روزنامه جوان؛ مهران ابراهیمیان: در قسمت پیش با طرح اینکه چرا نسخههای اقتصادی شفابخش نیستند به این موضوع پرداختیم که بیمار اقتصادی ما تنها نیاز به یک متخصص نداشته بلکه باید تیم متخصصی با مشاوره و در نظرگرفتن تمام جوانب درمان را آغاز کند. همچنین گفتیم که بیمار تورم مزمن به فشار خون مزمن شبیه است و وقتی بیمار دچار سکتهمغزی شده نمیتوان با پولپاشی مشکل بیکاری را تجویز کرد وگرنه هر اقتصادخوانده و نخواندهای میداند باید نقدینگی به سمت تولید برود تا هم مشکل اشتغال حل شود و هم از رکود خارج شویم، اما اگر قرار بود نسخهای به این سادگی اقتصاد را نجات دهد در ۵۰ سال اخیر حتماً وضع بهتر میشد، نه اینکه ناگهان مجبور به افزایش ۵۰ درصدی بنزین بشویم. برای اینکه بدانید نسخه هدایت نقدینگی به سمت تولید حتی از اقتصاد کلاسیک سابقه طولانیتری دارد، اشاره به شعر شاعر بزرگ نظامی داریم که تقریباً حدود ۳۰۰ سال قبل از آدام اسمیت پدر علم نوین اقتصاد (۱۷۲۳ تا ۱۷۹۰ میلادی) چنین گفته است: غله، چون بود کاسد و کم بها/ کند برزگر کار کـردن رهـا چو دردانه باشد تمنای سود/ کدیور درآید بکشت و درو از سوی دیگر میدانیم اقتصاد بیمار ما دچار
مشکل ارجحت یا رجحان فعالان و بازیگران اقتصادی در بخشهای نامولد است یا هدایت به بخشهای مولد که توجیه اقتصادی آنها تنها متکی بر بهره از رانتهایی، چون انرژی، آب و بازارهای انحصار و شبهانحصاری است. به عبارت دیگر، مجموع تصمیمهای کلان متأثر از منافع سیاسی، گروهی یا بنگاهی باعث شده تا منابع به بخشهای نامیمون هدایت شود و متأسفانه هر ساله نمود عینی آن نیز با تصمیماتی در قالب بودجه و منشأهای درآمدزایی آن به خوبی مشهود است، نوعی تخصیص نابهینه منابع است که متأسفانه با شعار حمایت از تولید و ایجاد اشتغال یا از این دست استدلالهای قابل قبول رخ میدهد. امروز بخش تولید به غیر از ایجاد منافع دستساز برای بخشهای غیرمولد اعم از خدمات بهخصوص سیستم بانکی، واردات، قاچاق و... که در درازمدت به آن دست یافتهاند، با دو نوع تهدید جدی مواجه است که با ابراز تأسف بینهایت به نام تولید در داخل سیاستگذاران و حتی مجلس دنبال میشود. در یک سو تولیدکنندهنماهای بزرگ که سود تولیدشان براساس بازتولید رانتهای جدی است، دائم در حال تخریب فضای کسبوکار هستند. نمونه آنها صنایع خودروسازی، فولادی و پتروشیمیهاست که با توجه به اتصال
نیمبند به بدنه دولت و مراکز تصمیمسازی آنها را وادار به حمایتهای مخرب میکنند، به نحوی که صنایع پاییندستی را به باد فنا دادهاند یا مانند خودرو سازان سالانه هزار میلیارد تومان در قالبهای مختلف مصرف بنزین، ضررهای شرکتهای بیمهای، تلفات، آلودگی محیطزیست و... به مردم تحمیل میکنند. از سوی دیگر نیز بنگاههای کوچکی هستند که به جای تولید و پیش از شروع کار دستیابی به منابع برایشان مهم است و موجب اتلاف منابع میشود. باید به این عده که معمولاً دنبال هدررفت منابع هستند نیز نظارت کرد، اما عمده این افراد منابع را به نام تولید اخذ، ولی به بخشهای دیگر هدایت میکنند. اینها نیز با جریانهای رسانهای بیشتر ترجیح میدهند تا با دلالیها، فرار مالیاتیهای هوشمندانه و سوءاستفاده از بوروکراسیهای متداول عرصه را بر تولیدکنندگان واقعی تنگ و مولدان را از عرصه فعالیتهایشان به در کنند. بدیهی است این عده همسو با بخش تولیدکننده نماهای بیکفایت همواره تمرکز خود را بر رانتهایی مانند آنچه در بالا به آن اشاره شد یا افزایش نرخ ارز و سوءاستفاده از ارزهای چندنرخی سود خود را به حداکثر برسانند. به این ترتیب میتوان چنین نتیجه
گرفت که متأسفانه محیط اقتصاد ایران از کمبود دادهها و بیتوجهی برنامهریزان به اطلاعات هنگام تصمیمگیری به مشکلات واقعی تولید و متأثر از نامولدان تصمیمهای خود را به نام تولید بر فضای اقتصاد دیکته میکند و تا زمانی که این فضا بر اقتصاد کشور حاکم شود، به قول استاد نظامی گنجوی دردانهها همچنان در این فضای کسبوکار به دلالی و واردات و رانتخواری و کلاهبرداری و فساد بانکی و... ادامه خواهند داد و همان اندک برزگران و تولیدکنندگان را نیز ناامید میکنند و وضع بدتر خواهد شد. باید قبول کرد که مداوای مرض اقتصادی با حکیمان متأثر از حریصان به جایی نمیرسد ولو آنکه مردم به عنوان صاحب اصلی این اقتصاد حاضر باشند از جیب و مال خود بزنند و خودروی بیکیفیت و بنزین گران سوار شوند و هوشمندانه از حق دریافت یارانههای ناکارآمد بگذرند!
دیدگاه تان را بنویسید