چابهار چهارراه ترانزیتی افغانستان است

کد خبر: 552322

حجت الاسلام «حسینی مزاری» پروژه چابهار را برای افغانستان موثر و مفید دانست و گفت: چهارراه ترانزیتی افغانستان از این مسیر است و از لحاظ سیاسی و اقتصادی می تواند به این کشور کمک کند.

خبرگزاری مهر: با توجه به تحولات اخیر در افغانستان و طرح موضوعات مختلف در خصوص مباحثی چون مذاکرات صلح، جنبش روشنایی، پروژه چابهار و غیره. گفتگویی با حجت الاسلام والمسلمین «سید عیسی حسینی مزاری» رئیس خبرگزاری صدای افغان و رئیس حزب اسلامی «تبیان» انجام دادیم، که در ادامه از نظر می گذرد.
در روزهای اخیر شاهد تظاهرات جنبش «روشنایی» در افغانستان بودیم. مهم ترین مطالبات جنبش روشنایی در این کشور چیست؟
جنبش روشنایی حرکتی برای طرح مطالبات مردم برای عبور خط انتقال برق که قبلا قرار بود از «بامیان» صورت بگیرد و انجام نشد بود. قبلا هم شرکت «فیشنر» آلمان که در واقع مجری این طرح بود نیز اعلام کرده بود که مسیر بامیان برای عبور برق بهتر است اما دولت افغانستان بر خلاف نظر فیشنر مسیر انتقال برق را از بامیان به سمت «سالنگ» منتقل کرد و اینجا بود که مردم به خصوص کسانی که به دنبال توزیع متوازن برق در مناطق بودند و با توجه به اینکه مناطق مرکزی سال هاست که از نعمت برق محروم بود حرکتی را آغاز کردند به نام جنبش روشنایی. این جنبش در ابتدا از انسجام و اقتدار بیشتری برخوردار بود و اولین راهپیمایی این جنبش نیز در تاریخ ۲۷ اردیبهشت، سال جاری صورت گرفت.
در این راهپیمایی که بسیار گسترده هم بود مردم از دولت خواستند تا مسیر انتقال برق مطابق با نظر دولت آلمان و از بامیان صورت بگیرد و نه مطابق با نظر دولت، اما دولت مطالبات مردم را نپذیرفت و به همین خاطر هنوز هم مجموعه ای از مردم در قالب جنبش روشنایی که البته آن اقتدار سابق را ندارد دوباره این خواسته خود را مطرح و خواهان تغییر مسیر برق شدند که تاکنون هیچ درخواست مثبتی را از سوی دولت به دنبال نداشته است.
آیا می توان دلیل تغییر مسیر برق را این مسئله عنوان کرد مردم شیعه نشین هزاره در مسیر انتقال برق ساکن بودند؟
البته مردم و کسانی که در جنبش روشنایی حضور دارند دولت را متهم کردند به اینکه غیر قانونی و غیر معقول عمل کرده و خواهان این نیست که مناطق مرکزی شامل توزیع متوازن برق شود. البته «اشرف غنی» رئیس جمهوری افغانستان نیز در زمان انتخابات وعده های زیادی برای بهبود اوضاع داده بود که هیچکدام عملی نشد. گذشته از بحث وحدت، این مناطق مرکزی ده ها سال است که در محرومیت و فراموشی به سر می برند و دولت های وقت هیچکدام به فکر مناطق مرکزی نبوده اند.
به همین خاطر بود که مردم مناطق مرکزی می خواستند تا مطابق با نظر شرکت فیشنر از مزایای انتقال برق از مسیر بامیان بهره مند شوند. اما دولت بر خلاف این موضوع در اقدامی به جای برق ۵۰۰ کیلوولت، برق ۳۰۰ کیلو را برای این مناطق در نظر گرفت که به زودی به این مناطق منتقل می شود و می تواند کمک زیادی به این منطقه بکند، چرا که برق ۵۰۰ کیلو ولت، برق ترانزیتی بود و هیچ بازدهی به مناطق بامیان و اطرافش نداشت اما این برق ۳۰۰ کیلو ولتی که در نظر گرفته شده مختص خود بامیان است و می تواند بیش از ۲۰ هزار خانوار در بامیان را برق رسانی کند و همچنین تمام مناطق صنعتی که در آن ناحیه وجود دارند نیز می توانند تامین برق شوند.
