دکتر موسوی از مجاهدان افغانستانی است که سالها در جریان مبارزه با اشغال گران روس و طالبان فعالیت داشته است.
محمد سرور رجایی نیز دیگر میهمان فردا بود رجایی که سالهاست در حوزه شعر و ادب فارسی در ایران و افغانستان تلاش کرده است.
مصاحبه با این دو مجاهد افغانستانی در دو موضوع همراهی و اختلاف میان مجاهدان افغان و تعامل میان جمهوری اسلامی ایران با مجاهدان انجام شده که در ادامه بخش اول آن را می خوانید:
فردا: در یک دوره ای مجاهدت در افغانستان و مبارزه با شوروی، بالاخره برادارن افغانستانی ما متحد شدند و در مقابل شوروی شروع به جنگیدن کردند. اما پس از دوره ای طولانی از جنگیدن در همان ابتدای رسیدن به ثبات و پیروزی، مجددا اختلافات شروع شد. چه اتفاقی افتاد که مجاهدانی که در برابر دولت متجاوز ایستاده بودند بعد از پایان مجاهدت به اختلاف برخوردند؟
دکتر موسوی: این تحلیل خوب نیست که بگوییم بعد از دوران همگرایی دچار اختلاف شدند. دولت اسلامی افغانستان در شروع همسو و یکی بود. حداقل می توان گفت که همسو بودند اما مخالف یکدیگر نبودند.
با کودتای کمونیستی در افغانستان به خصوص با هجوم روس ها و اشغال افغانستان گروههای مسلحی به وجود آمد که به لحاظ اهداف با هم یکی نبودند. خیلی وقت ها این گروه ها با هم درگیری های شدیدی داشتند و اگر ائتلاف و اتحادی شکل می گرفت، موقت بود.
ما حکومت مجاهدین داشتیم، اما حکومتی که سوری بود و ادغام نشد. اما نمی توانیم بگوییم که هیچ زمینه ای قبل از پیروزی مجاهدین در اختلافات نبوده است. همین اختلاف نظرات و وابستگی نظامی با برخی جناح ها باعث شد که مجاهدین وقتی هم پیروز شدند در همان روزهای اول با هم در کابل درگیر شوند. زمینه های اختلاف قبلی به خصوص بین جمعیت اسلامی و حزب اسلامی بود و باعث شد در گرفتن مکانهای دولتی در کابل به اختلاف برخورده و با هم بجنگند. جنگ در وزارت داخله، دفاع، صدارت و ... بود. اما چند عامل باعث تشدید این اختلافات شد. اول کمونیست های سابق که شوروی آنها را تربیت کرده و وزارتی به نام وزارت قبایل و ملیت های برادر داشت. آنها افراد مسلح محلی را تربیت کرده بودند که می توانست توسط یک قوم ، قوم دیگر را در زمان کمونیست ها سرکوب کند.
در واقع می توان گفت این گروه ها اساس اختلاف را داشتند و هر کدام به یک جناح پیوستگی داشتند. از سوی دیگر اختلاف اولیه که بین مجاهدین بود، موجب شد تا گروه های تسلیمی دولت کمونیستی این اختلافات را تشدید کند.
عامل سوم هم کشورهای منطقه و ماورای منطقه بود. هر کدام از یک گروه حمایت کردند و این باعث شد که اختلافات بیشتر شود. هیچ گروهی از بین نرفت تا جایی این اختلاف پیش رفت که هر شهری به فرماندهی متعلق بود که یا مستقل بود و یا از حزب خود اطاعت می کرد. همین مسئله باعث شد که زمینه برای ورود طالبان مساعد شود.
رجایی: آقای دکتر اشاره خوبی به عوامل خارجی و خصوصا کشورهای غربی کرد. در آن شرایط و وضعیت یکی از کارشناسان نظامی پاکستان بیان کرده بود که در افغانستان در سالهای جهاد برای حکومت طرفدار روسها و مجاهدین، به حدی امکانات وتسلیحات نظامی از دو قطب بزرگ جهان مثل شوروی و آمریکا که حامی آنها بود، وارد افغانستان شد که به ازای هر افغانستانی که بتواند سلاح از زمین بردارد، سه تا کلاشینکف وجود داشت. وقتی مجاهدین با این همه سلاح قدرت را به دست گرفت، دنیا تکان خورد. چون مردم افغانستان جنگ دیده و آموزش دیده بودند. در هر جبهه اگر می جنگیدند، پا پس نمی کشیدند. جهان به خصوص غرب ترسید که افغانستان با این همه امکانات نظامی اگر به یک ثبات واقعی برسد، مهارش بسیار سخت خواهد بود.
اگر حکومتی اسلامی قدرتمند و با ثبات در افغانستان حاکم شود همسو با جمهوری اسلامی میتواند قطب قدرت در منطقه بشود. این بود که آمریکاییها و دشمنان افغانستان طرحی برای نابودی سلاح ما در نظر گرفتند و در پی نابود کردن سلاح اقدام کردند و جنگ را به جان ما انداختند. در جنگ انبارهای سلاح به انواع مختلف نابود شدند، جنگ مردم را کشت، خانه ها را ویران کرد، شهر را دگرگون ساخت. آمریکا موشک استینگر را رایگان در اختیار مجاهدین قرار داده بود، اما وقتی مجاهدین پیروز شد، از ترس اطلاعیه صادر کرد که من حاضرم موشک استینگر را صد هزار دلار بخرم. این نوعی نفاق است. مثلا من خبر داشتم که اقای دکتر موسوی موشک استینگر در خانه دارد. خوب شبیخون می زنم تا موشک را بدست بیاوردم و صد هزار دلار را بگیرم. عواملی این چنین دست به دست هم داد و ما را به جان هم انداختند. نیروهای باقی مانده از حکومت کمونیستی از هر قومی که بودند، برای بقایشان در دامن یکی از احزاب جهادی رفتند تا خودشان را زنده نگه دارند، آنها نیز آتش بیار معرکه شدند و باعث شدند تا احزاب جهادی به جان هم افتاده و جنگ های خانمان برانداز خیابانی در کابل راه بیافتد! این مصیبتی بود که
بعد از پیروزی به صورت ناخواسته بر ملت افغانستان تحمیل شد و باعث شد طالبان ظهور کند و زمانی که طالبان از قندهار حرکت کرد به سمت غزنه و کابل، خیلیها به استقبال آنها رفتند.
