونیسم در سطح جهانی به رسمیت شناخته شد. گروهی در ابتدا مستقل متشکل از یهودیان شرق اروپا ایده‌هایی مشابه برای مشکلات یهودیان اروپا داشتند و برای به رسمیت شناخته شدن توسط جهان بین الملل نیز درنگ نکردند. آن‌ها از سال ۱۸۸۲ شروع به سکونت در فلسطین کردند، پس از آن که زمینه را در کشور خود با کار در کمون‌های مشترک فراهم نمودند. در فرهنگ صهیونیسم آن‌ها علیا خوانده می‌شوند، به معنی موج اول مهاجرت صهیونیست‌ها که تا ۱۹۰۴ طول می‌کشد.

موج دوم در سال‌های ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۴ متفاوت بود و عمدتا شامل کمونیست‌ها و سوسیالیست‌های سرخورده‌ای بودند نه تنها صهیونیسم را راه حل یهودیان می‌دانستند بلکه آن را به عنوان پیش برنده کمونیسم و سوسیالیم از طریق سکونت‌های جمعی در فلسطین می‌دانستند.

در هر دو موج، اکثریت ترجیح می‌دادند که در شهر‌های فلسطین سکنی گزینند، در مقابل جمعیت کمی که به دنبال زمین‌های کشاورزی بودند که از فلسطینی‌ها یا زمین داران عرب خریده بودند. در ابتدا و پیش از آن که به دنبال استقلال بیش‌تر اقتصادی باشند، اکثریت به صنایع یهودیان در اروپا تکیه کردند.

در حالی که در نهایت ثابت شد که ارتباط یهودیان با آلمانی‌ها به اندازه کافی کارآمد نبوده است، ارتباط با بریتانیا کاملا حیاتی شد. در واقع، صهیونیست‌ها به یک پشتیبان قوی نیاز داشتند چرا که مردم فلسطین فهمیدند که این نوع از مهاجرت برای آینده آن‌ها در کشور سرنوشت خوبی نخواهد داشت. رهبران محلی دریافتند که این وضعیت تاثیر بسیار بدی بر جامعه شان خواهد داشت. یکی از این افراد مفتی اورشلیم تحریر الحسینی دوم بود که مهاجرت یهودیان به اورشلیم را به چالش اروپایی‌ها با شهر مقدس مسلمانان ربط داد.

برخی از پیشینیان او نیز اشاره کرده بودند که ایده جیز فین آن است که مهاجرت یهودیان را با احیای جنگ‌های صلیبی پیوند بزند. تعجبی ندارد که پس از آن مفتی مخالفان مهاجرت را با تاکید بر این رهبری کرد که باید از فروش زمین به چنین پروژه‌هایی خودداری شود. او می‌دانست که خرید زمین ادعای مالکیت را توجیه می‌کند در حالی که مهاجرت بدون شهرک سازی و سکونت به زیارتی گذرا و موقتی تعبیر می‌شود.

به شیوه‌های مختلف، انگیزه‌های امپریالیستی برتانیا برای استفاده از بازگشت یهودیان به عنوان راهی برای بیش‌تر کردن دخالت لندن در سرزمین مقدس، همزمان شد با پدیدار شدن فرهنگ و نگاه روشنفکری جدیدی از صهیونیسم در اروپا.

برای مسیحیان و یهودیان استعمار فلسطین به عنوان اقدام برای رستگاری و بازگشت (ظهور) دیده می‌شد. همزمان شدن دو انگیزه، اتحادی قدرتمند ایجاد کرد که یهودی ستیزی و ایده هزار ساله انتقال یهودیان به فلسطین را به پروژه‌ای واقعی برای شهرک سازی و سکونت به هزینه مردم بومی فلسطین تبدیل کرد. با اعلامیه بالفور در ۲ نوامبر ۱۹۱۷ این اتحاد علنی شد. بالفور نامه‌ای بود از وزارت خارجه بریتانیا برای جوامع آنگلو یهودی که در آن از تشکیل سرزمینی یهودی در فلسطین حمایت کامل اعلام شده بود.