برخی سعی داشتند انفجار در بین تظاهرات جنبش روشنایی را به دولت افغانستان مرتبط کنند. این خط توسط چه کسانی دنبال می شود و هدفش چیست؟
البته در رابطه با عملیات انتحاری روز دوم مرداد دیدگاه های مختلفی وجود دارد، لذا اگر چه دولت مقصر است و در تامین امنیت این راهپیمایی کار خیلی جدی انجام نداد، اما طبعا گروه های تروریستی از این فضا سوء استفاده کردند و یک ذهنیت بدی را بین مردم نسبت به دولت ایجاد کردند. در واقع انفجار را گروهای تروریستی انجام دادند اما زمینه را به گونه ای شکل دادند که نشان دهند گویا نیروهای دولتی در این انفجار نقش دارند که در این رابطه اسناد و مدارکی در دست نیست.
در واقع می توان گفت که گروههای تروریستی از این فضا سوء استفاده کردند و با مورد حمله قرار دادن یک گروهی از مردم مورد بغض و کینه و نفرت آنها قرار گرفتند و از طرف دیگر این گروهها در نظر داشتند تا با این کار به تقابل اقوام و طوایف مختلف مردم بپردازند تا پیرو یک مذهب خاص قرار بگیرند با توجه به اینکه گروههای وهابی و تکفیری هم در افغانستان فعالیت دارند یک چنین امکانی وجود داشت.
تروریست ها همچنین خواستند تا تا با استفاده از این فضا مخالفت مردم با دولت را تشدید ببخشند و وانمود بکنند که این انفجار از سوی خود دولتی هاست. با توجه به هشدارهایی که منابع امنیتی دولت از قبل در خصوص عدم برگزاری این راهپیمایی و پیچیده بودن مباحث امنیتی داده بودند، برخی موقعیت را مناسب دیدند تا این بحث را عنوان کنند که گویا خود دولت در این انفجار دست داشته است.
مذاکرات صلح افغانستان در چه وضعیتی قرار دارد؟
اگر قرار باشد که در افغانستان صلح پایداری بوجود بیاید باید در ابتدا دانست که صلح اساس و اصولی دارد و مهم ترین شرط برقراری صلح این است که گروه مخالف دولت آدرس مشخصی داشته باشد و مشخص باشد که مخالف دولت کیست و از چه اقتداری برخوردار است؟ که اگر برای مثال دولت با یک گروه مشخص به مذاکره بپردازد و صلح کند، باز این امکان وجود دارد که گروه دیگری سربرآورد و اعلام مخالفت کند در این صورت آیا می توان گفت که با این صلح، جنگ و دشمنی در افغانستان فروکش خواهد شد؟
بنابراین می توان گفت که بحث صلح در افغانستان وجود ندارد چرا که طالبان دارای یک آدرس مشخص و چارچوب و ساختار مشخص در افغانستان نیست و این گروه شاخه های متعددی دارد و در ولایتهای مختلف مستقر است. با این وجود اگر بازهم دولت موفق به صلح با طالبان گردد، گروه دیگری به نام داعش در افغانستان سربرآورده و جایگزین طالبان خواهد شد و این جنگ و ناامنی همچنان ادامه خواهد داشت.
اصل دوم این است که در مذاکرات صلح، دولت از اقتدار و انسجام کافی برخوردار باشد که چنین چیزی در دولت افغانستان مشاهده نمی شود و در واقع در دولت همه یکدست نیستند و همه خواهان یک چیز نیستند و همه در یک مسیر حرکت نمی کنند.
