خبرگزاری ایسنا: دویچهوله در گزارشی نوشته است: گروه انصارالاسلام، یکی از گروههای وابسته به شبکه تروریستی القاعده در بنگلادش، در روزهای پایانی ماه آوریل سال جاری میلادی (۲۰۱۶) مسئولیت کشتار فجیع دو فعال این کشور را به عهده گرفت.
تروریستهای گروه در جلوی خانه این دو منتظر ماندند تا آنها از خانه بیرون آیند و سپس به آنها حمله کرده و با کارد و اسلحه آنها را به فجیعترین وجهی به قتل رساندند. در بیانیه این سازمان آمده بود که این دو از سال ۱۹۹۸ "روز و شب فعالیت کردند" تا همجنسگرایی را در میان مردم توسعه دهند.
این اقدامات یکی از گروههای وابسته به شبکه القاعده در بنگلادش، نشاندهنده این واقعیت است که القاعده، که روزی زیر فرمان مستقیم اسامه بنلادن بود، به رغم فعالیتهای وسیع جریان تروریستی داعش هنوز فعال است و همچنان به خونریزی ادامه میدهد.
اما شبکه تروریستی القاعده که سبب شد در سال ۲۰۰۱ میلادی شعار "مبارزه علیه تروریسم" در آمریکا به وجود آید، در حال حاضر چه نیروهایی را در اختیار دارد و در مقابل جریان داعش تا چه حد تواناست؟
فراز و فرود القاعده
اسامه بن لادن از همان شروع فعالیت شبکه تروریستی القاعده، رهبری آن را به عهده داشت. او کسی بود که نام القاعده را تعیین و مخارج مبارزه اعضا را در افغانستان تامین کرد. چهره او برای نخستین بار در سال ۱۹۸۰ در مبارزه مجاهدان افغان با نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سابق مشهور شد.
در آن زمان مسلمانان عرب به کمک برادران همدینشان به افغانستان میآمدند تا علیه "کافران غاصب" بجنگند. این اتحاد دینی میان جهادگرایان بعدها در سال ۱۹۹۷ توسط اسامه بن لادن و ایمن الظواهری مرد شماره دوی جهادگرایان، به تشکیل شبکه تروریستی القاعده انجامید و جهان را مدتها در ترس فرو برد.
شبکه تروریستی القاعده اردوگاههای متفاوتی برای تمرین عملیات تروریستی اعضا به وجود آورد و هدف خود را مبارزه با تاثیرات غرب در جهان اسلام معرفی کرد.
القاعده به تدریج ساماندهی بیشتری یافت. گیدو اشتاینبرگ، کارشناس امورتروریسم در موسسه "بنیاد علم و سیاست " در شهر برلین آلمان میگوید: «القاعده همواره ساختاری با سلسله مراتب تعیین شده مشخص داشته است.» و برنامه کشتار در این سازمان با دستور از بالا انجام میشده است.
اسامه بن لادن، رهبر پیشین القاعده، چهارسال پس از تشکیل این سازمان قدرت خود را به جهانیان نشان داد. رخداد یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی در آمریکا، دردآورترین حادثه تروریستی برای این کشور به حساب میآید.
پس این حادثه بود که آمریکا در همان سال ۲۰۰۱ میلادی نیروهایش را به سوی افغانستان گسیل داشت و به القاعده اعلام جنگ داد. بنلادن و نیروهایش به بخشهای شمالی پاکستان عقبنشینی کردند.
با حمله آمریکا به افغانستان نیروهای طالبان کنترل بسیاری از بخشهای این کشور و همچنین مناطقی در پاکستان را از دست دادند و درآمدشان کاهش یافت. به علاوه، ساختار مرکزی این سازمان آسیبهایی جدی دید و فعالیت شخص بنلادن نیز به خطر افتاد.
گونتر مایر، پژوهشگر مرکز تحقیقات جهان عرب در شهر ماینس آلمان در این باره میگوید: «بن لادن پس از حمله آمریکا به افغانستان به زندگی مخفی روی آورد و ایمن الظواهری، معاون خود را مسئول پیامهای ایدئولوژیک در سازمانی کرد که دیگر به صورت خودکار و غیرمتمرکز فعالیت میکرد.»
اختلافات در رهبری القاعده
پس از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳ میلادی به عراق، "القاعده در عراق" فعالیت خود را در این کشور آغاز کرد. ابو مصعب الزرقاوی، که سالها در افغانستان جنگیده بود، به کمک یاراناش، رهبری شاخه عراق القاعده را به دست گرفت.
گونتر مایر، پژوهشگر مرکز تحقیقات جهان عرب در این باره میگوید: «ابومصعب الزرقاوی با بمبگذاریهای انتحاری به شدت به افزایش خشونت در این کشور کمک کرد.»
اسامه بن لادن، رهبر پیشین القاعده که در ابتدا با فعالیتهای شاخه عراق القاعده موافق بود، پس از چندی به همراه بسیاری از سنیمذهبان این کشور از سیاست خشونتطلبانه ابومصعب الزرقاوی علیه شیعیان عراق فاصله گرفت.
دلیل این امر نیز مشخص بود، زیرا بنلادن مبارزه با غرب و آمریکا را سرلوحه برنامههای خود قرار داده بود، اما ابومصعب الزرقاوی از رهبرانی بود که نفرت از شیعیان و مبارزه با آنان را هدف خود میدانست.
گیدو اشتاینبرگ، کارشناس امور تروریسم در این باره میگوید: «بنلادن و ایمن الظواهری بارها علیه این سیاست موضعگیری کردند.» ایمن الظواهری در سال ۲۰۰۵ میلادی نامهای به ابو مصعب الزرقاوی نوشت و در این نامه کوشید زرقاوی را به تغییر مواضع خود تشویق کند.
اشتاینبرگ نتیجه میگیرد: «این نامه هیچ تاثیری نداشت و همین امر نشاندهنده این واقعیت است که القاعده در عراق به طور کامل مستقل عمل میکرد.» و به این ترتیب بود که القاعده در عراق از مرکزیت خود جدا شد.
در سال ۲۰۰۶ میلادی ابومصعب الزرقاوی در پی حمله آمریکا کشته شد. القاعده عراق گرچه با کشته شدن الزرقاوی ضعیف شد، اما به فعالیتهایش ادامه داد. از همین گروه تروریستی بود که بعدها جریان تروریستی داعش سربرآورد؛ سازمانی که از القاعده فاصله گرفت و دشمنی عمیقی با این سازمان پیدا کرد.
کشته شدن اسامه بن لادن
در دوم ماه مه سال ۲۰۱۱ در پی حمله نیروهای آمریکا به مخفیگاه بنلادن در پاکستان رهبر القاعده کشته شد. باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، این "خبر شادیبخش" را از طریق تلویزیون به اطلاع جهانیان رساند.
گیدو اشتاینبرگ، کارشناس امور تروریسم در موسسه "بنیاد علم و سیاست " در این باره میگوید گرچه بنلادن قدرت گذشته خود را از دست داده بود و دستوراتاش مثلا در ارتباط با فعالیت القاعده در یمن اجرایی نشد، اما تاثیرگذاری دستورهای او هنوز در میان هواداراناش محسوس بود.
به نظر اشتاینبرگ گرچه بنلادن هرگز ادعای رهبری دینی نکرده بود، اما هواداراناش به او چون رهبری دینی مینگریستند و به او علاقه ویژهای داشتند.
ایمن الظواهری، جانشین بنلادن در سالهای پس از مرگ او نتوانست "جهاد"گرایان جوان را چون بنلادن شیفته خود سازد. گیدو اشتاینبرگ این امر را دلیل جدا شدن بیشتر آنها از بدنه القاعده و پیوستن به جریان تروریستی داعش میداند. با تشکیل جریان تروریستی داعش در سال ۲۰۱۴ شبکه القاعده با مشکلات بیشتری روبرو شد.
تقویت گروههای تروریست محلی
اما شبکه تروریستی القاعده همواره خود را با شرایط موجود تطبیق میدهد. ایمن الظواهری از هواداران خود خواست به جای کشتن مردم عادی، آن گونه که جریان تروریستی داعش انجام میدهد، به انجام ماموریتهای کمکی منطقهای خود ادامه دهند.
این سیاست منطقهای اکنون نیز همچنان بر شبکه تروریستی القاعده و گروههای نزدیک به آن مسلط است. این گروهها گرچه سیاست القاعده مرکزی را قبول دارند، اما زیر نظر رهبری منطقه خود فعالیت میکنند و دستورات رهبر خود را اجرا میکنند.
در نوامبر سال ۲۰۰۳ دو کنیسه بزرگ استانبول مورد سوءقصدهای انتحاری قرار گرفتند. این حملات ۲۳ نفر در کام مرگ فرو برد. همزمان با این سوءقصدهای انتحاری چند خودروی بمبگذاریشده نیز در یکی از خیابانهای پررفتوآمد شهر به انفجار رسیده و باعث زخمی شدن حدود ۳۰۰ نفر شدند.
اعضای افراطی جبهه نصرت که با شبکه تروریستی القاعده همپیمان است، در سوریه چندان قوی نیست. گیدو اشتاینبرگ بر این نظر است که گروه نصرت در سوریه "با دیگر گروههای مخالف همکاری میکند و وظیفه اصلی خود را حمایت از مردم منطقه تعیین کرده است."
اشتاینبرگ بر این نظر است که "سیاست القاعده در این مرحله سیاستی مصلحتگرایانه برای رسیدن به هدف است؛ سیاستی اسلامگرایانه در مقابل سیاستی سلفیگرایانه."
القاعده بر این نظر است که سیاستی که با همه دنیا در میافتد و مخالفان را به طور آشکار به شنیعترین وضعی نابود میکند، نمیتواند به هدف برسد. گیدو اشتاینبرگ در این باره میگوید: «این سیاست سبب شده داعش با تمام دنیا در جنگ باشد.»
در چنین شرایطی دشمنی میان القاعده و داعش افزایش یافته و القاعده به این نتیجه رسیده که داعش باید از میان برود. و همین سیاست راهبردی القاعده است که سبب شده این سازمان به شدت خطرناک شود و قدرت ماندن یابد.
القاعده هرجای دنیا که فعالیت میکند با مردم در میآمیزد. البته گرچه دیگر از سلسله مراتب سازمانی در این سازمان خبری نیست، اما اعضای این گروهها از رهبران محلی خود فرمان میگیرند. گروههای وفادار به القاعده مرکزی هنوز هم در سوریه، شمال آفریقا یا بنگلادش علیه تاثیرات غرب میجنگند.
اعضای القاعده در مناطق مختلف جهان برای دستیابی به هدفهای خود دیگر در پی کنترل مردم نیستند، بلکه میکوشند به آنها نزدیک شوند و با کمک به آنها پشتوانهای قوی برای خود در اجتماع بیابند. و مبارزه با چنین پدیدهای بسیار مشکل است.
دیدگاه تان را بنویسید