سرویس بین الملل فردا؛ محسن غریبی*: پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی دو جریان عمده سیاسی در میان اهل سنت ظهور کرد. جریان سلفی-سعودی و جریان اخوان المسلمین. اخوان المسلمین توسط حسن البنا در سال ۱۹۲۸، در کشور مصر و متکی به سه رکن مرشد عام، شورای مشورتی و دفتر ارشاد عام تشکیل شد.
اخوان تا به امروز پنج دوره تاریخی را طی کرده است.
۱. مرحله تاسیس
۲. مرحله توسل به روشهای نظامی در دهه ۱۹۴۰-۱۹۵۰ با بهره گیری از نظرات سید قطب و تشکیل سازمانی نظامی مستقلی به نام «جهاز العام»
۳. دوران اغماء ، سرکوب و زندانی شدن در دهه ۱۹۸۰
۵. دوران بعد از تحولات سال ۲۰۱۱ و روی کار آمدن محمد مرسی
در دوران اخیر یعنی دوران بعد از تحولات سال ۲۰۱۱ُ اخوان المسلیمین ابتدا در پیوند با عربستان سعودی، ارسال نامه به شیمون پرز، مخالفت و قطع ارتباط با سوریه و... به دنبال نوعی انقلاب بود. انقلابی که بعد از سرکار آمدن محمد مرسی نه نهادهای دوران مبارک را از بین برد و نه نهاد جدیدی را جایگزین کرد. شکستی که نهایتا با دستگیری بیش از ششصد نفر از رهبران این جریان فروپاشید. این جریان در سال ۲۰۱۴ انتخاباتی را جهت سروسامان دادن به اوضاع فقدان رهبران خود صورت داد که نتیجه آن تفوق طیف جوانان و به حاشیه رفتن طیف شیوخ و ریش سفیدان بود. طیف جوانان با پویایی و تحرک و تسلط به دفاتر اخوان خواهان ادامه مبارزه با رژیم ژنرال السیسی بودند ولی از سویی دیگر طیف متعلق به شیوخ که حامل سابقه تاریخی اخوان و برخوردار از حمایت های مالی و رسانه ای خارجی بودند، به نوعی خواستار کنار آمدن با رژیم شدند.
نتیجه این شکاف ها، مزید بر علت هایی چون فقر، ناکارآمدی، سرخوردگی از دموکراسی و انتخابات، شکست در انقلاب و ... شد تا طیفی از جریان های اخوانی به عضویت در گروه های تروریستی درآیند.
در اندیشه سیاسی، برای تشکیل دموکراسی جمع سه ضلع لازم است. تفکر دموکراتیک، نهادها و ساختارهای دموکراتیک، کارگزاران و افرادی که اجرا کننده دموکراسی باشند. به نظر میرسد جریان اخوان با توجه مختصات خود، علی رغم سرکوب در مصر و شیوع برخی جریان های تروریستی در آن، تنها جریانی در جهان عرب باشد که توانایی ایجاد مولفههای هرچند ابتدایی از دموکراسی را داشته باشد. جریانی که با بیش از ۸۰ سال سابقه، دارای تشکیلات، بدنه اجتماعی و مدنی و معتقد به مبادی شریعت است. اما در این راه با یک مشکل اساسی و تاریخی روبه روست و آن جریان سلفی-سعودی است.
مشکل اخوانی ها نه سکولارهای عرب -که جمعیت اقلیت را تشکیل میدهند- که سلفیهای تندرویی است که شامل اکثریت میشوند. از این رو بود که عربستان با حمایتهای مالی خود از السیسی مانع امتداد اخوان به عنوان یک رقیب در کمربند اخوانی منطقه شد. رقیبی که میتوانست علاوه بر به وجود آوردن تصور ایجاد فضای دموکراتیک و مظاهر آن چون انتخابات، رقیبی در مقابل سلفی-وهابیهای عربستانی در منطقه باشد.
بعد از سقوط مرسی، السیسی تلاش کرده است نقش مصر نزول یافته از دوران عبدالناصر را بازیابی کند. مصری که مدعی ام الدنیا است و اگر عطسه کند جهان عرب را باد میبرد، قصد ورود مجدد به تحولات را دارد. نمونه این بازیابی را میتوان در رویکرد آن نسبت به مسئله سوریه مشاهده کرد. جایی که بشار اسد پس از فتح حلب اظهار داشت که بدون کمک های مصر آزاد سازی حلب با سختی بیشتری صورت میگرفت. حضوری که البته ناشی از پیشگیری از مواجه با گروههای تروریستی در درون و مرزهای مصر بوده است. اما به هر حال این رویکرد به مذاق عربستان خوش نیامد و فرصتی برای محور مقاومت و ایران فراهم کرد. فرصتی که البته در درون خود دارای نوعی دوگانگی است.
از سویی حمایت مصر از سوریه و حفظ بشار اسد و تقابل آن با قطب سعودی فرصت مناسبی برای جلوگیری از سردمداری عربستان در میان اهل سنت است و از سویی دیگر، منجر به دور شدن برخی جریان های درونی اخوان المسلمین سرکوب شده توسط حکومت السیسی، از ایران میشود.
این دوگانگی منجر به شکل گیری دو طیف از نظرات شده است. از یک سو برخی معتقدند که نمیتوان از نقش اخوان المسلمین به عنوان بزرگترین گروه سیاسی اهل سنت که دارای بنیه تشکیلاتی و دموکراتیک هست چشم پوشید. گروهی که علی رغم برخی مواضع خود علیه جمهوری اسلامی ایران، هنوز قابلیت ادامه روابط را دارد و می توان با طرح اهداف مشترک اسلامی دارای روابط خوبی بود. آنها با توجه به پیوند های مصر با امنیت کشورهای خلیج فارس و از سوی دیگر با اسرائیل، معتقدند که حل رابطه با مصر اگر نه غیر ممکن، که خیلی سخت و محدود خواهد بود. اما از سویی دیگر برخی با استناد به مواضع برخی از رهبران اخوان در طول جنگ ایران و عراق و یا برخی مواضع آنها در تحولات سوریه ، و حتی با استناد با بیانیه راشد الغنوشی مبنی بر تعلیق رابطه النهضه با اخوان المسلمین، معتقدند که رابطه با این جریان منجر به فایده محسوسی نمیشود و به نوعی ارتباط با جریانهای سکولار را ترجیح می دهند.
نتیجه آن که، در منطقه غرب آسیا مذهب و سیاست رابطه متقابل و پیچیده ای دارند. این منطقه را میتوان جهانیترین منطقه جهان با تراکم بسیار بالای تحولات، با بازتاب های جهانی در نظر گرفت. با توجه به این پیوند ها به نظر میرسد، در جهان عرب اخوان المسلمین از جایگاه ویژهای برخوردار است و وجود برخی طیفها و رهبران میانهرو در آن میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات جهان اسلام باشد. افرادی چون محمد مهدی عثمان عاکف رهبر اخوان المسلمین، منتخب در سال ۲۰۰۴ اشاره کرد. او در جریان جنگ ۳۳ روزه لبنان اعلام کرده بود که حاضر است دهها هزار نیروی نظامی برای حمایت از حزب الله اعزام کند. عاکف ضمن انتقاد از موضع حاکمان عرب در قبال جنگ اسرائیل با حزب الله، خطاب به رزمندگان مقاومت گفته بود: «شما همه ملت های عرب و مسلمان را سر بلند کردید...». و یا در مصاحبه ای با روزنامه کویتی النهار گفته بود: «چه مانعی دارد که مذهب شیعه گسترش یابد؟! سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی ۵۶ عضو سنّی مذهب دارد، حالا چرا باید از تنها کشور شیعه جهان ترسید؟!».
*دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات غرب آسیا در دانشکده روابط بین الملل
دیدگاه تان را بنویسید