اصل سوم این است که گروه های تروریستی واقعا طالب صلح باشند و نشان بدهند که آماده صلح کردن هستند. اما این درحالی است که از یک طرف جلسات و نشستهای صلح برگزار می کنند و از طرف دیگر دست به عملیات های تروریستی می زنند که این خود هیچ نشانی از صلح خواهی ندارد.
دولت افغانستان در بحث صلح ثابت کرده که واقعا به دنبال صلح است و به دنبال این است که جنگ و نزاع در افغانستان فروکش کند اما با این وجود در دولت ضعف و از هم گسیختگی وجود دارد. از دیگر سو ما شاهد این هستیم که گروه های تروریستی که نه اقتدار دولت را دارند و نه نیروهای دولت را دارند و نه پشتیبانی جهانی دولت را، با اقتدار بیشتری حرف می زنند و شرط می گذارند و خط قرمز تعیین می کنند و ... اینجاست که نوعی ناهمگونی و نابرابری غیر معقول و غیر منطقی در طرح مسائل صلح افغانستان دیده می شود.
بحث دیگری که در مورد صلح وجود دارد این است که کشورهای همسایه ای که برای برقراری صلح در کشور دیگر گام برمی دارند نباید خودشان در قضایای افغانستان ذی نفع باشند. در این قضیه خود کشورهای پاکستان و آمریکا ذی نفع اند، بنابراین چطور می توانند یکی از طرف های صلح در مذاکرات افغانستان باشد، درحالی که هیچکدام طرفدار صلح در افغانستان نیستند. یا حتی خود کشور قطر چگونه می تواند در مذاکرات افغانستان نقش داشته باشد در حالی که نه توان این کار را دارد و نه امکانات آن را و گذشته از این ها قطر خود یک طرف جنگ و نزاع در دنیای اسلام است و تمام قضایایی که در سوریه، عراق، بحرین و یمن وجود دارد به قطر ربط پیدا می کند و در واقع خود قطر عامل ناامنی و بی ثباتی در دنیای اسلام است. حتی یک زمانی ترکیه خواهان شرکت در بحث صلح افغانستان بود، ترکیه نمی تواند در صلح افغانستان شرکت بکند چرا که ترکیه خود گرفتار اختلاف و مشکلات مختلف است.
در نهایت باید گفت که اگر واقعا قرار باشد که صلح در افغانستان برقرار شود باید میانجیگران بین المللی قدرتمند و طرفدار مسائل مردم افغانستان به این قضیه ورود کنند. دو تا از کشورهایی که واقعا می توانند مثبت و موثر واقع شوند یکی ایران است و دیگری روسیه. تا زمانی که این دو کشور به خصوص ایران در قضایای افغانستان به ویژه در بحث صلح حضور جدی نداشته باشند و در برقراری ثبات و امنیت در افغانستان کمک نکنند، صلح امکان پذیر نخواهد بود.
چرا که ایرانیان از زمان جهاد با مردم افغانستان بودند و در تمام جبهات مجاهدین به ما کمک کردند. در طی ۱۵ سال اخیر ایران مهم ترین همکاری های را با دولت افغانستان داشته و در دنیا و حتی برای خود مردم افغانستان نیز ثابت شده است که ایران خواهان صلح در افغانستان است. چرا که تامین امنیت در افغانستان در واقع به معنای تامین امنیت در ایران است و ایران نیز از ناامنی ها و مشکلات اقتصادی که در افغانستان است آسیب زیادی می بیند. اگر از بحث مسلمانی و یکسان بودن دین و فرهنگ با افغانستان هم که بگذریم ایران صرفا برای رهایی از این همه آسیب هم که شده باید کمک بکند تا در افغانستان صلح واقعی برقرار شود تا از وجود این صلح بهره برداری لازم نیز صورت بگیرد.
بنابراین می توان گفت که در افغانستان هیچ یک از مکانیزم های اصلی و اصولی صلح وجود ندارد. به همین خاطر است که هم اکنون بیش از ۱۲ سال است که بحث صلح مطرح می شود و با وجود اینکه هم «حامد کرزای» رئیس جمهوری سابق و هم اشرف غنی رئیس جمهوری حال حاضر پاکستان به دنبال صلح در افغانستان بودند اما عملا هیچ نتیجه ای حاصل نشده است. امروز ما شاهد این هستیم که مشکلات امنیتی بیشتر شده و جنگ و نزاع افزایش یافته و جغرافیای جنگ در افغانستان از جنوب و جنوب شرق به شمال و شمال شرق این کشور منتقل شده است و این مناطق کاملا ناامن شده و ولایاتی که طی ۱۵ سال آباد شده و پیشرفت داشتند دوباره دستخوش جنگ و ناامنی شده اند.
اشاره به حضور ایران و روسیه در مذاکرات صلح افغانستان کردید چیزی که پیشتر حامد کزاری هم اعلام کرده بود، آیا دولت وحدت ملی تمایلی برای حضور ایران در مذاکرات صلح افغانستان دارد؟
ما تاکنون از هیچ منبعی تمایل دولت افغانستان را احساس نکردیم چون ممکن است که نسبت به اتخاذ یک مسیر درست سیاسی از سوی دولت، آمریکایی ها و غربی ها تاثیرگذار باشند و قطعا یکی از دلایلی که طی این ۱۵ سال جمهوری اسلامی ایران در عرصه های مختلف از افغانستان دور نگه داشته شده است یک چنین سیاستی در منطقه و افغانستان باشد. اما این طبیعی است و کارشناسان نیز مرتب این موضوع را در افغانستان عنوان می کنند که حضور ایران و روسیه در افغانستان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. با توجه به اینکه روسیه عضو شورای امنیت سازمان ملل هم هست و می تواند در مباحث جدی و بین المللی تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد و در رابطه با برقرای صلح در افغانستان می تواند کمک بیشتری بکند.
نقش پاکستان در مذاکرات صلح افغانستان چیست؟
اگر واقعا پاکستان بر سرحرف خود صادق باشد آوردن صلح در افغانستان کار سختی نیست. پاکستان از دیدگاه ما و دولت افغانستان به عنوان میانجی صلح شناخته نمی شود، اما چین در این راستا می تواند کمک بزرگی بکند به شرطی که چین، روسیه، ایران و خود سازمان ملل نیز در این قضیه ورود جدی پیدا کنند که در این صورت صلح در افغانستان به وقوع خواهد پیوست.
جایگاه «حکمتیار» رهبر حزب اسلامی در مذاکرات صلح افغانستان چیست؟
طرف اصلی مذاکرات صلح حزب اسلامی حکمتیار نیست، اگرچه حضور حزب اسلامی حکمتیار به عنوان یک طرف صلح خوب است اما با آمدن حزب اسلامی و حکمتیار هم باز فضای جنگ از بین نخواهد رفت.
نقش پروژه بندر «چابهار» در توسعه افغانستان و منطقه چیست؟
پروژه چابهار برای افغانستان بسیار موثر و مفید است چرا که چهارراه ترانزیتی افغانستان از این مسیر است و بنابراین هم از لحاظ سیاسی می تواند به افغانستان کمک کند و هم از لحاظ اقتصادی. چرا که اگر کشوری در مسائل اقتصادی مستقل نباشد و همیشه تحت فشار باشد مشکلات زیادی در مباحث سیاسی پیدا می کند. قبلا و هم اکنون نیز مسیر ترانزیتی افغانستان که در اصل باید به بحر برسد از طریق پاکستان بود، پاکستان هرچند وقت یکبار که مشکلاتی بوجود می آید مسیر را به روی کالاهای افغانستان می بندد و این سبب فساد برخی کالاها و ضرر بسیار به تجار افغانستان و در نهایت دولت افغانستان خواهد شد و در عین حال یک اهرم فشار به دولت افغانستان نیز هست.
اما اگر بندر چابهار اجرایی شود از یک طرف دولت افغانستان آسوده خاطر خواهد شد و دیگر اهرم فشاری دست پاکستان نخواهد داشت و از طرف دیگر هم این مسیر کوتاهتر از مسیر تجارتی افغانستان با پاکستان است و هم ارزان تر و هم امنیتش نسبت به پاکستان بیشتر است. از دیگر سو سبب نزدیکی بیشتر افغانستان با ایران و هند نیز می شود.
در واقع هندی ها نشان دادند که در طول سالهای گذشته همواره پشتیبان دولت افغانستان بوده اند چرا که همیشه به افغانستان کمک می کنند بدون اینکه دخالتی در این کشور داشته باشند. قطعا بندر چابهار در سطح دولت و مردم افغانستان، خودکفایی دولت افغانستان، شکوفاسازی اقتصاد و همچنین سیاست، تاثیرگذاری بسیار جدی و بالایی دارد.
برخی مقامات پاکستان پروژه چابهار را تهدیدی برای امنیت ملی این کشور می دانند و از دیگر سو برخی این پروژه را رقیبی برای پروژه بندر «گوادر» پاکستان اعلام می کنند، نظر شما در این خصوص چیست؟
بحث انحراف مسیر تجارتی افغانستان و برگشتن از پاکستان به سمت ایران به ضرر پاکستان است و قطعا اسلام آباد این موضوع را مطرح خواهد کرد. اما موضوع اصلی این است که امنیت ملی ما چه چیزی را ایجاب می کند ما نباید منتظر این باشیم که همیشه امنیت ملی پاکستانی ها و منافع ملی آنان تامین شود اما منافع ملی ما تامین نشود. پاکستانی ها همیشه به دنبال منافع خودشان هستند و لذا عنوان می کنند که هند، ایران و روسیه نباید در این منطقه حضور فعال داشته باشند و در واقع سعی می کنند که به عنوان دهخدای منطقه به گونه ای عمل بکنند که افغانستان بدون اجازه و نظر آنان کاری نکند ولی این دیدگاه کاملا غلط است و افغانستان هیچگاه به زمان طالبان برنخواهد گشت که پاکستان کاملا بر این کشور تسط داشته باشد و سیاست های خود را بر افغانستان اعمال بکند.
امروز افغانستان یک دولت منتخب دارد و فضایی خوبی در این کشور وجود دارد تا دولت و مردم افغانستان بتوانند از این فضا که با پشتیبانی مجامع جهانی هست حسن استفاده را بکنند. قطعا موانع و مشکلاتی فعلا در سطح افغانستان اعم از جنگ ها، درگیریها و مشکلات اقتصادی نیز وجود دارد که همه اینها رفع شدنی است و افغانستان قطعا به اقتدار و عظمتی خواهد رسید. به شرطی که دولت افغانستان و جریان های سیاسی افغانستان بیدار باشند و نسبت به منافع اولا دینی و بعد ملی درست عمل کنند.
در واقع دولت افغانستان هم نباید در برابر پاکستان موضع غیر معقول و غیر منطقی داشته باشد چرا که مجموعا و معمولا کشورها باید با هم تعامل داشته باشند. دولت افغانستان و مردم افغانستان باید این فرهنگ را حداقل در سطح دو دولت افغانستان و پاکستان ایجاد کنند که هر دو کشور منافع یکدیگر را به رسمیت بشناسد. هر زمان این توازن در سطح روابط دو کشور یا کشورهای همسایه بوجود آمد دیگر کشورها نمی توانند یکجانبه و غیرمنطقی مشکلی ایجاد کنند و یکجانبه فشاری را بر کشور دیگر وارد کنند.
برخی تیرگی روابط آمریکا و پاکستان را عدم اعمال فشار پاکستان به طالبان برای سر میز مذاکره آوردن این گروه می دانند. نظر شما در این خصوص چیست؟
ما هیچ اعتقادی به این موضوع نداریم که آمریکا خواهان صلح درافغانستان باشد که بخواهد از عملکرد پاکستان در راضی کردن طالبان نارحت شود.