ساختار غنی و دسترسی به آرشیو بریتانا، باعث شده است که امروزه ما به تحقیقات علمی فراوان و خوبی دسترسی داشته باشیم که پس زمینه این بیانیه را نشان می‌دهد. مایر ورت از دانشگاه عبری اورشلیم در سال ۱۹۷۰ مقاله‌ای نوشت که همچنان از بهترین‌ها است. او به طور خاص نشان می‌دهد که چگونه مقامات بریتانیایی به غلط ادعا کردند که اعضای یهودی جنبش بلشویک تمایلاتی مشابه با صهیونیسم دارند و بنابراین بیانیه حامی صهیونیسم راه رابری برقراری رابطه خوب با قدرت سیاسی جدید در روسیه هموار می‌کند.

از این مهم‌تر تصور سیاست گذاران مبنی بر این بود که این چنین رفتار‌هایی از سوی یهودیان آمریکایی، که به نظر بریتانیایی‌ها نفوذ زیادی در واشنگتن داشتند، مورد استقبال قرار می‌گیرد

هم چنین مخلوطی از هزاره گرایی و اسلام هراسی نیز وجود داشت: دیوید لیوید جورج نخست وزیر وقت که مسیحی مذهبی بود، به واسطه دید مذهبی اش به موضوع بازگشت یهودیان علاقه داشت و او و همکارانش از نظر راهبردی کلونی یهودی را به مسلمان ترجیح می‌دادند، همان گونه که در سرزمین مقدس به فلسطینی‌ها می‌نگریستند.

به تازگی به تحقیق جامع تری دست پیدا کرده ایم که در سال ۱۹۳۹ نوشته شده و پیش از پیدا شدن آن در سال ۲۰۱۳ چندین سال در دسترس نبود. این تحقیق کار روزنامه نگار بریتانیایی جی ام ان جفریز و به نام فلسطین: واقعیت منتشر شد و در بیش از ۷۰۰ صفحه توضیح داده بود که پشت پرده بالفور چه چیزی بوده است. به واسطه ارتباطات شخصی و دسترسی گسترده به اسناد منتشر نشده جفریز فاش می‌کند که چه کسانی و به چه دلیلی در نیروی دریایی، ارتش و دولت برای این اعلامیه کار می‌کرده اند. مشخص شده است که مسیحیان حامی صهیونیسم بسیار بیش‌تر از خود صهیونیست‌ها حامی ایده بریتانیا برای پروسه مهاجرت به فلسطین بوده اند.

نتیجه گیری نهایی همه تحقیقاتی که تاکنون درباره اعلامیه، اعلام شده این است که تصمیم سازان متعددی در بریتانیا ایده تبدیل فلسطین به خانه یهودیان را هم جهت با منافع بریتانیا در منطقه می‌دانستند. هنگامی که بریتانیا فلسطین را تحت اشغال داشت این اتحاد به یهودیان این اجازه را داد که ذیل سایه بریتانیا و با محافظت از سوی قدرت نظامی پادشاهی، ساختار‌های موردنیاز دولت یهودی را بسازند. اما فلسطین به این راحتی‌ها هم اشغال نشد. کمپین بریتانیا علیه ترک‌ها تقریبا در تمام ۱۹۱۷ ادامه داشت. ابتدا با حمله نیرو‌های بریتانیا از طریق جزیره سینا شروع شد، اما در آنجا با جنگ فرسایشی و چریکی در خطوط جنگی میان نوار غزه و شعبا زمین گیر شدند. هنگامی که این محاصره شکسته شد، کار راحت‌تر شد و در واقع اورشلیم بدون جنگ احاطه شد.

نتایج اشغال نظامی آمدن سه هدف مدنظر یعنی ایجاد ضهیونیزم، هزاره گرایی پروتستانی و امپریالیم بریتانیا را به فلسطین آورد که در واقع ملغمه‌ای از ایدئولوژی‌هایی بودند که طی سی سال پس از آن این کشور و مردمش را نابود کردند.برخی تمایل دارند این پرسش را مطرح کنند که آیا یهودیانی که پس از ۱۹۱۸ به عنوان صهیونیست در فلسطین ساکن شدند از شجره همان یهودیانی هستند که ۲۰۰۰ سال پیش توسط رم از آن جا خارج شدند یا خیر؟

این مساله از آن جا آغاز شد که آرتور کوستلر نویسنده قبیله سیزدهم تردید‌هایی را بیان کرد. او به تئوری‌ای پر و بال داد که می‌گفت: شهرک نشینان یهودی از خزری‌ها هستند، ملتی ترک در قفقاز که در قرن هشتم به یهودیت تغییر دین دادند و پس از آن به اجبار به سمت غرب رهسپار شدند. همواره محققیان اسرائیلی در حال تلاشند که ثابت کنند بین یهودیان فلسطین روم با یهودیان اسرائیل امروز رابطه‌ای ژنتیک وجود دارد و این بحث و جدل هم چنان نیز ادامه دارد.

پژوهش جدی تری در این باره از پژوهشگران کتاب مقدس که تحت تاثیر صهیونیسم نیستند منتشر شده است. افرادی مانند کیت واتام، توماس تامپسون و استاد اسرائیلی، اسرائیل فینکلشتاین همگی اعتبار کتاب مقدس به مثابه منبعی معتبر را قبول ندارند. وایتالم و تامپسون هم چنین تردید دارند که در زمان کتاب مقدس اصلا چیزی به نام ملت وجود داشته است و مانند دیگران منتقد آن چه هستند که به عقیده آن‌ها دعوت به ایجاد اسرائیل مدرن توسط متکلمان مسیحی طرفدار صهیونیست است.

آخرین و آپدیت شده‌ترین توضیحات که ادعای مذکور را بی اعتبار می‌کند در دو کتاب شلومو سند آمده است. ابداع ملت یهودی و ابداع سرزمین اسرائیل. من قدردان این تلاش‌های علمی هستم. از نظر سیاسی البته به نطر من این مساله کم اهمیت‌تر از این فرضیه است که موجودیت فلسطینیان را به کل منکر می‌شود. اگر چه متممی است برای فرضیه گفته شده.

مردم حق این را دارند که ملت و کشوری برای خود جعل کنند، همان گونه که بسیاری از جنبش‌های ملی در آغاز حرکت خود این کار را کرده اند. اما مشکل زمانی ایجاد می‌شود که این روایت‌های ساخته شده به پروژه‌های سیاسی مانند قتل عام، پاکسازی نژادی و سرکوب تبدیل شود.

درباره مورد خاص ادعای قرن نوزدهم صهیونیسم، شواهدی متقن و صحیح مبنی بر رخ دادن این اتفاق وجود ندارد. آن چه اکنون اهمیت دارد، این نیست که یهودی‌های اسرائیل کنونی از نسل یهودیان روم هستند یا نه، بلکه این مهم است که دولت اسرائیل مدعی است نماینده همه یهودیان جهان است و هر کاری انجام می‌دهد، از سوی آن‌ها و برای آن‌ها است. تا سال ۱۹۶۷ این ادعا کاملا برای کشور اسرائیل مفید بود. یهودیان جهان، به ویژه در آمریکا، هر زمان که سیاست‌های اتخاذ شده مورد سوال قرار می‌گرفت، به به حامیان اصلی آن‌ها تبدیل می‌شدند. از وجوه بسیاری این مساله هم چنان در آمریکا وجود دارد. حتی در مورد آن‌ها نیز مانند دیگر جوامع یهودی، این رابطه خطی و شفاف امروز به چالش کشیده شده است.

همان طور که در بخش بعدی خواهیم دید، صهیونیسم، دیدگاهی اقلیت در میان یهودیان است. برای ساخت و توجیه این استدلال که یهودیان ملتی متعلق به فلسطین هستند و باید به آن‌ها برای بازگشت کمک شود، آن‌ها به مقامات بریتانیا و پس از آن به قدرت نظامی تکیه کردند.

به نظر نمی‌رسد یهودیان و نیز مردم جهان متقاعد شده باشند که مردم یهود، مردمی بدون سرزمین بوده اند. شافتزبری، فین، بالفور و لیولد جرج این ایده را دوست داشتند چرا که می‌خواستند بریتانیا را در تصرف فلسطین یاری کند. این مساله بی اهمیت شد پس از آن که بریتانیا قلسطین را به زور تصرف کرد و آن زمان تصمیم گرفت نقطه شروعی برای پاسخ به این سوال بنا کند که این سرزمین فلسطینی است یا یهودی، سوالی که هیچ گاه نتوانست پاسخ درستی به آن بدهد، لذاست که باید جواب دادن به آن را به عهده دیگران بگذارد تا بتوانند پس از ۳۰ سال حکمرانی ناامید کننده، به آن پاسخ دهند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت