تروریستها به دنبال فرسایش غرب هستند
تنها نتیجه کشته شدن ابوبکر البغدادی احتمالا هموارتر شدن راه برای اتحاد دوباره تروریستها و قویتر شدن القاعده است.
دیپلماسی ایرانی: استراتژی جنگ جهانی علیه تروریسم، حملات تروریستی را از گوشه کوچکی در افغانستان به بیشتر مناطق جهان از جمله آفریقا، جنوب آسیا و آسیای جنوب شرقی گسترش داد. این حملات تروریستی به اروپا و ایالات متحده نیز کشیده شده است. همان طور که سازمان های اطلاعاتی پیش بینی کرده بودند تجاوز به عراق این فرایند را شدت بخشید. پیتر برگن و پل کروییکشانک، متخصصان امور تروریسم، برآورد می کنند که جنگ عراق حملات تروریستی را حدود هفت درصد افزایش داده و باعث شده که هزاران تن جان خود را در این حملات از دست بدهند. حتی اگر حملات تروریستی انتحاری را در عراق و افغانستان در نظر نگیریم، حملات تروریستی در دیگر نقاط جهان بیش از یک سوم افزایش یافته است. مطالعات موسسه تحقیقات صلح اسلو نشان می دهد که دو سوم از مرگ و میرهای منطقه (خاورمیانه و شمال آفریقا) اغلب به دلیل درگیری ها و جنگ های داخلی است. در چنین درگیری هایی ۹۸ درصد از مرگ و میر ها زمانی اتفاق افتاده که نیروهای خارجی وارد مناقشه های داخلی شده اند. (به عنوان مثال) در سوریه پس از آغاز حملات هوایی غرب علیه داعش و آغاز دخالت غیرمستقیم سازمان سیا، شمار قربانیان سه برابر شد. بازبینی شواهد توسط تیمو کیوی مایکی، متخصص علوم سیاسی، نشان می دهد که جنگ های حفاظتی (جنگ های ائتلاف های نظامی) مهم ترین منبع خشونت در جهان هستند و گاهی تا بیش از ۵۰ درصد از مجموع مرگ و میر درگیری ها را باعث می شوند. علاوه بر این، در بسیاری از موارد از جمله در بحران سوریه احتمال حل و فصل سیاسی مساله وجود داشته که نادیده گرفته شده است. این مسئله درمورد بحران بالکان در اوایل دهه ۱۹۹۰، جنگ اول خلیج فارس، و البته جنگ های هند و چین نیز صادق است. بازی با «بازی القاعده» کارزار جهانی علیه ترور با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین که در دولت باراک اوباما به اجرا درآمد هم یک نوآوری قابل توجه در مبارزه با تروریسم جهانی بود که البته نتیجه ملموسی نداشت. در واقع نتیجه چنین نوآوری این بود که به نسبت کسانی که در هر حمله هواپیماهای بدون سرنشین کشته می شدند، تعداد بیشتری به فعالیت های تروریستی رو می آوردند. یک مشخصه دیگر چنین مداخلاتی، این باور است که می توان با حذف رهبران گروه های تروریستی بر این شورش (یا تمرد) غلبه کرد. غافل از این که با کشته شدن رهبر فعلی یک گروه تروریستی، افرادی جوان تر، مصمم تر، خشن تر و موثر تر جای آن ها را خواهند گرفت. نمونه های زیادی در این باره وجود دارد. همین امروز هم شکی نیست که استراتژیست های آمریکایی به دنبال راهی برای کشتن ابوبکر البغدادی، رهبر گروه تروریستی داعش هستند، کسی که این روز ها رقیب سرسخت ایمن الظواهری، رهبر القاعده است. بروس هوفمن، عضو ارشد مرکز مبارزه با تروریسم آکادمی نظامی ایالات متحده، پیش بینی کرده که تنها نتیجه کشته شدن ابوبکر البغدادی احتمالا هموار تر شدن راه برای اتحاد دوباره تروریست ها و قوی تر شدن القاعده است. هنری یومینی، نظامی ارشد ناپلئون بناپارت و نویسنده کتاب «هنر جنگ ناپلئونی» که تحت تاثیر شکست ناپلئون از چریک های اسپانیایی قرار گرفته بود، رساله ای دارد که برای چند نسل به عنوان کتاب درسی در دانشگاه ها تدریس می شد. یومینی با استناد به تجربیات و مشاهدات خود (در میادین جنگی) می گوید که مداخلات قدرت های بزرگ معمولا به «جنگ های عقیده» و «جنگ های ملی» منجر می شود. یومینی نتیجه می گیرد که درگیر شدن فرماندهان ارتش های منظم در چنین جنگ هایی (نامنظم) عاقلانه نیست چرا که شکست خواهند خورد و حتی موفقیت های کوتاه مدتشان نیز دوامی نخواهد داشت. مطالعات درباره القاعده و داعش نشان می دهند که ایالات متحده و متحدان آن همین الگو را با جزئیات کامل طی می کنند. اهداف این تروریست ها مشخص است: کشاندن هر چه بیشتر غرب به باتلاقی که ساخته اند. آن ها می خواهند با فرسایشی کردن این جنگ ها تمایل ایالات متحده و غرب را برای مداخله نظامی در خارج از مرزهای خود کاهش دهند. اسکات آتران، یکی از محققان پیشرو در مطالعات مربوط به جنبش های جهادی، نتیجه می گیرد که حملات ۱۱ سپتامبر برای اجرا بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار دلار هزینه داشته است، در حالی که هزینه پاسخ نظامی و امنیتی ایالات متحده و متحدانش به این حملات ۱۰ میلیون بار بیش از این رقم بوده است. در واقع از این منظر جنبش تروریستی القاعده توانسته به موفقیتی فرا تر از آنچه که اسامه به لادن در ذهن داشت، برسد. آتران می گوید: «ما باید یک تغییر جدی در استراتژی های مبارزه با تروریسم ایجاد کنیم.» نگاه به آینده آتران و دیگر ناظرانی که از نزدیک مساله تقابل با جنبش های رادیکال و تروریستی را دنبال می کنند، همگی موافق اصلاح استراتژی ها هستند. آن ها معتقدند که «ما باید با به رسمیت شناختن نتایج تحقیقات متقاعدکننده شروع کنیم: این که آن هایی که به افراط گرایی کشیده می شوند توسط چیزی در تاریخ، سنت ها، قهرمانان یا چارچوب های اخلاقی خود ترغیب و تشویق به این کار می شوند و داعش، با وجود رفتار وحشیانه و نفرت انگیز با ما و حتی بیشتر جهان عرب ـ مسلمان، کاملا واضح در این باره صحبت می کند... اینکه الهام بخش بسیاری از این قاتلان تمام عیار کتاب (مقدس) قرآن (کریم) نیست بلکه هیجان و شکوه و عزت نفسی است که با این کار در نزد دوستان خود پیدا می کنند. در واقع تعداد بسیار کمی از این جهادی ها تجربه مطالعات متون اسلامی را دارند. ویلیام پولک، کار شناس امور تروریسم، توصیه می کند که بهترین استراتژی احتمالا یک برنامه چندملیتی و رفاه گرا است که بتواند از نفوذ داعش بکاهد. ما برخی عوامل را شناسایی کرده ایم: رفع نیازهای اجتماعی، جبران خسارت تجاوزهای قبلی و درخواست برای یک آغاز جدید. پولک می افزاید: «یک عذرخواهی محتاطانه از اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شده ایم شاید هزینه کمی داشته باشد اما بسیار موثر است.» برای مردم منطقه، توافقنامه سایکس پیکو نمادی از بدبینی و خشونت امپریالیسم غرب است. حاصل مداخلات این چنینی تشدید تنش، درگیری و اختلالاتی است که یکی از نتایجش سیل مهاجرانی است که اروپا به زحمت می تواند بار آن را به دوش بکشد. و در این میان کمتر کسی از ایالات متحده سخنی درباره بحران پناهجویان شنیده است. بار دیگر به همان پرسش آغاز (مطلب) باز می گردیم: «چه کسی بر جهان حکومت می کند؟» شاید بخواهیم که یک پرسش دیگر را نیز مطرح کنیم: «چه اصول و ارزش هایی بر جهان رهبری می کنند؟» این پرسش را نخست باید شهروندان کشورهای ثروتمند و قدرتمند در ذهن داشته باشند، شهروندانی که از میراث غیرمعمول آزادی و حقوق ویژه برخوردار هستند، و همچنین کسانی که در حال حاضر با این انتخاب سرنوشت ساز روبه رو هستند که چطور باید به چالش های دست ساز بشر پاسخ دهند.
دیدگاه تان را بنویسید