سرویس اقتصادی فردا: گفت: فکر کن وقتى کارمندی بتواند کالاهایش را ٣٠ درصد ارزانتر بخرد، یعنى حقوقش ٣٠ درصد بیشتر شده است. با این حقوق بیشتر، مىتواند کالاهایى نزدیکتر به نیاز و مصرف واقعىاش بخرد. در واقع، این کارمند ٣٠ درصد بیشتر خرید مىکند و نتیجهاش در چرخه بازار، فروش و تولید بیشتر تولیدکننده است. البته این فکر و نقشه، زمانى دستیافتنى است که واسطهها کم شود.
گفت: خلاصه و سادهاش مى شود «حال بدِ امروزِ ما»؛ یعنی تولیدکننده نمىتواند تولید کند، چون بازار فروش ندارد و مصرفکننده نمىتواند بخرد، چون جنسهاى بازار گران است. میان تولیدکننده و مصرفکننده، مجموعه فراوانى از واسطهها هستند که تا محصول از انبارها به قفسه خانهها برسد، آن قدر دست به دست کردهاند و سود به جیب زدهاند که قیمتش سر به فلک گذاشته است.
وسط هر یکى ـ دو جمله که بین ما مى گذشت، کسى تا نیمه از آستانه در به داخل خم مىشد و جنسى را قیمت مىکرد و مىرفت. دیگرى با لیست خرید مى آمد و سفارش مىداد و کارگرى آن سوتر برایش جمع مى کرد. کسى ماشینى مىآورد و درها و صندوق عقب را باز مىکرد و همان وقت که ماشینش را پر از بار مىکرد، حال و احوال آقاى عادلى را هم میپرسید.
آقای عادلی،
یکی از غرفه دارها ی قدیمی بازار اجتماعی باسلام است.
تا وسطهاى خیابان مولوى قم، تند و تند سر چرخانده بودم و اسم مغازهها را خوانده بودم، که برسم به مغازه اخوان عادلى. از در گذشته و نگذشته سلام کردم و به جاى مرد میانسالى که انتظار داشتم صاحب مغازه باشد، جوانى از پشت دخل جواب سلام را داد و به داخل دعوتم کرد. روى صندلى، کنار دستش پشت دخل نشستم و بعد از همه تعارفهاى مرسوم، تازه گپ زدیم.
یک طرف مغازه، کیسههاى برنج بود و سبزىهاى خشک و کارتنهاى روغن و طرف دیگرش، قفسهاى که تا سقف رسیده بود و پر بود از رب، زعفران، قهوه، بیسکویت، پودرهاى ژله، بستههاى ماکارونى، چاى، کیک و هزار چیز دیگر. دیوار رو به رو، به اندازه یک در بزرگ خالى بود و راه رفت و آمد به انبار بزرگى بود که از پشت دخل فقط قسمتى از آن پیدا بود.
تعریف کرد که سالها پیش، ایده فروشگاههاى زنجیرهاى دنیا را مطالعه کرده و فهمیده است که در جریان تحولات صنعتى دنیا، نزدیک شهرهاى بزرگ، شهرکهاى کارخانهاى راه میافتد و کارخانههاى فراوانى در کنار هم ساخته مىشوند. همچنین در این شهرکها، مجتمعهاى مسکونى سادهاى براى اسکان کارگران علَم مىشود. کمى بعد، نزدیک خانه و کارخانه، فروشگاههاى بزرگى مىسازند تا نیازهاى عمومى کارگران در آن شهرکها تأمین شود. بعدتر به جاى بخشى از حقوق، به کارگران بن خرید مىدهند و با تشویق به خرید بیشتر، عملاً بخشى از پولى را که به کارگران داده بودند پس مى گیرند. ایده این فروشگاهها آن قدر براى سرمایهداران جذاب بود که آن را توسعه دادند و بیرون شهرکها هم فروشگاههاى بزرگى تأسیس کردند و همه جا شعبه زدند؛ فروشگاههایى که خرید را ترویج مى کردند و خواه ناخواه وسیله مصرفگراتر شدن آدمها میشدند.
پیدا کردن مرز بین ایده فروشگاههاى اسلامى و فروشگاههاى زنجیرهاى موجود در غرب، دست آقاى عادلى را گرفته و تا راسته بنکدارهاى قم آورده و حالا هم آهستهآهسته پایش را به فروشهاى اینترنتى باز کرده است؛ فروشهایى بر پایه دانایى، اطلاعرسانى مزیت قیمتى محصول، هزینه کمتر و آورده بیشتر براى مصرفکننده.
بین گفتگوها، هر بار که مشترى مىآید و براى خردهفروشىاش جنسى مىخرد و اعداد و ارقام پیش رویم فاکتور مىشود، حساب مىکنم که هر وقت از مغازهاى کالایى را به قیمت رویش مىخرم، چه قدر آن را گران خریدهام.
آقای عادلی تعریف میکند که کار کردن را از ده ـ دوازده سالگی شروع کرده است. پدرش در خرمآباد کارخانه بلور داشته است و او با همان سن کم، کنار کارگرها، کارگری کرده، مزد گرفته و کار را شناخته است. سالها بعد وقتی دبیرستانی بوده، فروش لوازم پزشکی را تجربه کرده است؛ نخ بخیه، باند و چسب می فروخته و دواگُلی دست مردم می داده است و این جور چیزها. بزرگتر که میشود کارگاه چیپسسازی راه میاندازد، فروشگاه لوازم خانگی کوچکی باز میکند، بعدتر مدیر کاروان عمره میشود و دست آخر در همان خرم آباد فروش عمده برنج و حبوبات میزند. با دست، قفسه پر از قوطی رب و کنسرو، پاکتهای ژله و کارتنهای بیسکویت را نشان میدهد و میخندد و میگوید: «همه این خرت و پرتها هم وقتی آمدم این جا اضافه شد».
او هشت سالی است که مغازهدار راسته بنکداران قم است؛ خیابانی در بافت سنتی قم که همیشه پر از ماشینهایی است که یا بار آوردهاند و کارتنها و بستههای بزرگ و کوچکی را خالی میکنند، یا بار میبرند و صندوق عقب، صندلیها و باربند ماشین را پر از جنس کردهاند. حالا بعد از همه این سالها «بنکداری اخوان عادلی» یا همان «اخوان کالا» ساعتی هم از مشتری خالی نمیماند و شاید گاهی بشود بی آن که کسی میان تعریف کردنها فاصله بیاندازد از روزهای پر زحمت گذشته و پر رونق امروز پرسید. از اوضاع امروز بازار که تعریف میکند، حرفهایش زود به ایدهآلش میرسد؛ چشماندازی که هرچند دور نیست اما راه رسیدنش سخت است. از ایدهای تعریف میکند که واسطه بین تولیدکنندهها و مصرف کنندهها را کم میکند و سود هر دو را بالا میبرد؛ ایدهای که «ارزش پول» را به «ارزش کالای خرید شده» نزدیک میکند، ایدهای که به بازار مسلمانان نزدیکتر باشد، ایدهای که همین روزها با بازارهای مجازی کلید خورده است.
اگر کالایی را به قیمت درج شده در رویش بخرید، ضرر نکردهاید اما اگر از فروشنده کمی تخفیف بگیرید، کمی سود هم نصیبتان میگردد. البته راههای دیگری هم هست که سود شما را از خرید کالاهای مورد نیازتان بیشتر میکند؛ راههایی که کالا را با واسطهگری کمتر و در نتیجه ارزانتر به شما میرساند. این بار امتحان کنید و کالایی را بدون تخفیف، با یک واسطه کمتر بخرید. خواهید دید که سود شما بیشتر از آنی است که بارها و بارها برایش تخفیف گرفتهاید!
رسیدن به مرکز شهر و رفتن تا راسته بنکداران کار آسانی نیست و البته سختتر آن است که مغازهای را پیدا کنید که روی شیشهاش ننوشته باشد «خردهفروشی نداریم». این جا اما تجربه متفاوتی است؛ سبد برداشتن و خرید کردن از قفسههای بنکداری که با افتخار خردهفروشی هم دارد.
دیدگاه تان را بنویسید