فردا: زمانی که این اتفاقات رخ داد، تصویری در اتفاقات ایران در ذهن دارم. از وقتی که طالبان تشکیل شده و شروع به حمله می کند، وقتی به کابل می رسد، جبهه مقاومت جدید شکل می گیرد. درست است؟ آیا اگر تشکیل می شود، این جبهه مقاومت از همان احزاب و گروه های مختلف است و یا نه ادم هایی بودند که بعد از جهاد ساکت بودند و حالا که شرایط را حساس می دانند به میدان آمده اند.
موسوی: این تصویر تصویر درستی نیست. بعد از پیروزی، بعد از سه سال چهار سال مردم متوجه شدند تازه بدبختی شروع شده است. و راه ها مسدود شده و هر کسی در چندین جان رویه را تغییر دهد.
پاکستان که یکی از به وجود آورندگان این وضع در افغانستان بود و افغاستان هم یک مشکلات تاریخی دارد و مشکلات مرزی دارد که هنوز هم پابرجاست، ارتش هم سالیان سال در همین رابطه کار کرده بود گروهی را با این شعار که ما صلح می خواهیم تشویق کردند و حکومت اسلامی که اینها می خواستند و نتوانسته بود صلح را به ارمغان بیاورد با شعار صلح و امنیت وارد شدند و وقتی هیچ جنگی علیه آنها صورت نگرفت، تا کابل آمدند.
تازه همین گروه های متخاصم می خواست از طالبان علیه انها استفاده کند .
می توان پرسید چرا طالبان انقدر زود جلو آمد؟ اما باید گفت چرا ما انقدر زود عقب نشستیم. خیلی وقت ها خود مجاهدین به پیشواز طالبان رفتند. شهر را تسلیم کردند تا به کابل رسیدند.
در دروازه کابل هم مقاومت چندانی علیه آنها صورت نگرفت. این جبهه مقاومتی که می گوییم بعد از فتح کابل توسط طالبان و توسط کسانی که قبلا با روس ها می جنگیدند، شروع شد.
فردا: زمانی که طالبان در قندهار اعلام موجودیت کرد، با یک حرکت خیلی امیدوار کننده به مردم نشان داده شد، آن حرکت چه بود؟
رجایی: در آن زمان کاروانی از مواد غذایی سازمان ملل، توسط جمعی از راهزنان در نزدیکیهای قندهارربوده شد. طالبان با آزاد کردن آن کاروان مواد غذایی خود را معرفی کرد. عملکرد آنها باعث شد تا مردم بگویند، عجب نیرویی است این طالبان! در آن زمان هنوز هم کلمه طلبه و طالب در ذهن سنتی مردم افغانستان دارای احترام خاصی بود. آنها زمانی به سمت کابل آمدند که مردم جنگ های خونینی را تجربه کرده و پشت سر گذاشته بودند. در آن وضعیت من یقین دارم اگر روس ها هم برمی گشتند، مردم به آنها پناه می بردند! طالبان که دیگر از خود کشور افغانستان و مسلمان بودند.
طالبان به محض اینکه آمدند، با حزب اسلامی همسو شدند. چهره سیاه شان بعد از شهادت استاد عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی مشخص شد. شهید مزاری با جمعی از یاران خود به دلیل مذاکره پیش طالبان رفته بود، اما توسط طالبان دستگیر و به شهادت رسید. با آنکه تا آن موقع طالبان خود را با حزب وحدت همپیمان میدانستند.
هر چه طالبان بیشتر مناطق و شهرهای افغانستان را تصرف کرد چهره شان سیاهشان بیشتر نمود یافت. تا اینکه بعد از تصرف مزار شریف، با هدف نسل کشی شیعیان دست به جنایات بیشتری زد.
فردا: یعنی وجه تندروانه طالبان بعد از فتح کابل برای مردم روشن شد؟
دکتر موسوی: بله. تا زمانی که به کابل نیامده بودند، مردم به عنوان یک منجی به طالبان نگاه می کردند. طالبان یک چهره منجی داشت، آن هم با حرکتی که در قدم اول باعث آزاد سازی چند دستگاه ماشین و آذوقه ای که توسط راهزنان ربوده شده بود. امروز که من به آن سالها فکر می کنم، چه بسا که آن طرح، طرح خود طالبان و غربی ها بوده است! یک صحنه سازی که تا طالبان را وارد معرکه کند. اما دیدیم که در سالهای بعد در بامیان، تمام شیعیان را قتل عام کردند. در مزار شریف دهها ادمی که نیاز به امنیت، زندگی و زنده بودن داشتند، قتل عام شدند. در صورتی که همه شیعه نبودند، تاجیک، ازبک و در کل مردم ملت های مختلف بودند. 17 مرداد بود که این اتفاق در مزار شریف رخ داد و خیلی از جنازه ها تا سه الی چهار روز در خیابان ها ماند. این جنایت کمی نیست. هیچ موقع حکومت ظلم بقا ندارد و پایدار نمی ماند.
دیدگاه تان را بنویسید