دیپلماسی ایرانی: درک واقعیت "عدم کارآمدی آنارشیسم "، رمز فرصت دادن به کارآمدی مذاکرات است. بحران جاری خاورمیانه، تجربه ای کم سابقه در غلبه تضاد منافع، بر اشتراک منافع در این منطقه، است. امنیت ملی در بستر منطقه، به مفهومی به شدت تقابل ساز تبدیل شده که گویی، بقای یکی، به حذف دیگری منوط است. منطقه همچون جبهه جنگ، محوربندی و شواهد بسیاری برای توسعه دامنه بحران و جنگ داخلی سوریه، به سراسر منطقه، آشکار شده است. شواهد صحنه، دولت ترکیه را برای ایجاد نوار حائل کردی، به درازای مرزهای عراقی-سوری خود و به عمق ده ها کیلومتر، نشان می دهد. از آن سو، دولت سعودی، که هنوز از باتلاق یمن خارج نشده، تمایل لشکرکشی به سوریه (و احتمالا عراق) را بیان کرده، و وزیر دفاع امریکا، از این احتمال مشعوف شده است. همین شواهد، احتمال افزایش تنش را، در قبال احتمال کنترل منازعات، بیشتر کرده است. قدرت ها و نظام جهانی نیز، اقدام خاصی برای کاهش تنش و کنترل اوضاع، در دستور کار ندارند. محور توسعه طلب منطقه شامل حکومت سعودی (و شریک های همزبان) و دولت ترکیه، با هماهنگی رژیم صهیونیستی، از ثبات ژئوپولتیک و موازنه استراتژیک در منطقه، رضایتی ندارند.
این محور، تفسیری " تضاد بنیان" از موقعیت فعلی و آتی ایران، در نقشه راهبردی منطقه در ذهن خود دارند. تفسیری که سقوط موقعیت خود و برتری استراتژیک ایران را در تداوم معادلات پسا صدام و پسا برجام، قطعی می داند. محور توسعه طلب، بر اساس استنباط غلط از شرایط و رهیافت اشتباه، راه گریز از سقوط خود و سد برتری ایران را در توسعه بی نظمی و تصاعد تقابل با محور مقاومت یافته است. ابزار استراتژیک محور توسعه طلب، در رهیافت برتری جویی، توسعه آنارشیسم در منطقه نفوذ ایران است.
نقش آمریکا در بحران منطقه
بخش اعظم این آنارشی منطقه ای، به سیاست های ایالات متحده در طی دو دهه گذشته معطوف می شود. ایده خاورمیانه جدید، که از سوی ذخایر فکری نومحافظه کاران در اواخر دهه هشتاد میلادی مطرح بود، در زمان ریاست بوش پسر، عملا پی ریزی شد. آنچه امروز در خاورمیانه درو می شود، محصول بذری است که بیش از دو دهه قبل به وسیله دستگاه های سیاسی امنیتی امریکا و همپیمانان غربی اش، کاشته شد. معادله انرژی - قدرت - امنیت، در حال دگرگونی است. ساختارهای حکومتی و مرزهای طراحی شده در ۱۹۱۶ و پس از فروپاشی دولت عثمانی، دیگر پس از صد سال، کفایت لازم برای تامین منافع قدرت های فرا اقیانوس را ندارند. به ویژه که پایان قرن کهنه، با فروپاشی ابرقدرت شرقی نیز مصادف بود. تاثیر مداخلات قدرت های جهانی، بر شکل گیری بحران منطقه، چندان کمتر از تاثیر عوامل درون زا نیست. این یک ادعای صرف نیست. تحول در سیاست خارجی ایالات متحده، به ویژه اثر بسیار زیادی بر وقوع نامعادلات امنیتی در زیرسیستم های امنیتی منطقه گذاشته است. در فاصله سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۹، ایالات متحده ساختارهای امنیتی چند کشور مهم یا کلیدی آسیای غربی و شمال آفریقا را به کلی دگرگون کرد. کشورهای عراق،
سودان، اتیوپی، عربستان سعودی(بحرین، قطر، امارات)، مصر، افغانستان و تا حدود زیادی پاکستان و البته ترکیه در نوع خود، دستخوش تغییرات مهم امنیتی، در ساختار، رویکرد و اهداف شدند. طی کمتر از یک دهه، ایالات متحده و ائتلاف غربی، دو جنگ گسترده و رسمی را در منطقه آغاز کرده و به انجام رساندند. حضور مستقیم و پرحجم نیروهای نظامی و امنیتی امریکا و متحدان، در اکثر کشورهای یاد شده، تاثیر مهمی در تغییر رویه و روند مناسبات سیاسی و امنیتی کشورهای منطقه، گذاشته است. از زمان ریاست جمهوری اوباما همراه با شعار " تغییر"، " دکترین حضور مستقیم و پرحجم" بوش، جای خود را به "دکترین سایه" داد. تغییر، نه تنها در شئون گفتمانی و غیرمادی سیاست های امریکا مدنظر بود، بلکه در ابعاد و بافت مادی قدرت نیز لحاظ شد. در دکترین جدید، ایالات متحده، ضمن خروج رسمی عمده نیروهای نظامی خود از منطقه، سازوکارها و روندهای امنیتی منطقه را از طریق عوامل قدرت نرم و حفظ سایه سیاسی - امنیتی خود بر عرصه تحولات، هدایت می کند. در پرتو دکترین تغییر، رخدادهای قابل ملاحظه ای در این سوی جهان، وقوع یافت که سوال برانگیز بود. فرایند بهار عربی (با قرائت غربی) چگونه ناگهان
جای خود را به جنگ های مذهبی، فرقه ای و قومی در منطقه داد؟ چرا و چگونه از آوریل ۲۰۱۰ تا آوریل ۲۰۱۳، عده ای تروریست بی هویت، فراگیرترین سازمان تروریستی جهان را بتوانند (در سرزمینی که تحت تصرف امریکا بوده) سازمان دهند؟ چگونه توانستند قلب حساسترین منطقه استراتژیک جهان را بدون کمترین حساسیت از سوی قدرت فائقه جهانی، تسخیر کنند؟ در فاصله بهار ۲۰۱۳ و عملیات رقه تا تصرف موصل، گویی سیاست خارجی و امنیتی بزرگترین مدعی اقتدار نظامی جهان، به کلی تعطیل شده یا در مرخصی بود!
پیش از آن نیز چندان سخت نبود دیدن اینکه، چگونه افراد زیادی بدون کمترین دانش یا درک ایمانی، از اقصا نقاط کشورهایی در آسیای مرکزی یا آفریقای شمالی یا حتی اروپا، با انگیزه دلار و وعده بهشت، به سمت سازمان بی هویت تروریستی در عراق و سوریه هدایت می شدند. ردپا و اثر انگشت سرویس های امنیتی کشورهای ترکیه، سعودی، قطر، امارات و پوشش و حمایت رژیم صهیونیستی، در بسج و سازماندهی و پشتیبانی تروریسم بدون مرز، کاملا آشکار بوده و هست. آثار حمایت های مالی، لجستیکی و تسلیحاتی تروریست ها، از مبداء تا سوریه و عراق، به وضوح قابل رصد بوده است. چگونه می توان تصور کرد، سرویس امنیتی وزارت خزانه داری و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا و سرویس اطلاعاتی پنتاگون، قادر به ردیابی سه مسیر پولی، لجستیکی و تسلیحاتی تروریست ها نباشند؟ در اوج پیشروی های داعش در قلب سوریه و عراق و هنگام مقاومت ارتش قانونی سوریه و ارتش و نیروهای مردمی عراق، بارها ارسال تجهیزات و تسلیحات از طریق هوا، برای داعش رسما ثبت شد. همانطور که بارها نیروهای مدافع ملی، توسط هواپیماهای آمریکایی بمباران شدند. این ها، از جمله شواهدی است که رد اراده امریکا را در روند تخاصم منطقه ای
موجود، آشکار می کند.
چین و اروپا، دو طرف مهم و مؤثر
چینی ها، طی پنج دهه اخیر ثابت کرده اند بازیگران بسیار پراگماتیست، پرحوصله، محافظه کار و در عین حال سرسختی هستند. چینی ها همیشه عادت کرده اند که باصطلاح "وسط لحاف" را داشته باشند، بنابراین در عین موازنه مثبت تجاری ۲۵۰ میلیارد دلاری با آمریکا، همزمان، از سر اثبات حق برتر در دریای چین و حوزه پاسیفیک، نمی گذرند. در خصوص سیاست غرب آسیایی و شمال افریقای چین، پکن چند هدف و سیاست را توأمان دنبال می کند؛ از جمله:
یکم: سهم بازار از فروش محصولات
دوم: سهم بازار از تامین مواد خام ارزان
سوم: سهم بازار از صادرات نیروی انسانی و خدمات
چهارم: حضور در بازار های مالی - پولی و ایجاد وابستگی اعتباری
پنجم: حفظ موقعیت موثر سیاسی از طریق قرار گرفتن در طرف سنگین تر موازنه،
ششم: حفظ امکان تاثیرگذاری امنیتی، بدون هزینه کرد امنیتی! (نوعی بازی بدون توپ)
هفتم: کنترل سطح کشمکش یا منازعات تا آستانه جهش،
هشتم: حفظ "حق برخورد و مواجهه پرشدت" با هرگونه موقعیت خطر ساز برای تمامیت ارضی و حاکمیت ملی و وحدت سیاسی و تعادل امنیتی ملی خود
نهم: صبر و خویشتنداری در عدم دخالت مستقیم در منازعات غیر موثر بر وضعیت امنیتی خود، در عین استفاده از وزنه سنگین خود در عرصه سیاسی بین الملل، مانند سازمان ملل و شورای امنیت، برای تامین منافع متصوره.
بر اساس شاخص های یاد شده، چین در موضوع بحران و جنگ سوریه و عراق، بیش از هر چیز به تاثیر امنیتی روند تروریسم بدون مرز بر شرایط امنیت داخلی خود می اندیشد. همچنین، حفظ سهم بازار در صادرات محصول، و واردات مواد خام و توسعه نفوذ اعتبارات مالی و کنترل وضعیت "معادله قدرت و امنیت" در آسیای غربی و شمال آفریقا را مد نظر دارد. این شاخص ها، رفتار آینده چین را تا حدود زیادی قابل پیش بینی می کند. از چین، فقط آنجا می توان انتظار مداخله امنیتی یا حمایت جدی نظامی در صحنه نبرد را داشت که احساس کند، " نعره تروریسم، به شیر گاوهای مناطق غربی" آسیب می رساند! این کد فعال سازی چین، در مسیر مطلوب است. پکن به خوبی حفظ موازنه منفی با ایالات متحده را در عرصه بحران خاورمیانه، با موازنه مثبت با روسیه و ایران، مدیریت می کند.
و اما، در خصوص اروپا؛ اروپا به عنوان یک مجموعه، در یک وضعیت رمانتیک - تراژیک اسیر شده است. به عبارتی، اروپا در قبال یک "دوگانه عشقی" قرار گرفته است. از یک سو، منافع فوری امنیتی - اقتصادی اتحادیه است که به شدت تحت تاثیر منفی جنگ در حاشیه جنوبی مدیترانه قرار گرفته و بطور جدی خود را همسایه آسیب پذیر تروریسم بدون مرز و بی هویت می بیند و از سوی دیگر، رویای گسترش و تحکیم موقعیت ناتو، در مرزهای اوراسیا ، از سکوی آناتولی را برای خود زنده نگه داشته است. حال آنکه، سکوی آناتولی، خود رویای پیشروی مقتدرانه در قلب اروپا، به سبک نوعثمانی را، بر التماس برای پذیرفته شدن مشروط در جامعه اروپایی، ترجیح می دهد. این ژنوس دوچهره، رویای شیرین اروپا برای ایستادن فاتحانه، بر پشت بام آناتولی را به یک کابوس وحشتناک تبدیل کرده است. وحشتی تا حد سنگر گرفتن در قلب پاریس و برلین، از ترس "فرزندان شیطان"؛ همان ها که از شیر گرگ های فلات آناتولی، و شتران بیابان های حجاز تغذیه می شوند. اروپا، از سوی دیگر درگیر معضل شکاف داخلی خود و نگرانی از بهره گیری مسکو از افزایش این شکاف نیز هست. دوگانه دیگر اروپا، نگرانی بر سر حفظ هویت آتلانتیکی، یا
تقویت پیوند " یوراسیایی" خود است. اروپا، در این داستان، به طور جدی آچمز شده است. از سوی دیگر، کشورهای اروپایی، هر یک به عنوان یک کشور مستقل، اهداف، ملاحظات و نگرانی های خاص خود را دارند. آلمان، فرانسه، بریتانیا، ایتالیا، بلژیک، اسپانیا، اتریش، هرکدام سیاست ها و رهیافت های ویژه خود را در قبال بحران خاورمیانه و آثار آن، دنبال می کنند. آثار سنگین پدیده مهاجرت میلیونی از خاورمیانه به اروپا و تبعات امنیتی و اقتصادی تداوم و گسترش منازعه بر منافع فردی و جمعی اروپا، این محور را به شدت تحت فشار گذاشته است. اروپا، امروز بیش از هر زمان دیگر، آماده درک عمیق تری از واقعیات منطقه و خطرات توسعه آنارشیسم تکفیری و تروریسم بدون مرز است. اعتمادی که به جمهوری اسلامی ایران در فرایند مذاکرات هسته ای حاصل شده است، پشتوانه محکمی برای مشارکت ایران-اروپا در مدیریت بحران منطقه خواهد بود.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در بوته بحران سوریه-عراق
براساس اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، حفظ مرزهای بین المللی و احترام به حق حاکمیت های ملی، دو رکن اصلی برای تنظیم روابط دوجانبه محسوب می شود. در شرایط عادی، گسترش مناسبات مودت آمیز و توسعه همکاری های سیاسی، امنیتی و تبادل ظرفیت های اقتصادی و فرهنگی، سرلوحه روابط منطقه ای کشور بوده است. این در شرایطی است که عوامل بی ثباتی داخلی، منطقه ای و فرامنطقه در بستر و روندهای مناسبات بین کشورها، تاثیری نداشته باشند. منطقه آسیای غربی اما متاسفانه در کمتر زمانی، بی تاثیر از عوامل بی ثباتی درون زا و برون زا مانده است. عوامل و جذابیت های اقتصادی و ژئوپلیتیک، از مهمترین علل اختلاف و تضاد و تخاصم در این محیط قاره ای بوده است. علاوه بر آن:
- وجود اختلاف، بر سر منافع مشترک یا منافع متضاد، در غیاب یک نظام همکاری یا مدیریت منطقه ای
- سرریز بحران های داخلی کشورهای قدرتمند منطقه، در رویکردهای سیاست خارجی آنها
- تحول جدی در دکترین و راهبرد سیاست خارجی قدرت های بزرگ جهانی در خصوص آسیای غربی و شمال آفریقا
- بروز تحولات استراتژیک در مناسبات درون و برون منطقه ای، ناشی از ارتقاء وضعیت استراتژیک ایران پس از سقوط طالبان و صدام و به ویژه پس از برجام
- تحول در وضعیت ژئواکونومیک منطقه در پی تغییر موازنه های سیاسی و امنیتی در سطح جهان
از جمله عواملی هستند که عرصه مناسبات آسیای غربی و شمال افریقا را به شدت متاثر کرده و در صورتبندی منازعات جاری، دخیل بوده اند. با نظرداشت عوامل و شرایط فوق، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، اینک در یک مسیر بسیار مهم و تعیین کننده، قرار گرفته است:
هدایت مناسبات صحنه درگیری ها
و پایش حفظ تعادل و موازنه استراتژیک
و همزمان کنترل عرصه سیاسی و دیپلماتیک
و ایفای نقش موثر در برقراری مذاکرات سازنده، با هدف مدیریت بحران و برقراری صلح و ثبات
از ماموریت های بسیار خطیر دستگاه سیاست خارجی کشور است.
در این میان، از مهمترین عوامل موثر در تعیین مسیر مذاکرات و سرنوشت معادلات، "وضعیت موازنه صحنه" است. آن کسی که دست برتر را بر روی زمین داشته باشد، دست بالاتری در پشت میز خواهد داشت. طبیعی بود که هفته گذشته، گروه های معارض وابسته به سعودی و ترکیه ژنو را ترک کنند. شاید علت در نظر گرفتن رویکرد تهاجمی شدیدتر توسط ریاض و آنکارا، همین مساله باشد. به نظر می رسد همین امر، کد حل مسائل سوریه و عراق باشد. این رهیافت، به طور جدی می تواند به تصاعد بحران منجر شود. اما در عین حال، تجربه و سابقه نشان داده است دادن فرصت موسع به نیروهای آنارشیست، از ترس تصاعد بحران، خود نیز شرایط را وخیم تر می کند. بنابراین کنترل هرچه بیشتر نیروهای تروریستی روی زمین، از طریق پیشروی و داشتن دست برتر، توسط نیروهای ملی، می تواند تا حدود زیادی واقعیت ها را به طرف های اصلی مذاکره، گوشزد کند. درک واقعیت " عدم کارآمدی آنارشیسم "، رمز فرصت دادن به کارآمدی مذاکرات است. البته پیشروی و داشتن دست برتر در صحنه نبرد، بدون کنترل و مهار مسیرهای تقویت و پشتیبانی تروریست ها و همزمان، تفکیک "مخالفان طبیعی" حاکمیت (معارضین غیر تروریست و مستقل)، از صف گروه های
تروریستی، تقریبا میسور نیست. به همین خاطر دو اقدام ضروری در صحنه نبرد، شامل:
تجزیه تروریست ها و گسستن پیوندهای مواصلاتی آنها و
تفکیک تروریست های وابسته، از مخالفان طبیعی و مستقل حاکمیت، همراه با دو اقدام ضروری در پشت صحنه نبرد، شامل:
قطع یا کنترل شدید پیوندهای پشتیبانی مالی و لجستیکی گروه های تروریستی وابسته، از منابع حمایتی ایشان و تلاش برای برقراری ارتباط با مخالفان طبیعی، در مسیر جداسازی صف ایشان از تروریست ها
این اقدامات از جمله مقدماتی به شمار می رود که امکان کنترل عرصه سیاسی بحران را در مسیر مطلوب، ممکن می کند. ضرورت دارد سطح نگرانی از تداوم و توسعه بحران را در محیط جهانی، از طریق دیپلماسی رسمی و مسیر دوم افزایش دهیم. این امر، تمایل یا اراده جدی تر، برای " اقدام" در مسیر حل بحران را در ائتلاف غربی موجب خواهد. با نزدیکتر شدن قدرت های فرامنطقه ای (شامل محور اروپایی، اتلانتیکی) و ایالات متحده با رهیافت های محور مقاومت (شامل ایران، روسیه، عراق، دولت قانونی سوریه و مقاومت لبنانی)، فرصت مناسبی برای اعمال دو دسته سیاست های صحنه عملیاتی و صحنه سیاسی، امنیتی، بیش از پیش فراهم می شود. این یک فرصت مغتنم است که باید در اسرع وقت، آن را پرورش داده و مورد بهره برداری قرار داد. فرصتی برای "محور ائتلاف مقاومت" ، و به طور مشخص جمهوری اسلامی ایران است، که از هر دو سوی این معادله بهره سیاسی - دیپلماتیک ببرد. شرایطی فوق العاده استثنائی برای دستگاه سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، که اگر به زودی و به سرعت نقد نشود، به ضد فرصت تبدیل می شود. ستاد هماهنگی و تصمیم سازی ( شامل همه دستگاه های ملی و ذیربط در مساله ) به طور
حتم به این فرصت، نگاه کاربردی و عملیاتی دارند. تنظیم دستور کارهای سیاسی، امنیتی، اداری و عملیاتی، در دستور کار ایشان در سطوح ملی و بین المللی، قرار دارد.
دیدگاه تان را بنویسید