پسا کمالیسم و آینده سیاسی اردوغان
موقعیت اردوغان با وجود ثبات ظاهری، شکننده است و به همین دلیل او دستگیری های پس از کودتا را فرصتی برای تحکیم این موقیت می داند.
دیپلماسی ایرانی: شریف ماردین جامعه شناس و تحلیلگر سیاسی مشهور ترکیه در دهه 1970 و با مطالعه دوران عثمانی این فرضیه را مطرح کرد که قدرت سیاسی اصلی در ترکیه در اختیار مرکز (بوروکراسی، قوه قضائیه و ارتش) است و پیرامون که متشکل از احزاب اسلام گرا و چپ گرا ست مرکز را به چالش می کشد، اما همانند دوران عثمانی در جمهوری ترکیه هم قدرت اصلی در اختیار مرکز است. با کودتای سپتامبر 1980 و روی کار آمدن مرحوم تورگوت اوزال به عنوان نخست وزیر این وضعیت به واسطه سیاست های آزادسازی اقتصادی ترکیه تغییر کرد به این معنا که انحصار مرکز بر قدرت سیاسی و اقتصادی به تدریج کمتر و کمتر شد. تورگوت اوزال با حزب مام میهن یا ANAP مسیری را گشود که بعدها پراگماتیست هایی چون عبدالله گول و اردوغان از آن الهام گرفتند. مرگ مشکوک اوزال به او فرصت نداد سیاست های خود را کاملا پیاده کند اما بی هیچ تردیدی او را باید بنیانگذار ترکیه کنونی و به عبارتی ترکیه پس از کمالیسم دانست. کسی که با خصوصی سازی شبکه های تلویزیونی و رادیویی، ایجاد صنایع کوچک، افزایش جذب سرمایه گذاری خارجی، ایجاد تغییرات در نظام آموزشی و طرح مساله کردها و مخالفت با منع حجاب در ادارات دولتی جمهوری ترکیه را وارد دوران جدید کرد. مرگ نابهنگام او که گفته می شود ارتش در آن دست داشت و پایان جنگ سرد و افول ناگهانی حزب مام میهن ترکیه را وارد دوران بی ثباتی سیاسی دهه 1990 کرد دهه ای که ترک ها آن را دهه بر باد رفته می نامند. این دهه با کودتای سفید یا پست مدرن ارتش در فوریه 1997 علیه دولت ائتلافی مرحوم اربکان به پایان رسید. سال 1997 سال اوج گیری تقابل مرکز با پیرامون بود و مرکز توانست برای چندمین بار بر پیرامون غلبه کند. حیات سیاسی اردوغان به شدت متاثر از تحولات دهه 1980 و 1990 ترکیه است. وقتی جوانان حزب رفاه دریافتند که مرکز به این آسانی انحصار خود بر قدرت را از دست نخواهد داد استراتژی سیاسی خود را تغییر دادند و با تابلوی جدید و پراگماتیست یعنی حزب عدالت و توسعه وارد بازی شدند. حزب جدید بر خلاف سلف خود نه با دموکراسی مخالف بود و نه مثل مرحوم اربکان از اتحاد جهان اسلام سخن می گفت. این حزب برای ورود به مرکز و ایجاد موازنه با آن کوشید به نیروهای سیاسی واقع در حاشیه نظیر جماعت ها از جمله جماعت گولن و کردها نزدیک شود. با پیروزی حزب عدالت و توسعه مفهوم بندی کمالیسم - پساکمالیسم جانشین مفهوم مرکز پیرامون شد. زیرا به نظر می رسید که مرکز انحصار خود بر قدرت سیاسی و اقتصادی را از دست داده است. افزون بر این فشارهای اتحادیه اروپا موجب تغییرات سیاسی و حقوقی و اقتصادی جدی در ترکیه شده بود. احزاب و نیروهای کمالیست در یک طرف بودند و نیروهای پساکمالیست و در راس آنها حزب عدالت و توسعه در طرف دیگر. این حزب توانست خود را نماینده اصلی پسا کمالیسم معرفی کند جریانی که با سکولاریسم اقتدارگرای به ارث رسیده از آتاتورک مشکل داشت و آن را مخالف دموکراسی و حقوق بشر می دانست و کمالیست ها را متهم می کرد که نتوانسته است به بزرگترین آرزوی مصطفی کمال که غربی شدن و پیوستن به اتحادیه اروپا بود، جامه عمل بپوشاند.اردوغان برای ایجاد موازنه با کمالیست ها به مجموعه ای از اقدامات نظیر آغاز گفتگوهای الحاق به اتحادیه اروپا و تغییر حقوق جزایی و قانون اساسی و کاهش نقش نظامیان در سیاست، تقویت نهادهای مدنی، تقویت سرمایه های سبز در آناتولی مرکزی، طرح مساله کردها و کشتار آنها در دهه 1980 و جذب برخی کمالیست ها دست زد . پیامد این اقدامات ایجاد ائتلافی سیاسی اقتصادی در برابر کمالیست ها بود، ائتلافی که با پیروزی های حزب عدالت و توسعه در انتخابات پارلمانی و محلی پیوسته قوی تر و گسترده تر می شد. شاید اردوغان این درس بزرگ را از زندگی اوزال آموخته بود که نباید در ساختار قدرت تنها بماند و گرنه مخالفانش ترسی از کنار گذاشتن و حتی کشتنش نخواهند داشت. این گونه بود که او با توزیع رانت ها شروع به جذب طبقات متوسط کرد در حالی که برای طبقات پایین هم نماد مبارزه با بی عدالتی و اسلام گرایی بود. او که خود زمانی شهردار کلان شهر استانبول بود و فعالیت سیاسی خود را از پایین و حاشیه آغاز کرده بود به خوبی با این امر آشنا بود و لذا هواداران خود را در شهرداری و صنایع و دانشگاهها وارد کرد و به تدریج حلقه قدرتی پیرامون خود شکل داد حلقه ای که اکنون هم قدرت سیاسی داشت و هم دارای قدرت اقتصادی بود. کاهش قرت شورای امنیت ملی MGK فرصتی بود تا او رخنه در ارتش را هم آغاز کند، چیزی که در کودتای اخیر و در عدم همراهی رئیس ستاد کل ارتش با کودتا گران خود را نشان داد. علاوه بر این او از سازمان اطلاعات نیز غافل نبود و یکی از اصلی ترین نزدیکان خود یعنی هاکان فیدان را به ریاست آن گماشت. در کنار اینها او تلاش کرد متحدانی در داخل پلیس به دست آورد. هر چه نفوذ اردوغان در بوروکراسی تحت سلطه کمالیست ها بیشتر می شد همراهی او با متحدان دیروزی نیز سست تر می شد کما این که وقتی حزب دموکراتیک خلق ها HDP به رقیب اصلی او در مناطق کردنشین تبدیل شد رابطه اش با احزاب کردی سرد و حتی انگیزه او برای ادامه روند صلح با کردها کمتر شد و بر سر این موضوع با داوداوغلو دچار اختلاف شدید شد. پشت کردن به حامی قدیمی فتح الله گولن نیز از همین ایام آغاز شد. او به خوبی از ترس کمالیست از گولن آگاه بود و می دانست در صورت رویارویی با او، کمالیست ها ناگزیر از وی پشتیبانی خواهند کرد. اردوغان هم مانند اوزال ردای ریاست جمهوری بر تن کرد اما از همان ابتدا معلوم بود که او به یک سمت تشریفاتی راضی نخواهد بود و لذا از همان ابتدا گفت که قصد دارد قانون اساس ترکیه را تغییر داده نظام سیاسی را ریاستی کند چیزی که کمالیست ها آن را پشت کردن به میراث آتاتورک دانسته و با آن مخالفت کردند کما این که رئیس حزب جمهوری خلق گفت که انجام این کار مستلزم گذشتن از جوی خون است. این گونه بود