خبرگزاری تسنیم: با وجود اینکه طی سالیان اخیر اقبال بسیار گستردهای از سوی مردم کشورمان به طب سنتی ایجاد شده و اقشار مختلف مردم هم در بُعد پیشگیری و هم برای درمان بسیاری از بیماریهای خود، به سراغ حوزه طب سنتی و اساتید و بزرگان این حوزه مایل بودهاند اما در مقابل شاهد مشکلات و نارساییهای عدیدهای در بخشهای حاکمیتی این حوزه اعم از سطح خدمات ارائه شده طب سنتی، کیفیت خدمات، تسهیلات و سطح هزینههای این حوزه بودهایم. در حال حاضر شاید بخش زیادی از اقشار مختلف مردمی در صورت بروز بیماری خاصی، تمایل قلبی برای رجوع به اساتید طب سنتی برای درمان خود دارند اما عملاً به واسطه واقعیات این حوزه، مردم در دسترسی به خدمات کامل، کمهزینه و در دسترس خدمات طب سنتی با مشکلات زیادی مواجه هستند که همین مشکلات در بسیاری از موارد، منجر به انصراف اجباری بیماران از طب سنتی و بازگشت به خدمات پزشکی نوین میشود. آیا امروز و پس از گذشت 10 سال از تاسیس دانشکدههای طب سنتی توسط وزارت بهداشت، به سطح قابل اتکایی در ارائه خدمات طب سنتی با کیفیت مطلوب به عموم مردم کشورمان رسیدهایم، آیا سطح علمی و تجربی پزشکان عمومی فارغالتحصیل از دورههای
PHD طب سنتی در انظار کارشناسان و ناظران این حوزه قابل قبول بوده است؛ آیا پس از گذشت 10 سال، تعداد فارغالتحصیلان دورههای طب سنتی این دانشکدهها ذیل دانشگاههای علوم پزشکی، کفاف جمعیت 80 میلیونی کشور و سیل عظیم مشتاقان بهرهمندی از خدمات طب سنتی را میدهد؟ اینها بخشی از سؤالات اساسی و کلیدی این حوزه است که باید پاسخ درخور و قانعکنندهای به آن از سوی مسئولان امر داده شود؛ از سوی دیگر در کنار سرعت بسیار کُند کشورمان در بخش حاکمیتی ترویج طب سنتی (گذشته از رشد فزاینده علاقه مردم کشورمان به طب سنتی) شاهد رشد و توسعه طب سنتی در کشورهای مختلف دنیا هستیم به گونهای که حتی طی سالیان اخیر، برنامهریزیهای بسیار دقیق و منسجی از سوی کشورهای عربی برای ورود رسمی طب سنتی به سیستم نظام سلامت این کشورها صورت گرفته است و البته همین کشورهای عربی در برخی از حوزهها، گوی سبقت را از کشورمان در تدوین صحیح و بدون مانعتراشی در مقابل طب سنتی ربودهاند! در حالیکه که امروزه کشورمان با وجود برخورداری از ظرفیت و پتانسیل عظیم تاریخی برای سرعت دادن به ترویج همهجانه طب سنتی، همچنان شاهد مقاومتها و کارشکنیهای عدیدهای در مقابل طب
سنتی در کشورمان و سرعت کُند آن هستیم. برای بررسی وضعیت طب سنتی در دیگر کشورها بهویژه در کشورهای عربی، چگونگی تأسیس دانشکدههای طب سنتی در کشورمان، چگونگی آموزش در این دانشکدهها، نحوه آموزش طب سنتی در نقاط مختلف دنیا و ... گفتوگویی با دکتر «محمد عطار» پزشک و دانشآموخته PHD طب سنتی ایران، محقق، مؤلف و مترجم چند اثر در حوزه طب سنتی ایران داشتیم؛ وی بیش از یک دهه در کشورهای عربی زندگی کرده و ضمن ارتباط گسترده با مراکز علمی آن کشورها، از اشراف خوبی درباره وضعیت طب سنتی در کشورهای عربی برخوردار است؛ در ادامه مشروح بخش نخست این مصاحبه تقدیم مخاطبان ارجمند تسنیم شده است: تسنیم: جناب آقای دکتر! با توجه به حضور طولانیمدت شما در کشورهای عربی و پیگیریهای شما درباره فعالیتهای این کشورها در حوزه طب سنتی، چه برآوردی میتوان از وضعیت امروز طب سنتی در کشورهای عربی داشت؟ کشورهای عربی حوزه خلیج فارس برای ترویج و توسعه طب سنتی در کشورهای خود، تقسیم وظایف کردهاند بهعنوان مثال کشور امارات، ارزیابی مدارک صادر شده طبهای سنتی و مکمل را بر عهده گرفت؛ بحرین تنظیم قوانین و کویت در بحث دارو فعالیت داشته است همچنین در سال 90
در شهر مدینه بهصورت آزمایشی 2 واحد درسی به نام طب سنتی برای دانشجویان پزشکی در نظر گرفته شد؛ یک پایاننامه کارشناسی ارشد هم در مورد نظر اساتید دانشگاههای علوم پزشکی کشورهای خلیج فارس درباره طب سنتی انجام شد و این طور بود که با اساتید درجه یک علوم پزشکی این کشورها جلسه گذاشته شد که نظرشان را درباره آموزش طب سنتی به دانشجویان پزشکی را بدانند. فعالیت دیگر کشورهای عربی این بوده که از بین پزشکان چند نفر را بورس کردند که به چند کشور مثل انگلیس، هند و چین رفته و مکاتب طب سنتی و مکمل آن کشورها را بیاموزند.
آیا پزشکان طب نوین در کشورهای عربی از ظرفیت طب سنتی استفاده میکنند؟
استفاده بیش از 50 درصد پزشکان طب نوین عربستان از طب سنتی بر اساس مطالعهای که در ریاض عربستان سعودی انجام شد، بیش از نصف پزشکان در یک سال گذشته برای درمان خودشان از مکاتب طب سنتی استفاده کردند؛ از پزشکان طب نوین در این کشور پرسیده شده بود که اگر یک متخصص طب سنتی وجود داشته باشد، بیمار را به آن ارجاع میدهید که حدود 90 درصد پزشکان به این سؤال پاسخ مثبت دادند. تسنیم: این فعالیتهای کشورهای عربی در زمینه طب سنتی چه تفاوتی با نحوه فعالیت در ایران دارد؟ استفاده از اجماع جامعه علمی برای پذیرش طب سنتی در کشورهای عربی در کشورهای عربی ابتدا یک اجماع نسبی بین اساتید علوم پزشکی برای ورود طب سنتی به آموزش پزشکی عمومی بدست آمد و دیگر پس از این اجماع، مخالفت جدی انجام نشد اما در ایران اتفاقی که افتاد، راهاندازی دانشکدههای طب سنتی، دستوری بود یعنی تصمیم گرفته شد دانشکدهای ایجاد شود اما ساختار علمی مورد قبول نبود در نتیجه در ایران وضعیت تقابل ایجاد شده و این یعنی در کشورهای عربی از اجماع جامعه علمی شروع شد اما در ایران بدون پذیرفتن توسط مجامع علمی در دانشگاهها این مسئله تحمیل شد. در سال 2002 در پیشنهاد استراتژی طب
سنتی توسط سازمان بهداشت جهانی آمده کهبرخی درمانهای طب سنتی که موثرتر،کم عارضهتر، ارزانتر و در دسترستر باشند و بحث ایدئولوژیک مطرح نشده در حالیکه استنباط جامعه علمی ایران بهعنوان یک ابزار هویت و منشاء دستورات اسلامی دیده میشود. پیشنهاد تأسیس دانشکده طب سنتی در کشورمان چگونه شکل گرفت؟ سال 84 شورای احیای طب سنتی در مشهد شروع بهکار کرد که اعضای آن دکتر بهرامی، دکتر سید محمود طباطبایی، دکتر ثاقبی و دکتر امامی بودند؛ آن زمان مرحوم دکتر اصفهانی مجموعه منابع و کتابهای طب سنتی را تکثیر و به دانشگاهها فرستاده بود و در همان موقع به دلایلی در چند جلسه از جلسات شورای احیای طب سنتی حضور داشتم. آن زمان مطرح شد که جامعه علمی به این سرعت طب سنتی را نمیپذیرد؛ پیشنهاد این بود که یک مرکز تحقیقاتی به مدت مثلاً پنج سال شروع به کار کند یا تعداد قابل قبولی از پایاننامههای دانشجویان پزشکی به طب سنتی اختصاص پیدا کند و اگر این اتفاق بیافتد، توانمندیهای طب سنتی برای جامعه علمی نمایان میشود و مخالف کمرنگتر خواهد بود. متاسفانه اتفاقی که در ایران میافتد این است که بدون ایجاد استراتژی و برنامه درازمدت، یک فعالیت شروع
میشود؛ آن زمان دکتر طباطبایی میگفتند: «اگر از این مسیر شروع نکنید و مستقیماً دانشجو بگیرید، زیرساخت علمی نخواهید داشت»؛ در حال حاضر اگر کسی میخواهد مدعی آموزش طب سنتی شود، میگوید که باید کتاب قانون یا یکی از 15 هزار منبع طب سنتی خوانده شود اما هیچکدام از این منابع بر اساس نیازهای امروزی ما تدوین نشدهاند و این اتفاق میافتد که هیچ زیرساختی برای آموزش نداریم و نمیتوانیم آموزش طب سنتی را ارزیابی کنیم. نکته مهمی که آن زمان دکتر طباطبایی به آن اشاره کردند این بود که «دانشجوی PhD طب سنتی که به هر نحوی فارغالتحصیل خواهد شد، جامعه علمی، بیماران و حتی خودش از خودش توقع دارند اما میداند که نمیتواند جواب درخواستها را بدهد و بعضی از این افراد نمیگویند که اطلاعات کافی نداریم بنابراین ممکن است به سمت سوءاستفادههای غیراخلاقی برویم و پزشکانی شوند که در حقوق بیمار سهلانگارند و نمیدانند مداخلهاش به سود بیمار است یا خیر»؛ بهواسطه عملکرد این پزشکان ضد تبلیغ برای طب سنتی اتفاق میافتد و این یعنی ما بدون حداقلها یک رشته را ایجاد کردیم. در شورای احیای طب سنتی چه اتفاقی افتاد که بنا بر تأسیس دانشگاه طب سنتی
گذاشته شد؟ بسیاری از رشتهها در ایران اینگونه تأسیس شد مثلاً در ارتوپدی، نخستین ارتوپدها، شاگرد جراحها بودند که بعد از اینکه پذیرش دانشجو شروع شد، این افراد نخستین ارتوپدهای ایران شدند؛ در شورای احیای طب سنتی هم گفته شد که ما چارهای جز تأسیس رشته طب سنتی نداریم اما تأسیس این رشته با ارتوپدی یک تفاوت عمده دارد و این است که ارتوپدی زمانی که در ایران تأسیس شد، متخصصان دیگری در نقاط مختلف دنیا فعالیت میکردند و مکتب شناخته شدهای بود و بخشی از ارتوپدی ماهیت علمی ندارد بلکه مهارت دست را لازم دارد. بحث طبهای مکمل و سنتی یک پدیده جهانی است مثلاً در همان سال 86 که طب سنتی در ایران دانشجو جذب کرد، در امریکا هم طب به نام «طب تلفیقی» یا Integrative Medicine راهاندازی شد؛ آنها میگفتند میدانیم که در طب نوین نقاط کور بسیاری وجود دارد و علل بیماریهایی مثل دیابت و فشار خون هنوز مشخص نیست؛ میتوان گفت که غیر از بیماریهای عفونی و شکستگیها، عمده بیماریهای دیگر علل نامشخصی دارند و در طب نوین درمانی وجود ندارد و درمانش، مدیریت نگهدارنده است یعنی فقط میگویند این دارو مصرف شود تا بشر چیز جدیدی کشف کند لذا شاید تأسیس
دانشکدههای طب سنتی در ایران واکنشی به این واقعیت جهانی باشد. آموزههای طب سنتی «موثرتر، ارزانتر، کم عارضهتر و در دسترستر» این مسائل را طب نوین پذیرفته و میداند که خلأ دارد و برخی آموزههای طب سنتی موثرتر، ارزانتر، کم عارضهتر و در دسترستر هستند. آیا سازمان بهداشت جهانی درباره لزوم ترویج طب سنتی در کشورهای مختلف جهان دستورالعمل خاصی دارد؟ یک کتاب در سال 2002 تا 2005 بود و این تاکیدات در آن موقع انجام شد؛ کتاب آخر از سال 2014 تا 2020 است. فارغ از مسئله طب سنتی، آیا طب نوین ما شباهتی به الگوی غربی دارد؟ در پزشکی نوین ایران نه در آموزش پزشکی و نه در دارو و نه در مدت زمانی که باید برای بیمار گذاشته شود، شباهتی با طب غربی دیده نمیشود. تمام دولتهای دنیا میدانند نظام سلامتشان چه مشکلاتی دارد و طبهای مکمل و سنتی راه حلهایی دارند و میتوانند هزینههای درمان را کم کند و کیفیت زندگی بیماران را بهتر کنند. درخواست جامعه از دلایل تأسیس دانشکده طب سنتی دلیل دوم تأسیس دانشکده طب سنتی، درخواست جامعه بود اما متخصص طب سنتی در جامعه وجود نداشت باید به نحوی یک متخصص ساخته میشد و این یعنی در مدت دو سال دانشکده طب
سنتی با یک دشواری یعنی وجود مخالفان راهاندازی شد. مخالفان تأسیس دانشکده طب سنتی چه نظری داشتند؟ مخالفان میگویند شما به این دانشجویان پس از فارغالتحصیلی مدرک PHD میدهید ( طبق تعریف، شخصی که PHD دارد باید بتواند درباره مسائل پیچیده آن علم تصمیمگیری کند و آفاق نوین علم را با سایر دانشها فتح کند)؛ حالا طب سنتی که 200 سال در ایران هیچ فعالیت علمی نداشته، چگونه میتواند درباره مسائل پیچیدهاش تصمیمگیری کند؟ اساتید درجه یک کشور که مدرسان دوره اول دانشکده طب سنتی هم بودند، خودشان اعتراف میکنند که مثلاً در زمینههای خاص مثلاً نبض، تخصص ندارند یا بیماری قلبی را بهخوبی کار نکرده است؛ مخالفان طب سنتی میگویند الزامات علمی برای طب سنتی وجود دارد که ما در حال حاضر این الزامات را نداریم. گذر زمان این مشکل را حل نکرد؟ سال 86 نخستین دانشجوهای طب سنتی، شروع به تحصیل کردند، 30 دانشجو وارد یک دانشکده و تحت آموزش غیر استاندارد قرار گرفتند مثلاً نسبت دانشجو به استاد در هر مرحله آموزشی تابع استانداردی است که این مساله رعایت نشد و تعداد چند برابر از استاندارد از دانشجویان در مدت بسیار کوتاه در محضر هر استاد قرار
داشتند. آیا در همان سال 86 از ظرفیتهای موجود اساتید طب سنتی کشورمان در دانشکده طب سنتی استفاده شد و آیا اساتیدی که به نوعی نگاه متفاوت داشتند در این دانشکدهها از تجربیات و سوابق آنها در امر آموزش استفاده شد؟ در پاسخ به این سؤال چند مسئله مطرح است؛ نخستین مسئله این است که آیا نظام آموزش عالی میخواهد همه اساتید واقعی جایگاه استاد را داشته باشند؟ یا اینکه همه آنها میتوانند استاد باشند؟ به طور نمونه در آن مقطع، استادی در دانشکده طب سنتی دعوت شد که بهدلیل اینکه نوع درمانش بر اساس تغذیه بود و داروخانه فروشی نداشت، با وی قطع همکاری شد!! در حالیکه ایشان از نظر علمی شخصیت شناختهشده بینالمللی هستند و بیش از نیمی از پایاننامههای دانشکده طب سنتی تا دوره ششم توسط ایشان راهنمایی میشد. دانشگاه نباید به فکر فروش دارو باشد و یک بنگاه اقتصادی نیست، دانشگاه باید به فکر راه علمی صحیح باشد و اگر به فکر فعالیت اقتصادی باشد، دانشگاه به سطح یک مطب اقتصادی تنزل پیدا خواهد کرد. آیا اعتراضی هم به کیفیت پایین آموزشها از سوی دانشجویان وجود داشت؟ تمامی دانشجویان دورة ششم که من در دانشکده طب سنتی حضور داشتم یعنی 30 دانشجو با
امضای سندی به عدم رعایت کیفیت آموزش و استانداردهای آموزشی تعریف شده در دنیا اعتراض کردند اما همه آنها تهدید عمومی شدند، و افراد فعال بهصورت خصوصی نیز تهدید شدند. آیا این اتفاقی که شما در دانشکده طب سنتی با آن مواجه شدید، در میزان استقبال پزشکان عمومی از دوره PHD دانشکده طب سنتی تاثیرگذار بود؟ بله؛ دقیقاً این اتفاق افتاد و متقاضیان دوره PHD علاوه بر اینکه به طب سنتی علاقهمند بودند به دلیل کیفیت پایین آموزش، عدم استفاده از ظرفیتهای موجود، کمبود اساتید و مسائل دیگر به این مقطع ورود نکردند؛ امسال میانگین سنی ورود به دانشکده طب سنتی به 50 سال افزایش یافته است. در حال حاضر اطلاعیه میزنند و میگویند بدون کنکور هم دانشجو میپذیریم! اما با این حال رغبت ورود به مقطعPHD طب سنتی بسیار کم است. در مورد واژه طب سنتی یا طب ایرانی چه نظری دارید؟ طب سنتی شاید واژه چندان دقیقی نباشد برای اینکه هیچ طبی در دنیا سنتی نیست؛ واژه طب سنتی بار معناییاش یعنی مردم بهصورت سنت و تبلیغ از این طب استفاده میکنند و الزاماً آن چیزی که سنت و تبلیغ بوده، صحیح نیست. درباره طب ایرانی هم باید بگویم بهعنوان مثال در دانشکدههای طب سنتی از
کتابهای «ابن نفیس مصری» استفاده میشود؛ حالا وقتی میخواهیم با شخصی مصری صحبت کنیم و از ابن نفیس دربارة این مکتب طب سنتی «ایران» خودمان بگوییم، چه برداشتی خواهد کرد؟ آیا این برداشت نتیجه مثبت خواهد داشت یا منفی؟ سازمان فرهنگی جهان اسلام کتابی را در تونس در سال 2006 به چاپ رساندند؛ در مقدمه آن کتاب درباره همین مسئله صحبت کرده که هندیها اسم این مکتب را طب یونانی گذاشتند؛ در حالیکه فقط مختص یونان نیست؛ در همان کتاب آمده، ایرانیها هم در زمان پهلوی، کتابهایی که به نان «طب عربی» تالیف شده، به «طب اسلامی» تحریف میکنند؛ او میگویند این طب اسلامی هم نیست بدلیل اینکه بسیاری از پزشکان این مکتب مانند جالینوس قبل از اسلام میزیستند؛ نامهای محلی مانند «طب عراقی»، «طب مصری» هم مناسب نیستند. البته دکتر احمد عیسی بک در حدود سال 1920 پیشنهادش این بود که اسمش این طب، «طب شرقی» باشد و ظاهراً بهترین نام که کمترین حساسیتها را ایجاد میکند طب شرقی است. واژه «طب شرقی» خیلی کلی نیست؟ راهحل دیگری نیست؛ جهان اسلام شامل 53 کشور است؛ اگر اسم این طب را طب ایرانی بگذاریم، کشورهایی که سهمی در این طب دارند، معترض خواهند شد و اگر
اسم این طب، طب عربی شود، کشورهای غیرعربی که سهمی در این طب دارند، معترض میشوند. آیا بحث اسلامی بودن این طب غالب نیست؟ امریکا برای اینکه حساسیت ایجاد نشود، در فعالیتهایی که انجام میدهد از واژه بینالمللی استفاده میکند؛ اگر بر روی اسم، زبان مشترک ایجاد نشود، برای نظام طبقهبندی بیماریها هم زبان مشترکی ایجاد نخواهد شد، سایر همکاریهای علمی هم محدود خواهد شد؛ غربیها زمانیکه طب تلفیقی را ایجاد کردند، نگفتند که میخواهیم طب غربی جدید ایجاد کنیم و گفتند ما طب تلفیقی بهکار میبریم و از همه توانمندیهای مکاتب موجود در دنیا استفاده میکنیم. شما به این نوع نامگذاریها نگاه مثبتی دارید؟ بله؛ بهعنوان مثال «طب تلفیقی» که گفته میشود، حالت منفی در قبال این نام ایجاد نمیشود؛ ظاهراً غربیها توانمندی مکاتب دیگر را ندزدیدهاند اما زمانیکه متولی این طب (طب تلفیقی) خودشان میشوند، در واقع این طب را بهصورت هوشمندانه و البته با زحمت برای خود کردند. ما زمانیکه تفکراتمان بر اساس اهداف کوچک منطقهای باشد، کشورهای کوچک همسایه هم نمیپذیرند اسم این مکتب، طب ایرانی باشد و ممکن است حتى مدرک فارغالتحصیلان این رشته هم
ارزیابی نشود ...
دیدگاه تان را بنویسید