لذا آمریکا اگر واقعا خواستار این است که پاکستان به جرگه صلح بپیوندد، کمک های خود را به این کشور قطع کند و مرزهای افغانستان و پاکستان را ببندد. مگر آمریکا و افغانستان با یکدیگر پیمان امنیتی امضا نکرده اند؟ این پیمان کجا عمل شد؟ پاکستان ماهها به افغانستان حمله کرد و ولایت های مرزی افغانستان را مورد هجمه قرار داد اما آمریکا در برابر این اقدامات پاکستان حتی یک بیانیه هم نداد. آمریکا در رابطه با کشورهای اسلامی به خصوص افغانستان اصلا صداقت ندارد و پشت آن نیز مباحث و زد و بند های دیگری است که آمریکایی ها با پاکستان دارند و نمیخواهند که رابطه خود را با این کشور خراب کنند و در واقع پاکستان امروز در اختیار آمریکاست و شریک راه این کشور است. به هرحال ما اعتقاد نداریم که آمریکا به دنبال صلح در افغانستان است.
اما پاکستان از مستقل عمل کردن آمریکا در مرگ «ملا اختر منصور» سرکرده طالبان، از واشنگتن ناراضی به نظر می رسد.
به اعتقاد من آمریکا تا عمق مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی پاکستان نفوذ دارد، آیا آمریکا وقتی «بن لادن» رهبر القاعده را کشت با پاکستانی ها هماهنگ کرده بود؟ آیا پاکستانی های از برنامه های آمریکا در این زمینه خبر داشتند؟ اگر خبر نداشتند چرا آن زمان اظهار ناراحتی نکردند و حرفی نزدند؟ بن لادن که به مراتب مهم تر از اختر منصور بود، چرا آن زمان رابطه آمریکا با پاکستان خدشه دار نشد و هیچ اعتراضی به آمریکا نکرد. در واقع این ها را می توان صرفا به عنوان یک بازی تعبیر کرد و نه چیز دیگری.
علی رغم خواست آمریکا برای خروج نیروهایش تا پایان سال ۲۰۱۴ از این کشور، چرا این اتفاق نیفتاد؟
اگر به خواست آمریکا باشد که باید گفت آمریکایی ها از اول نیامدند که به این راحتی ها از افغانستان خارج شوند. آمریکا دهها میلیارد دلارخرج کرد تا وارد افغانستان شود، چرا که افغانستان چهار راه ترانزیتی مهمی برای کشورهای غربی است و آمریکا نه تنها قصد خروج دارد بلکه تلاش دارد تا زمینه های حضور دراز مدت در افغانستان را فراهم بکند. حتی آمریکایی ها در شمال افغانستان سیستم موشکی نصب کرده اند و وقتی کشوری در خاک کشور دیگر سیستم موشکی نصب بکند به این راحتی از این کشور خارج نخواهند شد. آمریکا اگر به خواست خود باشد از افغانستان بیرون نخواهد رفت مگر اینکه سیاستمداران افغانستان و گروهها و جریان های سیاسی و اسلامی افغانستان تا یک حدی از بلوغ و شایستگی برسند که خودشان قد علم کنند و آمریکایی ها را از عرصه خارج کنند. با این وجود و با شرایطی که فعلا افغانستان دارد نمی تواند بر آمریکا اعمال فشار کند تا از این کشور خارج شود.
معاون رئیس جمهوری افغانستان اخیرا سفری به ترکیه داشت و با نخست وزیر این کشور دیدار و در راستای ارتقای روابط دو کشور در زمینه تجارت به گفتگو نشستند، آینده روابط افغانستان و ترکیه را چگونه ارزیابی می کنید؟
همان اوایلی که طالبان سقوط کرد و البته قبل از آن هم ترک ها با توجه به حضور ژنرال «دوستم» که خودش ازبک نیز هست این ارتباط را داشتند که البته از کانال ازبک ها بود. بعد از سقوط طالبان نیز ترک ها در غالب ناتو و همچنین در مباحث اقتصادی به دولت افغانستان کمک کردند و پروژه های وسیعی در داخل افغانستان راه اندازی کردند. در بحث آموزش نیز مکاتب متعدد افغان و ترک در کابل وجود دارد و از نگاه تجارتی هم ترکیه خط تجارتی وسیعی در افغانستان دارد و اکثر اجناس موجود در بازارهای افغانستان امروز از کشور ترکیه وارد می شود. این مراودات از قبل بوده و حالا هم ادامه دارد و دولت افغانستان علاقه ای ندارد که این ارتباط ضعیف شود بلکه با توجه به اینکه ژنرال دوستم معاون اول رئیس جمهوری افغانستان است و روابط خیلی قوی با ترک ها دارد، قطعا از قبال این روابط مستحکم تر خواهد شد که ضعیف نخواهد شد.
دلیل عمده درگیری های پاکستان و افغانستان در مرز «تورخم» چیست؟
معاهده ای که در مورد مرز «دیورند» بین پاکستان و افغانستان بسته شد موعدش تمام شده است. این قرارداد صد ساله بود و سال ها پیش موعد آن تمام شده است و افغانستان مدعی است که خیلی از مناطق پاکستان از آن افغانستان است. در مقابل پاکستان اما بر اساس همان قرارداد مرز خود را همان خط دیورند می داند و به این ترتیب می توان گفت که اختلاف بین دو کشور بر سر همین خطوط مرزی است که افغانستان قبول ندارد اما پاکستان این مرز را به رسمیت می شناسد و با زور اقدام به احداث این گذرگاه مرزی کرده است.
حضور داعش در افغانستان و ایجاد پایگاه در این کشور تا چه اندازه جدی است؟
آمریکا به دنبال نزدیک تر کردن داعش به مرزهای شمالی افغانستان است که تاکنون موفق به این موضوع نشده و قصد دارد تا از طریق ولایت «بدخشان»، داعش را وارد منطقه کند اما با عکس العمل مردم و همچنین تلفات بالایی که داعش در این مناطق داشت موفق به این کار نشد.
اگرچه برخی این خط تبلیغاتی را ایجاد کردند که داعش با افغانستان کاری ندارد و تنها به دنبال یک مسیر برای ورود به سایر کشورهاست و هدفش در واقع کشورهای دیگر به خصوص آسیای میانه است. اما در برابر این خط تبلیغاتی روانی، اقداماتی از سوی سایر شخصیت ها و رسانه ها صورت گرفت و روشنگری هایی ایجاد شد و اعلام شد که چنین امکانی وجود ندارد که گروهی کشوری را به عنوان پایگاه برای ورود به سایر کشورها قرار دهد اماخود آن پایگاه هیچ آسیبی نبیند.
با این وجود اما داعشی ها در افغانستان آرام ننشستند و دست به قتل و غارت و مقابله با احساسات دینی مردم پرداختند و دست به جنایات وحشیانه ای در «جلال آباد» زدند و تعدادی از مردم را نیز سربریدند و این وحشت آفرینی ها باعث شد که حتی گروهای منسوب به طالبان نیز در برابر آنها بایستند و امروز بین طالبان و گروه داعش جنگ و درگیری شدید در حال انجام است.
اینجاست که می توان گفت اصلا داعش در افغانستان نمی تواند پایگاه داشته باشد و خاستگاه داعش هم افغانستان نیست. گروه داعش حتی با اعتقادات و مطالبات دینی و اجتماعی طالبان هم مخالف است. طالبان مخالف قبر و زیارت و دعا نیستند، اما داعش برخلاف این هاست و لذا مردم افغانستان نسبت به داعش حساسیت زیادی دارند. ممکن است که مردم نسبت به طالبان در بعضی از ولایت ها و مناطق یک چنین حساسیت هایی نداشته باشند و از نگاه فکری و از لحاظ ساختار اجتماعی با طالبان تطبیق هم داشته باشند اما با داعش اینطور نیست، لذا تاکنون داعش نتوانسته است به آن اهدافی که آمریکایی ها و حامیان پشت پرده آنان دارند برسند.
برخی حضور آمریکا در افغانستان را برنامه ای برای مهار چین می دانند، نظر شما در این خصوص چیست؟
حضور غربی ها در افغانستان تنها برای مهار چین نیست بلکه برای مهار چهار کشور است. منابع اطلاعاتی خود آمریکا سال ها قبل این موضوع را انعکاس دادند که در آینده نزدیک قدرت اقتصادی از غرب به شرق منتقل می شود و کشورهایی که در محوریت قدرت اقتصادی قرار می گیرند اول چین است بعد روسیه و هند و بعد ایران. در نتیجه غربی ها به این فکر افتادند که برای جلوگیری این انتقال قدرت باید جایی قرار بگیرند که مشرف براین چهار کشور باشد و افغانستان بهترین موقعیت را از این لحاظ دارد و از این رو در افغانستان مستقر شدند. اکنون افغانستان به عنوان یک پایگاه مشرف بر این چهار کشور و به عنوان یک پایگاه دیپلماتیک برای غربی هاست. در واقع آنها از این حضور دو هدف دارند، هدف اول اینکه مانع انتقال قدرت شوند و در درجه دوم اگر نتوانستند مانع این انتقال شوند حداقل این چهار کشور را مهار کنند و از تعاملات اقتصادی که دراین منطقه صورت می گیرد بهره برداری کنند برای نگه داشتن اقتدار غرب.
با توجه به اینکه طیف مذاکره کننده طالبان نماینده کل گروه طالبان نیست و با توجه به عدول طالبان از شروط خود مبنی بر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، آیا می توان گفت که چنین مذاکرات و پیش شرطی سبب برقراری صلح در افغانستان می شود؟
یکی از اصول برقراری صلح این است که مخالفان دولت یک آدرس واحد و مشخص داشته باشند و لذا ما نمی توانیم طالبان را نماینده کل گروه های معارض بدانیم و از طرف دیگر باید گفت که اصلا هیچ عزمی برای برقراری صلح در افغانستان وجود ندارد، چرا که اگر دنیا بخواهد در افغانستان صلح برقرار شود باید در حمایت از دولت افغانستان قاطع عمل کند و وضعیت اقتصاد این کشور رابهبود ببخشد.
امروز ضعف اقتصادی در افغانستان سبب شده تا مردم به راحتی به دام گروههای تروریستی بیفتند. اگر درافغانستان اشتغال زایی وجود داشته باشد و مردم وارد عرصه کار شوند معلوم است که بساط گروه های تروریستی به آسانی جمع خواهد شد و این ها نمی توانند به راحتی به نیروهای ارزان ملی افغانستان دست پیدا کنند.
همچنین زیر ساخت های اقتصادی افغانستان مشکل دارد و باید ساخته شود. از دیگر سو در مباحث دولت سازی در سطح دولت افغانستان مشکلات بسیاری وجود دارد و عملیات های انتحاری که در پاکستان وجود دارد ناشی از فساد اداری دولت افغانستان است. این فساد اداری سبب شده که ناامنی در افغانستان گسترش پیدا کند و این ناامنی در عرصه های مختلف چه به لحاظ ناامنی اقتصادی و چه به لحاظ ناامنی فرهنگی و اجتماعی و ... بسیار فراوان است.
بنابراین اگر واقعا کشورهای خارجی علاقه دارند که صلح در افغانستان وارد شود باید اول از این قسمت ها ورود کنند بعد به موازت آن سایر مسائل را حل کنند. اگر نیروهای جهانی تصمیم بگیرند، صلح در عرض یک ماه در افغانستان برقرار می شود. بنابراین باید گفت که در واقع عزم جدی برای برقراری صلح در افغانستان وجود ندارد که اگر بود برقراری صلح به آسانی امکانپذیر بود.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت