روزنامه شرق: چندی پیش نایبرئیس مجلس در صحن علنی، موضعگیریاي داشت که به خاطر تأثیر احتمالی آن بر تصورات و برداشتهای نمایندگان و موکلینشان نیازمند توضیحاتی از جانب جامعه دانشگاهی علوم پزشکی است.
تکشغلهبودن پزشکان در سیستم دانشگاهی یا خصوصی فقط یک شعار عامهپسند در صحن علنی مجلس نیست، آمال و آرزوی آحاد جامعه پزشکی هم هست؛ آمال و آرزویی که اتفاقا جزء مسئولیتهای آقای دکتر پزشکیان در زمان وزارت هم بوده و دستنیافتن به آن بهنوعی ناکامی وی نیز به شمار میرود. منشأ اصلی این ناکامی، نشاندن شعار به جای برنامهریزی واقعگرایانه و علمی است. طرحهای خلقالساعهای نظیر خودگردانی بیمارستانهای آموزشی که تنها پناهگاه تودههای تهیدست در جریان بیماریهای خطیر بودند، كار ما را به اين نقطه رسانده است.
انکار مصرانه قوانین اقتصاد فقط در سیستم سلامت و نه در همه بخشهایی که سیستم سلامت باید به آنها پرداختهایی داشته باشد و تقلیل همه هزینههای سلامت به دریافت پزشکان، بیمارستانهای آموزشی را به وضعی انداخت که در امورات روزمرهشان هم درماندند تا چه برسد به تحقیق و آموزش. در چنین شرایطی عدهای فقط علاقهمند هستند تعرفهها را با اجبار، پایین نگه دارند. با همان تعرفههای غیرواقعی، با همان حقوق ناچیز هیئت علمی، فرمان ممنوعیت استخدام همزمان با خبر افزایش ظرفیتهای دستیاری رسید و ما به شکلی آشکار صاحب پایینترین نسبت هیئت علمی به دستیار شدیم! در غیاب هیئت علمی تماموقت به تعداد و ساعت کافی ارزیابی عملی و کارآمد جای خود را به یک مسابقه حافظه برتر داد. درنتیجه اشتغال در بیمارستانهای آموزشی بهویژه در بخشهای داخلی در ساعات متعارف نهتنها یک شغل با درآمد کافی برای زندگی نبود و هیچ تضمینی هم برای تداوم همین استخدام و همین پرداخت اندک وجود نداشت (کمااینکه الان ماههاست عقب افتاده)، اساسا این بیمارستانها مکانهایی با حداقل امکانات برای یک کار پزشکی داخلی مناسب هم نبودند. در همه سیستم آموزشی ما حتی یک استاد خارجی، از
هر کشوری، که با میل خود استخدام شده باشد، وجود ندارد و این گواه ادعای ماست.
حال آنکه در جهان مدرن، فراخوان و استخدام بینالمللی به دلایلی آشکار یک اصل اساسی و قبولشده است. بهترین جوانانی که بالاترین رتبههای امتحانات بودند و به خاطر ایدهآلهای هنوزنمرده خود ذوق کار آموزشی در چنین شرایطی حتی با محرومیت از کار خصوصی را داشتند به کار انبوه ارزان که بههیچوجه ایدهآلهایشان را برآورده نمیکرد، مجبور شدند تا هزینههای جاری بیمارستانها تأمین شود. کار بهینه دیگر کار علمی نبود کار پرسود بود و سود هم البته در فراوانی بود و نه در کیفیت. سیستم آموزشی نهتنها دستیاران و دانشجویان را مجبور نمیکرد در ساعات کار این هیئت علمی تماموقت حضور داشته باشند، بلکه حتی تابلوهایی در بیمارستانهای آموزشی دیده شد که «کلینیک عصر بدون حضور دانشجویان» که این آشکارترین شکل نقض غرض بود و بهخاکسپردن نهایی آمالی بود که در ابتدای انقلاب سیستم بهداری را در سیستم دانشگاهی ادغام کرد تا با فداکردن بیمارستانهای آموزشی، به نوعی طب ملی کمترعلمی و بیشترمردمی دست یابد. با این خاکسپاری تنها راهی که ممکن بود به آمال پزشکان یعنی تکشغلیبودن بینجامد، کور شد.
وقتی سیستمی که تحت نظارت مستقیم دولتی است نتواند از همه پتانسیلها، قوانین و ناوگان اجرائی خود در جهت تعریف و تحقق یک کار بالینی علمی و عناصر لازمه آن استفاده کند و به جای آن شعار و تظاهرات و آمال و آرزو تحویل دهد، قطعا بخش خصوصی نیز در فضایی تعریفنشده بلکه انکارشده، نخواهد توانست مؤلفههای تغییریافته اقتصادی در فضای خصوصی را تعریف کند. در این فضاست که از یکسو شاهد پایینترین پرداختهای بینالمللی برای یک تصمیمگیری مهم بالینی و همزمان شاهد بالاترین پرداختهای تاریخی برای برخی اعمال بودهایم. بنابراین در بسیاری از رشتههای داخلی که مستلزم انجام هیچ کار عملی خاصی نبودهاند -مثل داخلی، اطفال و عفونی- کار خصوصی مشقتی مضاعف در جهت گذران امور برای پزشکان و کاری قطعا مفید برای مردم و سایر پزشکان بوده است.
پزشکان به عنوان جمعیتی که تربیت میشوند تا تفاوتهای کمّی و کیفی بین بیماران مختلف مبتلا به یک بیماری خاص را تشخیص دهند-و در غیر این صورت باید جای خود را به یک ماشین بدهند- در تعجب از قانونگذارانی هستند که درباره موضوعی تا این حد متفاوت و با اهمیتی توصیفناپذیر بهیکباره و به طور «کلی» داد سخن میدهند و در یک نشست حکمی «کلی» صادر میکنند که به دلیل همین کلیبودن، امکان اجرا نیز نخواهد یافت.
دیدگاه تان را بنویسید