امیرپوردستان: حاجقاسم سوریه و عراق از دست رفته را نجات داد
امیر احمدرضا پوردستان در برنامه ملک سلیمان خاطراتی از فعالیتهای حاجقاسم سلیمانی در سوریه را مطرح کرد و از جنگیدن با داعش در سامرا تا نجات عراق و سوریه از دست رفته سخن گفت.
خبرگزاری فارس:ششمین قسمت از برنامه تلویزیونی «ملک سلیمان» با محوریت بیان ابعاد ناگفته شخصیتی سردار سلیمانی به روی آنتن رفت. مهمان این قسمت از برنامه امیر سرتیپ پوردستان رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.
از چه زمانی حضور مستشاری ایران در سوریه تبدیل به مشارکت نظامی شد؟
امیر پوردستان در ابتدای صحبتهای خود در مورد میزان معاشرت خود با سردار سلیمانی گفت: آشنایی من با حاج قاسم به سال 1387 برمیگردد که به عنوان فرمانده نیروی زمینی معرفی شدم. تا قبل از آن با ایشان ارتباط داشتم و ایشان را میشناختم اما از زمانی که فرمانده نیروی زمینی شدم ارتباط ما با ایشان بیشتر شد. جلساتی در ستاد کل نیروهای مسلح داشتیم و یا خدمت رهبر معظم انقلاب میرسیدیم و ایشان را زیارت میکردیم. با این حال عمده ارتباط ما از سال 1393 به بعد بود، آن زمانی که داعش از استان سامرا را گرفت و در استان دیالی یعنی نزدیک مرزهای ما مستقر شد. در آن زمان من فرمانده نیروی زمینی بودم و یگانهای ما در مرز مستقر بودند. در این زمان وظیفه مستشاری ما تبدیل به واحدهای عملیاتی شد و نیروهایی را به سوریه و عراق میفرستادیم و کار عملیاتی میکردیم. یکی از نیروهایی که سپاه قدس را پشتیبانی میکرد نیروی زمینی ارتش بود. ما چند هزار تن مهمات را در اختیار سپاه قدس قرار دادیم؛ حتی خاطرم است که معاونت خودکفایی ما سلاحی را درست کرده بود که تکتیرانداز 12.7 میلیمتری بود و آن را به بچههای نیروی قدس معرفی کردیم و با تولید انبوه در اختیارشان گذاشتیم. از این جا به بعد بود که من از ایشان درخواست کردم که از بچههای نیروی زمینی ارتش نیز به عنوان مدافعین حرم استفاده کنند که الحمدالله این کار انجام شد.
داعش تا 25 کیلومتری مرز ما رسیده بود
وی ادامه داد: وقتی که داعش نزدیک مرزهای ما مستقر شد، بخش زیادی از مرزهای کرمانشاه در اختیار نیروی زمینی بود. همان روز جلسهای در کرمانشاه داشتم و بچههای اطلاعات به من گفتند که چنین اتفاقی رخ داده است؛ دقت کنید که سعدیه و جلولا 25 کیلومتری با قصر شیرین ما فاصله داشت و در حقیقت می توان گفت که داعش تا 25 کیلومتری ما آمده بود. بلافاصله به یگانها آمادهباش داشتیم و تمام یگانهای توپخانه مستقر در سنندج را در مرز کرمانشاه سازماندهی کردیم. خود من هم به سرپلذهاب رفتم و خلبانان را جمع کردم. بهشان گفتم که فرصت خیلی کم است، باید شناسایی انجام بدهیم و چون شناسایی زمینی ممکن نیست باید با بالگرد این کار انجام شود. بهشان توضیح دادم که ممکن است بالگرد را بزنند و در نهایت پرسیدم که کدامتان داوطلب هستید که برای شناسایی بروید؟ جالب است که همهشان اعلام داوطلبی کردند.
ماجرای سربریدن 1200 نظامی توسط داعش در چند ساعت
او تاکید کرد: در نهایت با سه بالگرد به منطقه رفتیم و کار شناسایی انجام شد. باید بگویم که در این زمان حاج قاسم و نیروی قدس در سامرا هستند؛ این شهر درگیر شده است و نیروی کافی وجود ندارد. البته فراموش نکنیم که نیروهای مردمی و داوطلب زیاد بود اما آنان فرماندهای نداشتند. علاوه بر این ارتش عراق منفعل بود؛ به صورت کلی تاکتیک داعش این جمله بود که پیروزی در ترساندن است؛ به همین دلیل بود که علنا سر میبرید و آتش میزد. این مساله موثر واقع شده بود و وقتی که به موصل حمله کرد با این که این شهر چند پایگاه نظامی داشت بدون شلیک حتی یک تیر شهر را میگیرد. در حقیقت ارتش عراق این قدر ترسیده بود که فلج شده بود. حتی خاطرم هست که 50 داعشی به یک دانشکده افسری حمله کرده بودند و 1200 نفر دانشجوی نظامی را دستگیر کردند و آنان در کنار دجله سر بریدند بدون این که مقاومتی صورت گیرد. چنین ارتشی را میبینید که فلج شده است و تنها حاج قاسم مانده است و یک سری از نیروی مردمی. نیروهای ما در آن زمان وظیفه مستشاری داشتند و داعش غافلگیرانه آمد. هیچ کس فکرش را هم نمیکرد که داعش در این زمان کوتاه به مرزهای ما برسد.
حاج قاسم 12 شب از سامرا به بیروت رفت تا فرمانده نظامی بیاورد
او گفت: اجازه بدهید که ادامه ماجرا را از زبان سیدحسن نصرالله تعریف کنم؛ ایشان میگفت که حاج قاسم ساعت 12 شب پیش من آمد و گفت 120 فرمانده از شما میخواهم. ایشان میگوید من 120 نیرو میدهم اما حاج قاسم تاکید میکند که نیرو زیاد است، 120 فرمانده میخواهم. همان شب به تعدادی از فرماندهان حزبالله زنگ زده میشود و حدود 60 نفر به حاج قاسم سلیمانی داده میشود.
فتوای علما و توان نظامی حاج قاسم داعش را متوقف کرد
امیر پوردستان بیان داشت: دقت داشته باشید که ما با هماهنگی ستاد کل یک خط قرمز 40 کیلومتری را در مرزهایمان تشکیل دادیم و با توجه به شناساییهایی که انجام شده بود یک سد بسیار محکم در مرز شکل گرفت و داعش جرات نکرد که به ما نزدیک شود. راهبرد ما این بود که داعش قبل از این که به مرز برسد باید از بین برود. براساس فتوایی که علمای شیعه و سنی در عراق صادر کردند و نیروهای مردمی را فراخواندند باعث شد که داعش در همانجا متوقف شود و از سعدیه و جلولا دیگر جلوتر نیاید و مجبور به عقبنشینی شود. ما آماده درگیری بودیم اما درگیر نشدیم. جالب است بدانید آنان طرحی داشتند که بعدا آن را فهمیدیم و آن هم این بود که وقتی از سعدیه و جلولا به سمت مرز ما پیشروی میکنند یک سری نیروهای نفوذی را فرستاده بودند که در داخل کشور ما انفجارهایی ایجاد کنند تا راحتتر بتواند به مرزهای ما نزدیک شود. این که مقام معظم رهبری فرمودند یک سری از کشورهای منطقه تلاش میکردند که داعش را به مرزهای ما بفرستند اینچنین عینیت داشت.
برای مقابله با داعش نیاز به فرماندهی از نوع مدیریت بحران بود
این مقام نظامی با اشاره به تفاوت فرماندهی حاج قاسم در سوریه با فرماندهی یک جنگ کلاسیک گفت: فرماندهی کلاسیک سازماندهی یک سری کارهای از پیش برنامهریزی شده است و تاکتیکهای مشخصی را دنبال میکند؛ در اینجا حرکت نیروی زمینی مشخص است، حرکت توپخانه مشخص است و ... اما برای مقابله با داعش نیاز به فرماندهی از نوع مدیریت بحران بود؛ همه چیز در حال اتفاق افتادن است و هیچ چیز قابل پیشبینی است. دقت داشته باشید که حاج قاسم در همان شب که ماجرایش را تعریف کردم شبانه از سامرا به بیروت رفت تا 60 فرمانده نظامی را بیاورد. در حقیقت شما باید در شرایطی تصمیم بگیرید که حداقل امکانات را دارید و یا حتی چیزی در دسترس نیست. این هنر فرماندهی است که از حداقل امکانات بتواند حداکثر استفاده را برای مقابله با دشمن انجام بدهد. این مساله یکی از شاهکارهای فرماندهی سردار سلیمانی است که در جنگ و مقابله با داعش از خود نشان دادند. همین مساله است که باعث متمایز شدن ایشان نسبت به تمام فرماندهانی میشود که بعد از جنگ جهانی دوم دیدیم.
وی اضافه کرد: خط قرمز 40 کیلومتری توسط ستادکل نیروهای مسلح ترسیم شد. این خط آن سوی مرز تعریف شد که البته با هماهنگی حاج قاسم بود. راهبرد ما این بود که اگر داعش از 40 کیلومتر آن طرف مرزمان پایش را فراتر گذاشت با او وارد مقابله میکنیم. منظور از ما ارتش و سپاه است. ما تمامی نقاط را میشناختیم و آن را ثبت تیر کرده بودیم که اگر داعش پایش را از آن مرز فراتر گذاشت زیر آتش سنگین توپخانه برود. علاوه بر این بمبافکنهای ما نیز کاملا آماده بودند. در کلیه عملیاتهای نظامی که توسط نیروهای مسلح انجام میشود، ناظم و هدایتکننده ستاد کل نیروهای مسلح است و امروز قرارگاه مرکزی خاتمالانبیا نیز بدان اضافه شده است. همچنین عملیاتهایی که نیروی قدس انجام میداد با نظر شخص حاج قاسم سلیمانی پیش میرفت.
آمریکا در سال 80 میخواست به ایران حمله کند اما به افغانستان رفت
او در پاسخ به سوال مجری برنامه مبنی بر این که مردم میپرسند ما در عراق و سوریه چه میکنیم، گفت: احساس میکنم مطلب مهمی در این زمینه وجود دارد که کمتر به مردم ما گفته شده است؛ ملت ما باید بداند که در سال 1380، آمریکا با ائتلاف با 70 کشور قصد حمله به جمهوری اسلامی ایران را داشت. آنان دیدند که مولفههای قدرت در کشور ما بسیار قوی است، انان فهمیدند که کشورما رهبری دارد که هوشمند و خردمند است و بسیار زیبا سکانداری میکند، آنان فهمیدند که این کشور ملتی دارد که پشتیبان ولیفقیهشان هستند، ارتش و سپاه و نیروی انتظامی آماده است و ... بنابراین سرخط خود را کج کردند و به افغانستان حمله کردند. با خود گفتند که در آینده فرصتی به وجود خواهد آمد که به ایران حمله کنیم. سپس در سال 2003 به عراق حمله کردند. آنان تا سال 2014 در منطقه حضور داشتند و میخواستند به ما حمله کنند اما نتوانستند.
داعش ایجاد شد تا برای ایران خطر ایجاد کند/ حاج قاسم سوریه و عراق از دست رفته را نجات داد
وی ادامه داد: در این سال بیرون رفتند اما میخواستند که فشار را به ما وارد کنند بنابراین داعش را ایجاد کردند. وقتی ما صحبت از جنگ نیابتی میکنیم منظورمان این است که داعش به نیابت از آمریکا این جنگ را ادامه بدهد. آنان اهداف زیادی را از تشکیل داعش دنبال میکردند. اولین هدف داعش و ماموریت مهم آن این بود که کشورهای منطقه را تکهتکه کنند. داعش در ابتدا سوریه و سپس عراق را درگیر کند و هدف بعدیشان ایران بود. این که عدهای از مردم میپرسند که چرا در آنجا میجنگیدیم به این دلیل بود که خط مقدم ما بود و اگر با آنان در آنجا نمیجنگیدیم باید در داخل کشور خودمان با او مقابله میکردیم. در این جا باید به کار بزرگ حاج قاسم اشاره کنم؛ ایشان به رهبری اطلاع دادند که 80 درصد سوریه گرفته شده است و آنان پشت سر کاخ بشار اسد هستند. در عراق نیز نیمی از آن را گرفته اند. هر کارشناس نظامی که نگاه میکرد میگفت که سوریه از دست رفته است و عراق نیز تا 3 ماه آینده از دست خواهد رفت. در اینجا بود که فرمانده کل قوا به مالکاشتر خود ماموریت دادند که برود و با داعش مقابله کند. در اینجاست که کار بزرگ حاج قاسم انجام میشود.
هنر مدیریتی حاج قاسم زنده کردن روحیه ارتش سوریه و عراق بود/ سردار سلیمانی نطفه ارتش بقیه الله را ایجاد کرد
او تصریح کرد: زمانی که حاج قاسم وارد سوریه و عراق شد، با جایی روبهرو بودیم که نیروی نظامیاش فلج شده است و به فروپاشی رسیده است. داعش هر کار که دلش میخواست انجام میداد و آنان نمیتوانستند کاری کنند. اولین ماموریتی که حاج قاسم انجام داد این بود که به ارتشهای آنان روحیه داد و تجربیات خود را به آنان منتقل کرد. شرایط امروز این دو کشور همانند شرایط روزهای ابتدایی کشور ما در جنگ با عراق بود که صدام پیشروی کرده بود. ما تجربه داشتیم که چگونه در برابر آنان بایستیم و مسیرشان را سد کنیم. بنابراین یکی از هنرهای مدیریتی حاج قاسم زنده کردن روحیه ارتش سوریه و عراق بود. ایشان کار مکمل دیگری نیز انجام داد و آن هم به کارگیری نیروهای مردمی بود. ایشان مسئولیت این کار را به شهید همدانی داده بودند. ایشان حشدالشعبی را در عراق و دفاع وطنی را در سوریه ایجاد کردند که به کمک ارتش شان آمدند. حاج قاسم کار بزرگ دیگری نیز انجام داد و آن هم این بود که از ظرفیت جوانان انقلابی در کشور مسلمان استفاده کرد؛ فاطمیون در افغانستان، زینبیون در پاکستان، حیدریون در عراق و ... را تشکیل داد و آنان به کمک آمدند. میخواهم بگویم که حاج قاسم نطفه ارتش بقیهالله را ایجاد کرد؛ ارتشی که در آن ایرانی، افغانستانی، پاکستانی، سنی، شیعه و مسیحی دارد. این کار حاج قاسم راهبرد آمریکا را با شکست مواجه کرد. موسسات بزرگ آمریکایی طراحی کرده بودند و قرار بود در صحنه اجرا شود اما حاج قاسم با مدیریت و راهبرد دقیق خود این طراحی را شکست داد. همین کار ایشان باعث شد که آمریکاییها مجبور شوند ایشان را به شهادت برسانند.
حاج قاسم اراده رفتن کرده بود
وی در مورد امنیت تردد حاج قاسم گفت: میخواهم پاسخ سوال شما را دلی بدهم، یکی از کسانی که واقعا امنیت را رعایت میکرد حاج قاسم بود. بدین معنی که هیچکدام از همرزمهای ایشان نمیدانستند که موقعیت ایشان در کجاست و چه میخواهد بکند. وقتی داستان داعش تمام شد دیگر احساس کرد که اکنون زمان رفتن است. من فکر میکنم که در روزهای آخر خود حاج قاسم اراده رفتن کرده بود. بنابراین یکی از کسانی که مسائل امنیتی را برای حفظ جان دیگران به شدت رعایت میکرد حاج قاسم سلیمانی بود.
مهمترین ویژگی حاج قاسم تواضع او بود
او در مورد ویژگیهای حاج قاسم گفت: من توفیق نداشتم که در کنار ایشان حضور داشته باشم اما باید بگویم که ایشان شخص بسیار انعطافپذیری بودند. وقتی صحبتهای سیدحسن نصرالله را میشنیدم دیدم که میگفت حاج قاسم در جلسات نقطه نظرات خودش را بیان میکرد اما هیچگاه آنان را تحمیل نمیکرد و همیشه میگفت که این کشور شما است و به نظرم باید این کار انجام شود. در جلساتی که با ایشان در ستادکل داشتیم و ایشان گزارش میداد میدیدیم که مهمترین ویژگی ایشان تواضعش است. ایشان در بین نیروهای نظامی جایگاه ویژهای داشت و همیشه صندلی ایشان را بالای مجلس میگذاشتند اما عادت داشت که هر وقت وارد مجلسی میشد روی نزدیکترین صندلی خالی مینشست. ایشان کم حرف بود و صحبتهایی که انجام میداد مستدل و به اندازه بود. حقیقتا صحبتهای ایشان برای همه فرماندهانی که در جلسه شرکت میکردند یک کلاس درس بود و ما واقعا استفاده میکردیم. حقیقتا خلا ایشان احساس میشود. البته پرچم ایشان اکنون در دستان سردار قاآنی است و با قدرت پیش میروند.
بچههای ارتش التماس میکردند که مدافع حرم شوند
امیر پوردستان در مورد حضور نیروهای ارتش در سوریه گفت: بالاخره رقابت بین دو برادر وجود دارد و همیشه دوست دارند که خود را در برابر پدرشان عزیزتر نشان بدهند. با این حال در این حوزه کاری چنین نبود. ما برای مرزهایمان طرح دفاعی داریم و در این طرحها بچههای ارتش و سپاه با هم جلو میروند و کار میکنند. در سوریه نیز چنین بود. پشتیبانی از طریق بچههای نیروی قدس بود و نیروی هوایی از طریق نیروی هوایی ارتش تامین میشد که همینجا باید از آنان تشکر کنم. جالب است بدانید که بنده در مقطعی به شدت تحت فشار بودم چرا که بسیاری از نیروهای کادری ما میآمدند و میگفتند که ما هم میخواهیم به جمع مدافعان حرم بپیوندیم. به ستاد کل گفتیم و مخالفت شد و در جایی دست به دامن حاج قاسم شدم که تعدادی از نیروهای ما را ببرد. از ایشان درخواست کردم که مسیری باز شود و بعدا دیدم که مجوزی آمده است که نیروهای ما هم میتوانند بروند. بعضیها فکر میکنند که اجباری است اما باید بگویم که سربازان ما در مرزها کاری انجام میدهند که خارج از تصور است. کادریهای ما نیز چنین بودند.
وی ادامه داد: ما درخواست کردیم موافقت شد و تعدادی از نیروهایمان را به سوریه فرستادیم قرار بود که در بین یگانها تقسیم شوند اما وقتی که حاج قاسم ظرفیت نیروهای ما را دید فرمود که نه. اینها به عنوان فرمانده باشند و تعدادی از نیروهای فاطمیون زیرنظر باشند و تیپی به نام تیپ مالک اشتر را تشکیل دادند. در 21 فروردین 1394 جبههالنصره عملیات خود را آغاز کرد. تیپ مالک اشتر توانست در این عملیات 400 نفر از نیروهای تکفیری را به درک واصل کند البته چند تن از بچههای ما و فاطمیون به شهادت رسیدند. وقتی با فرمانده آنجا صحبت میکردم میگفت که بچههای ارتش فتحالمبین دیگری را رقم زدند. من فکر میکنم که نیروهای ما میتوانند بر هر دشمنی چیره شوند و ملت ما باید دلش قرص باشد.
حاج قاسم سلیمانی سبک مدیریت مدیریت جهادی و انقلابی را پایه گذاری کرد
او در پایان به ذات مدیریتی حاج قاسم اشاره کرد و گفت: من فکر میکنم که شهید حاج قاسم سلیمانی سبک جدیدی از مدیریت را پایهگذاری کرد و آن هم مدیریت جهادی و انقلابی بود. مدیریتی که در شرایط بحران بتواند از حداقل امکانات بیشترین استفاده را ببرد. این چیزی بود که از ایشان در مقابله با داعش دیدیم. شرایط حاج قاسم اینگونه نبود که همه چیز در اختیارش باشد. دوستان ما تعریف میکردند که بعضا با حداقل امکانات در برابر ارتشی که کاملا مسلح بود ایستادگی کردند. سلاحهای آمریکایی و اروپایی با پول کشورهای مرتجع منطقه در اختیار داعش بود و بچههای ما مهمات کمی داشتند اما مدیریت جهادی و انقلابی حاج قاسم که بر قلبها حکومت میکرد بسیاری از کارها را پیش میبرد.
دیدگاه تان را بنویسید