که اردوغان با تشکیل یک حلقه قدرت برخی متحدان سیاسی پساکمالیست خود مثل کردها و چپ های جدید و طرفداران گولن را از دست داد در حالی که با احزاب کمالیست هم سر سازگاری نداشت و به گفته برخی ها از تلاش برای ایجاد شکاف داخلی در این احزاب هم صرف نظر نمی کرد. ساختن کاخ ریاست جمهوری جدید و رفتن از ساختمان قدیمی ریاست جمهوری، سرپوش گذاشتن بر برخی فسادهای مالی نزدیکان خود، برخورد خشن با اعتراضات از جمله در پاک گزی، انتقاد شدید از رسانه های جمعی، اصرار بر توقف روند صلح و ادامه مبارزه با PKK، ماجراجویی در سیاست خارجی از جمله در خاورمیانه و سوریه، بی اعتنایی به روند الحاق ترکیه به اتحادیه اروپا و برخی اقدامات دیگر نارضایتی از اردوغان را در میان کمالیست ها و جماعت گولن افزایش داد. اما با وجود همه اینها واضح بود که جامعه مدنی در ترکیه قوی شده و مثل دهه 1980 ضعیف و منفعل نیست لذا کمتر کسی انتظار داشت عده ای دست به کودتا بزنند. اما در کمال ناباوری برخی نظامیان که تحلیل واقع بینانه ای از تحولات و شرایط کلان نداشتند دست به کودتایی زدند که خیلی شبیه کودتای 1980 بود با این تفاوت که جامعه ترکیه 35 سال تجربه را پشت سر گذاشته بود. در نتیجه نه تنها مردم بلکه احزاب کمالیست و برخی نظامیان هم به شدت در مقابل این کودتا مقاومت کردند. اردوغان که یک پراگماتیست و متخصص بهره برداری از فرصت هاست از این موقعیت استفاده کرد و در صدد بر آمد ضمن تقویت حلقه قدرت خود در شهرداری ها، پلیس، سازمان اطلاعات، صنایع و بوروکراسی، مخالفان و رقبای پسا کمالیست خود را تضعیف ودر صورت امکان از میدان به در کند. اعلام وضعیت فوق العاده با تعطیلی موقت روند کنترل تطابق قوانین با قانون اساسی و کاهش نقش مجلس تصمیم گری ها می تواند در تحقق این امر موثر باشد. اما ساده انگاری است اگر فکر کنیم اردوغان می تواند مقاومت جامعه مدنی و کمالیست ها را به همین زودی در هم بشکند. او بهتر از هر کسی می داند که اگر حمایت پسا کمالیست ها را از دست بدهد و در همان حال با کمالیست ها هم از در ناسازگاری وارد شود، نمی تواند با تداوم رانت ها حلقه قدرت خود را حفظ و تقویت کند. زیرا دولت ترکیه یک دولت رانتیر نیست که منابع رانتی آن در اختیار دولت و مستقل از طبقه سرمایه دار داخلی و سرمایه جهانی باشد. پشت کردن او به اصول دموکراسی هم باعث خواهد شد نیروهای دیگر خود را نماینده جریان پساکمالیسم کنند. موقعیت اردوغان با وجود ثبات ظاهری، شکننده است و به همین دلیل او دستگیری های پس از کودتا را فرصتی برای تحکیم این موقیت می داند. اردوغان بهتر از هر کسی می داند که دموکراسی ترکیه مثل دهه قبل آسیب پذیر و ضعیف نیست و حتی اگر با عقب گرد مواجه شود از بین نخواهد رفت. به همین دلیل به نظر می رسد دغدغه اول او تثبیت قدرت حلقه پیرامون خود است تا تصعیف نهاد های دموکراتیک. او چند سال بعد دوباره به رای مردم احتیاج دارد و می داند که با ایستادن در مقابل مردم و دموکراسی نمی تواند برنده انتخابات باشد.
دیدگاه تان را بنویسید