دلالان تئوری وابستگی می‌گویند «ما نمی‌توانیم»

کد خبر: 535768

دلالی وابستگی دقیقاً هدف دشمنان است. بر این اساس، یک جریان نفوذی اقتصادی شکل می‌گیرد. این جریان برای شکل‌گیری، به یک بستر مناسب نیاز دارد که آن بستر را نفوذ فرهنگی (پیش از نفوذ اقتصادی) فراهم می‌کند. نفوذ جریانی به‌مراتب خطرناک‌تر از نفوذ شخص است؛ چراکه در حالت نفوذ جریانی به همین راحتی نمی‌توان مقصر را پیدا کرد، اما در نفوذ فردی، دستگاه‌های امنیتی وارد می‌شوند.

دلالان تئوری وابستگی می‌گویند «ما نمی‌توانیم»
مسعود درخشان
سرویس اقتصادی فردا:

«اقتصاد مقاومتی، هم عزّت ملّی است، هم گره‌گشایی فعلی است.» این جمله‌ای است که رهبرانقلاب در دیدار چند روز پیش خود با جمعی از اساتید دانشگاه بیان فرمودند. از طرف دیگر، از نظر رهبرانقلاب، یکی از وظایف دانشگاه، شرح و بسط گفتمانی موضوعاتی نظیر اقتصاد مقاومتی است. با دکتر مسعود درخشان، استاد اقتصاد انرژی و عضو هیأت علمی دانشکده‌ی اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی که در دیدار اخیر نیز یکی از سخنرانان جلسه بود، در همین زمینه گفت‌وگویی ترتیب داده است. به‌عنوان سؤال نخست، دانشگاه‌ها چه نقشی در تبیین و بسط کلیدواژه‌هایی مانند اقتصاد مقاومتی، که گره‌گشای مشکلات جامعه هستند، دارند؟ دانشگاه‌ها به‌صورت طبیعی در این موضوع می‌توانند نقش درجه‌اول را ایفا کنند، اما متأسفانه در این موضوع ما به یک وجه، توجه کافی نداریم و آن وجه نیز این است که مختصات و ظرفیت‌های دانشگاه‌ها را نمی‌سنجیم و صرفاً انتظار داریم که نقشی را ایفا کنند. بیانات مقام معظم رهبری از جمله مقولاتی است که نیازمند تحقیق و بسط در سطوح بالاست، اما دانشگاه‌های ما سازوکاری دارند که براساس آن، معیارهای کیفی سنجش تحقیقات در آن نهفته نیست و همین موضوع موجب می‌شود تا رهنمودهای ایشان به‌صورت صحیحی پیگیری نشود. در حال حاضر معیارهای حاکم بر نظام آموزشی ما عمدتاً کمّی است. اهتمام دانشگاه‌ها به این تبدیل شده است که تعداد دانشجویان و اعضای هیئت‌علمی را افزایش دهند و در سال‌های اخیر نیز دستور وزارت علوم مبنی بر تأمین هزینه‌های دانشگاه توسط خودشان به گسترده شدن نگاه کمّی (با دریافت شهریه از دانشجویان تحصیلات تکمیلی) دامن زده است. حتی در مورد مقالات تألیفی نیز به‌صورت کمّی به موضوع نگاه می‌شود و شورایی وجود ندارد که کیفیت مقالات را مورد ارزیابی قرار دهد تا به این نتیجه برسد که شاید یک مقاله (به لحاظ کیفی) برابر با صد مقاله باشد. در ارتقای اساتید صرفاً جنبه‌ی کمّی دیده می‌شود و این موضوع نیز تبعات خود را دارد. همین عامل باعث می‌شود که دانشگاهیان ما نتوانند به‌صورت دقیق و عمقی وارد حل مشکلات روزمره و عینی جامعه‌ی ایران شوند. البته ما نباید انتظار داشته باشیم که همه‌ی دانشگاه‌های کشور به این مسئله ورود کنند، بلکه این انتظار در درجه‌ی نخست از دانشگاه‌های تراز اول می‌رود. در کشورهای اروپایی و آمریکایی نیز تأمین‌کننده‌ی اصلی این قبیل نیازها، دانشگاه‌های تراز اول آن‌ها هستند. بنابراین می‌بایست تمام اهتمام خود را برای حفظ سطح علمی دانشگاه‌های درجه‌یک کشور به کار بریم تا آن‌ها پاسخ مناسبی به این نیازها بدهند. حتی مسئولان تراز اول مملکتی در دانشگاه‌های خاص تربیت می‌شوند. در میان پاسخ خود، به نقش دانشگاه‌های برتر دنیا در تأمین فکری و نیروی انسانی نهاد رسمی سیاست اشاره کردید. اساساً در کشورهای غربی رابطه‌ی میان دانشگاه و نهادهای رسمی سیاست به چه ترتیبی است و چگونه با یکدیگر تعامل می‌کنند؟ در سایر نقاط دنیا، در گام نخست دانشگاه‌های شاخصی را ایجاد می‌کنند که سازوکارهای موجود در آن‌ها با دانشگاه‌های دیگر در همه‌ی قسمت‌ها (از گزینش اساتید تا مسائل مالی) متفاوت است. چنین است که نیازهای نهادهای رسمی، متولی مشخصی پیدا می‌کند و به‌صورت دقیق به این نیازها پاسخ داده می‌شود. در سایر نقاط دنیا، دانشگاه‌های پیشرو هستند که با نهاد رسمی ارتباط پیدا می‌کنند و هر دانشگاهی توان این کار را ندارد. برای مثال، همین کینزِ معروف، استاد مدرسه‌ی تربیت نیرو برای مستعمرات انگلستان بود. این مدرسه به ابتکار مالتوس برای تربیت مدیران در مستعمرات به وجود آمد. جان استوارت میل نیز از اساتید همین مدرسه بود و این مدرسه تا پایان جنگ جهانی دوم به کار خود ادامه داد. کینز در زمان جنگ جهانی دوم تصمیم گرفت که به کمک دولت انگلستان برود. برای همین منظور نیز وارد دفتر اقتصادی دولت انگلستان شد که این دفتر با جذب اساتید معروف انگلستان، به مدیریت کشور در خلال جنگ جهانی دوم کمک می‌کرد. کینز و سایر اقتصاددانان به مدت سه چهار سال به‌صورت تمام‌وقت در این دفتر مشغول به کار شدند. کینز در همین دفتر طرح بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول را ارائه داد و پس از اتمام کارهای خود، مجدداً به دانشگاه بازگشت. تعهد کینز به نظام سیاسی حاکم چنان بود که پروفسور میت (از اساتید کمبریج) در خاطرات خود می‌نویسد روزی پروفسور کینز را دیدم که سراسیمه در حیاط کمبریج به‌دنبال وسیله‌ی نقلیه‌ای است. زمانی که میت دلیل کار را از کینز پرسید، او در جواب گفت باید خود را به جلسه‌ای در لندن برساند و در صورت عدم رسیدن به این جلسه و نرسیدن اطلاعات صحیح اقتصادی و علمی، ممکن است منافع ملی انگلستان لطمه ببیند. اما هرچه می‌گشت، وسیله‌ی نقلیه‌ی مناسب پیدا نمی‌کرد. فردای آن روز، پروفسور میت مجدداً کینز را در حیاط دانشگاه دید که این‌بار بسیار خوشحال بود. وقتی علت خوشحالی را از وی پرسید، کینز پاسخ داد: وقتی که دیدم هیچ وسیله‌ی نقلیه‌ی مناسبی پیدا نمی‌شود، موتور باغبان دانشگاه را از او قرض گرفتم و خودم را به جلسه رساندم و از اینکه توانستم کاری برای انگلستان کنم، بسیار خوشحالم. با این تفاسیر، به نظر شما دانشگاه‌ها و مراکز علمی ما طی چند دهه‌ی اخیر، در جهت رفع نیازهای کشور (مانند تبیین اقتصاد مقاومتی، بانکداری بدون ربا، سبک زندگی ایرانی-اسلامی و...) دارای چه کارنامه‌ای هستند؟ اگر دستاوردی در این حوزه پس از انقلاب اسلامی به دست آمده است (چه در دانشگاه و چه در حوزه‌های علمیه)، عمدتاً حاصل اقدامات و انگیزه‌های شخصی بوده است. همچنین یک‌سری مفاهیم (مانند اقتصاد اسلامی، بانکداری بدون ربا و...) از سوی حوزه تدوین شد و به دانشگاه ورود پیدا کرد که این موارد نیز شخصی بوده است. برای نمونه، در سال‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، به ابتکار آیت‌الله حسین مظاهری، نخستین کلاس‌های «اقتصاد اسلامی» شکل گرفت. آیت‌الله مصباح یزدی نیز در آن زمان مؤسسه‌ی «در راه حق» را تشکیل داد که بعدها به مؤسسه‌ی امام خمینی رحمه‌الله‌علیه تبدیل شد. متأسفانه همه‌ی این اقدامات از روی انگیزه‌های شخصی بود و به یک مطالبه‌ی نهادی تبدیل نشد و به همین دلیل به نتیجه‌ی قابل قبولی نرسید. برای نمونه هم‌اکنون دانشگاه علامه طباطبایی از کسی مانند من که ۳۵ سال از عمرم را در راه تبیین اقتصاد اسلامی گذاشته‌ام، مطالبه‌ای ندارد. علی‌رغم اینکه این مدت را صرف مطالعات اسلامی کرده‌ام، سراغ من نمی‌آید. زمانی هم که نوبت به ارتقای علمی من می‌رسد، صرفاً به این موضوع اکتفا می‌کند که چند مقاله نوشته‌ام. اما سؤالی از من نمی‌پرسد که برای تبیین هرچه بهتر اقتصاد اسلامی، چه کرده‌ام. رهبر معظم انقلاب اقتصاد مقاومتی را یک اقتصاد «دانش‌بنیان» معرفی کرده‌اند. وجه دانش‌بنیان بودن اقتصاد مقاومتی چیست؟ اینکه اقتصاد مقاومتی دانش‌بنیان است، بدین‌معناست که اولاً می‌بایست به دانش روز دسترسی پیدا کنیم و از این دانش برای مدیریت نظام به بهترین شکل استفاده کنیم. ساختمانی را در نظر بگیرید که اسکلت آن فلزی است و ساختمان دیگری را در نظر بگیرید که دارای اسکلت چوبی با دیوارهای خشتی است. به‌صورت طبیعی، ساختمان آهنی به‌دلیل به کار بردن ملاحظات علمی بیشتر، دارای استحکام بیشتری در مقابل زلزله است. ما نیز امروز برای مقاومت بیشتر خود باید هرچه بیشتر از دانش بهره ببریم، منتها دانش فعلی دارای چند قسم مهم است. یکی از آن‌ها دانشی است که نظام استکباری به‌وسیله‌ی آن به ما حمله می‌کند. ما باید به آن دانش تسلط کامل و کافی داشته باشیم تا در مقابل آن به‌خوبی بایستیم. بنابراین دانش‌بنیان بودن اقتصاد مقاومتی بدین‌معناست که باید به دانش روز تسلط داشته باشیم و مهم‌تر آنکه براساس همین دانش، دیدگاه استراتژیک پیدا کنیم تا آینده‌نگری‌های لازم را اتخاذ و به‌صورت فعالانه عمل کنیم. پس از آن نیز آن دانش را بومی کنیم و برای نیازهای خود به کار ببریم. تجلی عینی به کار بردن دانش روز در مقاوم‌سازی ما چیست؟ ما اگر به‌خوبی بر دانش روز مسلط باشیم، می‌توانیم مسائل مختلف اقتصادی را پیش‌بینی کنیم. برای نمونه می‌توانیم التهابات بورس را پیش‌بینی و آن را مدیریت کنیم. همچنین اگر دانش کافی داشته باشیم، می‌توانیم قراردادهای نفتی را بررسی کنیم تا مشکلات قراردادهای فعلی نفتی پیش نیاید. در قراردادهای جدید نفتی باید آثار و نتایج دوردست را ببینیم؛ اینکه پس از سی سال از اجرای چنین قراردادهایی، شرکت ملی نفت ما چه مختصاتی پیدا می‌کند. آیا این قراردادها و رشد شرکت ملی نفت در دامن شرکت‌های انگلیسی، مقوم نظامی اسلامی و اقتصاد مقاومتی است؟ ثمره‌ی این قراردادها شکل‌گیری شرکت‌های نفتی است که بدون شک نظام سیاسی ما را نیز تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. بدون شک می‌گویم شرکتی که در دامن BP رشد کند و مانند یک بچه به‌مدت ۲۸ سال آن را پرورش دهد، مقوم جمهوری اسلامی نیست. در حال حاضر مهم‌ترین موانع تحقق اقتصاد مقاومتی کدام‌اند؟ بدون داشتن فرهنگ و سیاست مقاومتی نمی‌توانیم توقع داشته باشیم که اقتصاد مقاومتی به وجود بیاید. اگر امروز نمی‌توانیم به‌درستی اقتصاد مقاومتی را ایجاد کنیم، به این دلیل است که فرهنگ و سیاست مقاومتی نداریم. سه مجموعه‌ی فرهنگ مقاومتی، سیاست مقاومتی و اقتصاد مقاومتی رابطه‌ی متقابل با یکدیگر دارند و لازم‌وملزوم هم‌اند. زمانی که فرهنگ مقاومتی از بین می‌رود، دست‌های خود را به‌راحتی بالا می‌بریم و به شرکت‌هایی که اول انقلاب آن‌ها را بیرون انداختیم، می‌گوییم ازآنجایی‌که «نمی‌توانیم»، شما برگردید و کار ما را انجام بدهید. مهندسان نفتی کسانی هستند که در شرایط نبود شرکت‌های خارجی، روزانه سه میلیون و هفت‌صد هزار بشکه نفت استخراج و در زمان جنگ تحمیلی نیز مخازن آسیب‌دیده را تعمیر می‌کردند، اما برخی از مسئولین پایتخت‌نشین که پای دکل حفاری نبوده‌اند، به این توانایی‌ها باور ندارند و قراردادهای مضری را منعقد می‌کنند. چنین فضایی به بخش خصوصی این پیام را القا می‌کند که برای موفقیت تبدیل به «دلال وابستگی» بشو تا موفق شوی. دلالی وابستگی دقیقاً هدف دشمنان است. بر این اساس، یک جریان نفوذی اقتصادی شکل می‌گیرد. این جریان برای شکل‌گیری، به یک بستر مناسب نیاز دارد که آن بستر را نفوذ فرهنگی (پیش از نفوذ اقتصادی) فراهم می‌کند. نفوذ جریانی به‌مراتب خطرناک‌تر از نفوذ شخص است؛ چراکه در حالت نفوذ جریانی به همین راحتی نمی‌توان مقصر را پیدا کرد، اما در نفوذ فردی، دستگاه‌های امنیتی وارد می‌شوند. حدود بیست سال قبل، طی جشن پیروزی انقلاب اسلامی در سفارت ایران در انگلستان بودم که نماینده‌ی BP در آن جشن حضور داشت. وی از ما می‌پرسید چگونه به مردم ایران اثبات کنیم که ما BP زمان مصدق نیستیم و قصد خیانت به مردم ایران را نداریم؟ درحالی‌که امروز این شرکت با جریان فرهنگی و سیاسی که شکل گرفته است، به‌راحتی وارد کشور می‌شود و کسی هم نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد. چرچیل جمله‌ای دارد که می‌گوید: «انگلستان زمانی که به‌جایی می‌رود، می‌گوید ما اینجاییم و اینجا خواهیم ماند.» این جمله دقیقاً در این زمان صحت دارد. آیا مدل اقتصاد مقاومتی تنها به کشور ما منحصر می‌شود یا در کشورهای دیگر هم نظیر چنین مدلی مورد استفاده قرار گرفته است؟ اساساً هر کشوری که فکر کند و بخواهد اقتصاد خود را براساس دانش پیش ببرد، در وهله‌ی نخست می‌بایست به فکر مقاوم‌سازی باشد. ما برای رسیدن به اقتصاد مقاومتی اولاً می‌بایست خود را مقاوم کنیم. پس از آن در صورت بروز ناملایمات، با آن‌ها مقابله کنیم و در مرحله‌ی آخر از توان پیش‌بینی و آینده‌نگری برخوردار شویم. همه‌ی کشورهای توسعه‌یافته از این مسیر عبور کرده‌اند و برای این اقدامات شاخص‌سازی نیز نموده‌اند. برای مثال، در انگلستان سیاست‌های انرژی بر این اساس تنظیم شده است که وابستگی این کشور به هریک از حامل‌های انرژی به میزان بیش از چهل درصد، برخلاف منافع ملی انگلستان است. یا آمریکا پس از آنکه در سال ۱۹۷۳ قیمت نفت بالا رفت و هم‌زمان بحران‌های منطقه را پیش‌بینی نمود، بلافاصله وابستگی خود به واردات نفت از خاورمیانه را کاهش داد. در این زمان میزان واردات نفت آمریکا از خاورمیانه به نصف کاهش پیدا کرد و این کشور در عوض، کانادا را جایگزین نمود. ژاپن نیز چنین سیاستی را در پیش گرفت و امروز براساس شاخص‌های اقتصادی، وابستگی این کشور به نفت، از عربستان سعودی نیز کمتر است. بدین‌ترتیب این کشور خود را در برابر بسیاری از بحران‌ها مقاوم کرده است. ما نیز باید مانند این کشورها، اقتصاد خود را در برابر ناملایمات مقاوم کنیم. علاوه بر اینکه به‌دلیل دارا بودن از یک اندیشه‌ی نو در سطح جهانی، در معرض خطر بیشتری قرار داریم و این موضوع وظیفه‌ی ما را سنگین‌تر می‌کند. با توجه به عمق و اهمیت نیازهای مطرح‌شده، در صورت عدم تبیین صحیح آن‌ها از سوی نهادهای علمی، چه عواقبی در انتظار جامعه خواهد بود؟ اگر دانشگاه و مراکز علمی به‌لحاظ ساختاری و در جهت بهبود یافتن کیفیات اصلاح نشود و این مطلب برای این مراکز مشخص نشود که ما برای حفظ کشور فعالیت می‌کنیم و دانشگاه در مسیر مطالبه قرار نگیرد، نباید امید چندانی به بهبود اوضاع داشت. اوضاع زمانی بحرانی‌تر می‌شود که تهاجم رسانه‌ای دشمن و آب به آسیاب ریختن برخی از رسانه‌های داخلی را نیز در نظر بگیریم و علاوه بر این بدانیم که دلالان وابستگی در حوزه‌ی نفوذ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بسیار فعال هستند و حق دلالی خود را به‌خوبی دریافت می‌کنند. با در نظر گرفتن این موضوع به این نتیجه می‌رسیم که در صورت عدم فعالیت چشمگیر مراکز علمی و دانشگاهی، دیرزمانی نخواهد گذشت که اقتصاد ما به اقتصاد شرکتی آمریکایی و اروپایی تبدیل شود. درصورتی‌که اقتصاد شرکتی بر مقدرات و سبک زندگی مردم ایران سایه بیندازد، زمینه‌ی تحقق چنین اقتصادی نیز فراهم می‌شود. چگونه این زمینه فراهم شده است؟ هم‌اکنونی دیدگاهی در ایران مورد توجه قرار گرفته است که می‌گوید اقتصاد ایران باید خصوصی شود و اسلام نیز با فعالیت بخش خصوصی مخالف نیست. پس از آن نیز می‌گویند برای دانش‌بنیان شدن باید نهادهای مربوط به بخش خصوصی (شرکت‌های خدماتی یا بنگاه‌های اقتصادی) را شکل دهید. تجربه‌ی غربی‌ها نیز در این زمینه بهتر از ماست و خودمان نمی‌توانیم به‌راحتی به آن دست پیدا کنیم. بدین‌ترتیب غربی‌ها برای دانش‌بنیان نمودن اقتصاد ما پا به عرصه می‌گذارند و پس از طی چند سال شرکت‌هایی به وجود می‌آید که رابطه‌ی عمیقی با شرکت‌های مادر در آن‌سوی مرزها دارند. اما سؤال اینجاست که با خصوصی‌سازی به این شکل چگونه می‌توانیم اهداف ایدئولوژیک خود را پیاده کنیم؟ طبیعی است وقتی اقتصاد ما مانند اقتصاد آمریکا شود، پس از مدتی پارلمان ما نیز مانند کنگره می‌شود که خدای‌نکرده نمایندگان آن با دریافت پول از شرکت‌ها، به نفع آن‌ها سخنرانی می‌کنند. چراکه حاکمیت در این کشورها از آن شرکت‌هاست و نمایندگان کنگره اختیاری ندارند. فرهنگ ما نیز پس از مدتی متأثر خواهد شد. برخی از نشانه‌های این مسئله هم‌اکنون نیز دیده می‌شود. هم‌اکنون اشخاصی در مراکز تصمیم‌گیری و اجرایی حضور دارند که در شرکت‌های خصوصی سهام دارند. طبیعی است که چنین افرادی در جهت اقتصاد خصوصی گام برمی‌دارند و باقی مسائل پیش می‌آید. بنابراین اگر دانشگاه‌ها و مراکز علمی به وظایف خود عمل نکنند، در آینده دارای نظام اقتصادی سرمایه‌داری با نقابی اسلامی خواهیم بود و از این جهت، مراکز علمی وظیفه‌ی بسیار خطیری برعهده دارند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    Markets

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد