هوشمندانه کتاب بخوانید
اگه به اندازه ی من کتاب خوندن رو دوست داشته باشین، راه رفتن در یه کتابفروشی به عنوان یه فرد بزرگسال، مثل راه رفتن تو یه شکلات فروشی به عنوان یه بچه ست.
قفسه ها با عقلانیت بشر پر شدن، و نشون میدن که هر نویسنده سال های زندگیش رو صرف نوشتن اون کتاب کرده. در حالی که می تونین با نوک انگشتاتون اون ها رو لمس کنین و به شکلی در مقابل شما قرار دارن که بتونین اون ها رو ورق بزنین.
و کتاب ها روی هم انباشته میشن. روی قفسه ها، روی تخت خواب، در ماشین، در راهروها.
متعهد ترین معتادان کتابخونی جاهایی رو پیدا می کنن که در گذشته اصلا وجود نداشتن:
و وقتی که کتاب ها انباشته میشن، عذاب وجدان به سراغ شما میاد. احساس گناه برای نخوندن تموم کتاب هایی که می خرین. احساس گناه برای تموم نکردن تموم کتاب هایی که شروع کردین.
اگه تموم این جملات شما رو توصیف می کنن، خبرهای خوبی براتون دارم.
همونطور که در این مقاله توضیح میدم، برای افرادی که واقعا برای خوندن زمان میذارن و یاد می گیرن که چطور یاد بگیرن، کتاب های نخونده در همه جای خونه بیشتر از اون که نشونه ای از کمبود هوش و بینش باشه، نشونه ی داشتن بینشه.
نه تنها داشتن تن ها کتاب نخونده در اطراف شما، نشونه ای از هوشه، بلکه شما رو جزو یه دسته ی فوق العاده می کنه. در نهایت، وقتی که نگاه عمیقی به عادت های کتابخونی افراد برجسته کنیم ، از دست عذاب وجدان هم خلاص میشیم. بیشتر اون ها فقط 20 تا 40 درصد کتاب هایی که خریدن رو میخونن. بیشتر اون ها داشتن به طور همزمان بیشتر از 10 کتاب رو میخوندن.
در واقع، یکی از حریص ترین خواننده ها در زمینه ی تکنولوژی و یه شخص میلیونر خودساخته اینطور میگه که...
«شاید من نصف کتاب هایی که خریدم رو شروع می کنم و احتمالا یک سوم کتاب هایی که شروع کردم رو تموم می کنم. و همین باعث میشه که در طول یه هفته یک یا دو کتاب رو تموم کنم.»_پتریک کولیسون
اینجا داره چه اتفاقی می افته؟
وقتی که من علاوه بر تغییرات بزرگ در دانش اجتماع، در مورد عادت های خوندن در دیگران مطالعه کردم، قانع شدم که زمانه ی ما نیاز به روش های جدیدی برای فیلتر کردن، مصرف کردن و اعمال دانش نیاز داره تا بتونه زندگی ما رو بهبود ببخشه.
انفجار اطلاعات در رسانه ها و فرمت های متفاوت، ابزارهای جست و جو برای پیدا کردن بهترین اطلاعات، و برنامه های جدید برای مصرف اطلاعات، فقط برای خوندن بیشتر انجام نمی گیرن. این ها برای روش های جدید خوندن اعمال میشن.
گم شدن در دنیای خیال به سبک قدیمی هنوز هم یکی از بخش های عمده ی استایل کتابخونی منه، ولی وقتی که به جای آروم شدن، برای یادگرفتن کتاب می خونم، از میانبرها و استراتژی های متنوعی استفاده می کنم تا بفهمم که باید چه کتاب هایی رو بخرم و اون ها رو چطور مطالعه کنم.
چیزی که در ادامه بهش اشاره می کنم، هوشمندانه ترین ترفندهای خوندن کتاب های غیر تخیلیه که بعد از بررسی روش کتابخونی افراد برجسته به اون ها دست پیدا کردم.
ترفند کتابخونی هوشمندانه 1: کتاب ها رو به طور آزمایشی مرور کن
دوست من، امرسون اسپارتز، یک موسس شرکت و سرمایه گذار موفق که هزاران کتاب رو مطالعه کرده، یه موضوع متقاعد کننده رو مطرح می کنه و میگه خریدن کتاب مثل انجام یه آزمایشه. کمی زمان رو برای هر کتاب صرف کنی. ولی از طرف دیگه، یه کتاب می تونه زندگی شما رو تغییر بده. این یه سرمایه گذاری خیلی خوبه.
چیزی که ما در مورد پروسه ی آزمایش کردن می دونیم اینه که هر چی آزمایش های که انجام میدیم، هوشمندانه تر باشن، احتمال دست یافتن به آزمایشی که همه چیز رو تغییر میده بیشتره. برجسته ترین دانشمندها و موفق ترین شرکت ها همون هایی هستن که بیشترین تعداد آزمایش ها رو انجام میدن.
من طبق تجربیات خودم، نیاز دارم که 10 کتاب رو جست و جو کنم، بخرم و بعد در اون ها کاوش کنم تا همونی رو پیدا کنم که از نظر علمی از تموم کتاب ها یه سر و گردن بالاتره.
یه آزمایش کننده ی خوب میدونه که شکست خوردن هیچ اشکالی نداره. بنابراین، به یاد داشته باشین که هر بار که شما یه کتابی رو میخرین و از اون راضی نیستین، یه قدم بیشتر به کتابی که قراره زندگی شما رو تغییر بده، نزدیک میشین.
ترفند کتابخونی هوشمندانه ی 2: کتابخونی رو به صورت متراکم انجام بده
ما به عنوان اجتماع دانش به یه نقطه ی عطف رسیده ایم. داده های جانبی که کتاب ها ایجاد می کنن (به طور مثال، مصاحبه های نویسنده، ارائه های نویسنده، خلاصه های کتاب، بازبینی ها، نقل قول ها، فصل های ابتدایی و انتهایی و...) معمولا به اندازه ی خود کتاب ارزشمند هستن.
چرا؟
- رایگانه. این ها به شما اجازه میدن که قبل از خرید کردن، کتابهای بیشتری رو امتحان کنین. بنابراین، هر بار خرید آزمایشی یه کتاب، احتمال موفقیت بیشتری داره.
- چند رسانه ایه. شما می تونین به این اطلاعات به شکل متن، صدا و ویدیو دسترسی داشته باشین، و همین کار رو برای جا دادن اون ها در سبک زندگی شما، آسون تر می کنه. (در روابط یا کارهای روزانه). مثلا میتونین به پادکست خوره کتاب گوش بدین.
- نسبت سیگنال به نویز بالایی داره. فرمت های کوتاه شده، موراد بی ارزش رو فیلتر می کنن و ما رو مستقیما به ایده های بزرگ می رسونن.
همونطور که یه کتاب ورژن فشرد ی بهترین ایده های نویسنده ست، داده های جانبی کتاب نیز ورژن متراکم شده ی خود کتابه.
بنابراین، من این مدل کتابخونی رو «کتابخونی فراکتال» نامگذاری می کنم، چون فراکتال ها اشکالی هستن که الگوهای یکسان اون در سطوح متفاوتی از مقیاس ها شکل می گیرن.
ما به نقطه ای رسیدیم که خوندن یه کتاب غیر تخیلی به شکل فراکتال مفیدتر از از خوندن کل اون کتاب از اول تا آخره. برای مثال، من تخمین زدم که 50% زمان یادگیری رو صرف مطالعه ی فراکتال کردم نه مطالعه ی عمیق و متوالی. این به من کمک می کنه که به طور موثرتری کتاب های مناسب خودم رو انتخاب کنم و به شکل عمیقی اون ها رو بخونم و بخش های مهم و مرتبط اون ها رو بفهمم تا بعدا هم بتونم بهشون رجوع کنم. در بیشتر موارد، انجام مطالعه ی فراکتال روی 5 کتاب، ارزشمندتر و سرگرم کننده تر از خوندن یه کتاب با جزئیات کامله.
اینجا روش انجام این کار رو توضیح میدم:
- خلاصه های 2 تا 3 کتاب رو بخونین (سرویس جستجوی گوگل). تقریبا برای هر کتابی می تونین چندین خلاصه پیدا کنین که شامل بهترین اطلاعات از همون کتابه (20 درصد ایده ها که 80 درصد ارزش کار رو تعیین می کنن). و برای روشن کردن مطلب، من اینجا فقط در مورد کتاب های غیرتخیلی حرف میزنم. البته که این توصیه ها برای کتاب های تخیلی مناسب نیستند.
- فصل های اول و آخر یه کتاب رو بخونین. فصل های اول و آخر کتاب، معمولا ارزشمندترین محتواها رو در داخل خودشون جا میدن (واضحا این در مواقعی که میخواین در یه رمان غرق بشین، جواب نمیده.) علاوه بر اون، اولین و آخرین پاراگراف هر فصل شامل بزرگترین ایده های اون فصله.
ترفند کتابخونی هوشمندانه ی 3: کتاب های نخونده ی خودت رو با این دید نگاه کن که چقدر اطلاعات کمی داری
تواضع ذهنی و عقلانی فقط بخاطر این که یه ویژگی خوبه، ارزشمند نیست. ارزشمنده چون یه تصویر واقع گرایانه تر از ما و جایگاهمون در جهان ارائه میده. و همین هم کمک می کنه تا زندگی خود رو به شکل موثرتر و هماهنگ تری پیش ببریم.
طرز تفکر من به این شکله: میلیون ها انسان وجود داشتن که دانش خود رو در طول هزاران سال ایجاد کرده و اون رو به شکل مستندی در آوردن. چیزی که ما می دونیم در مقایسه با اون چیزی که بشر تا به الان کشف کرده، مثل قطره ای در کنار اقیانوسه. و این اقیانوس با سرعتی در حال رشده که به هیچ وجه نمیشه درکش کرد.
حتما، ما از نظر مفهومی می دونیم که نمی تونیم همه چیز رو بفهمیم، ولی از نظر فیزیکی نمی تونیم این نکته رو درک کنیم. من اخیرا وقتی این نکته رو درک کردم که دو ساعت تمام رو در شش کتابخونه ی دانشگاه پرینستون صرف کردم. من باید کتاب های ده رشته ی فوتبالی و ژورنال های آکادمیک رو بررسی می کردم. از یه طرف، دیدن چیزهایی که می تونستم یاد بگیرم، برای من خیلی الهام بخش بود. از طرف دیگه، به شدت خسته کننده بود. به من کمک کرد که متوجه بشم در حال حاضر چه چیزهایی رو می دونم و کمک کرد تا بدونم که حتی اگه کل زندگیم رو صرف خوندن کنم، فقط یه بخش کوچیکی از دانش رو خواهم فهمید.
ساختن یه آنتی کتابخونه با جمع کردن کتاب های خونده نشده در خونه، می تونه یه احساس مشابه رو ایجاد کنه. نسیم طالب، نویسنده ی موفق با کارهای پرفروش، ارزش یه آنتی کتابخونه رو به شکل هوشمندانه ای در کتاب خودش، قوی سیاه، توصیف می کنه:
«یه کتابخونه ی خصوصی یه ابزار برای نشون دادن دانش خود نیست بلکه وسیله ای برای جستجو محسوب میشه. کتاب های خونده شده به نسبت کتاب های خونده نشده ارزش خیلی کمتری دارن. کتابخونه باید شامل همون چیزهایی باشه که نمیدونین مثل منابع مالی، نرخ رهن و بازار خرید و فروش ملک. حین این که سن شما بالاتر میره، دانش و کتاب های بیشتری رو انباشته می کنین و بیشتر شدن تعداد کتاب های خونده نشده در قفسه ها به چشم شما معنا دار به نظر میاد. بیایین این کلکسیون کتاب های نخونده شده رو آنتی کتابخونه بنامیم.»
توماس ادیسون میز کارش رو در میان کتابخونه ی سه طبقه ی خودش قرار داده بود. در میون تمام اتاق های خونه ی بیل گیتس، اتاق مورد علاقه ی اون همونیه که یه کتابخونه ی بزرگ 2،100 متر مربعی داخلش قرار داره.
ترفند کتابخونی هوشمندانه ی 4: کتاب های خوب رو در مقایسه با کتاب های فوق العاده کنار بذارین.
پتریک کولیسون، میلیونر خودساخته و موسس استرایپ در یکی از بهترین فصل های پادکست پروژه ی دانش چنین جمله ای میگه:
در هر لحظه، باید کتابی رو بخونین که فکر می کنین بهترین کتاب جهانه. ولی به محض این که یه چیز جالب تر و مهم تر رو کشف کردین، باید به طور قطع کتاب کنونی خودتون رو کنار بذارین. چون هر الگوریتم دیگه ای به بدترین تجربیات کتابخونی شما منجر میشه.
به بیان دیگه، دقیقا برعکس همون کاری رو انجام بدین که یاد گرفتین. به جای قسم خوردن برای اتمام هر کتابی که انتخاب کردین، به خودتون اجازه بدین تا به راحتی کتاب کنونی خودتون رو رها کنین_ولی فقط وقتی که یه کتاب بهتر رو پیدا کنین. زندگی کوتاهه و کتاب های خوب زیادی برای خوندن وجود داره. از طرفی، باید در مورد پیشروی بیش از حد در جهت مخالف نیز مراقب باشیم و کتاب های فوق العاده رو با دیدن یه کتاب با عنوان جذاب رها نکنیم.
از کجا میدونین که خیلی سریع در میون کتاب ها چرخ نمی زنین؟ این همون جاییه که کتابخونی فراکتال به کار میاد. اگه داده های جانبی یه کتاب توجه شما رو جلب نکنه، احتمال این که خود کتاب برای شما جذاب به نظر بیاد خیلی کمه.
در نهایت، تعداد کتاب هایی که تموم کردین اهمیت زیادی نداره.
فقط با رفتن به داخل یه خونه، نمیشه تشخیص داد که اون فرد یه خواننده ی باهوشه یا این که فقط کتاب ها رو اطراف خودش جمع می کنه. هر خونه ای باید با کتاب پر بشه. ولی با وجود این شباهت سطحی، سه خصوصیت وجود داره که این دو رو از هم متمایز می کنه.
- یه خواننده ی باهوش، آیین و تشریفات خاصی برای یادگیری داره. من به شما توصیه می کنم که قاعده ی 5 ساعت رو دنبال کنین، و حداقل یه ساعت رو در طول روز مثل افراد برجسته ی جهان به مطالعه بپردازین. من ساعت ها وقت صرف کردم تا یه وبینار رایگان رو ترتیب بدم و به شما کمک کنم زمان یادگیری خودتون رو پیدا کنین و روی اون ثابت بمونین. خود من، امروزه در کنار بزرگ کردن دو بچه و توسعه دادن شرکتم، 4-5 ساعت در روز رو صرف مطالعه می کنم.
- خوانندگان باهوش می دونن که چطور یاد بگیرن. به بیان دیگه، اون ها بیشترین استفاده رو از زمانی که برای خوندن صرف می کنن، می برن. من یه دوره ی ایمیل رایگان رو ایجاد کردم تا مدل های ذهنی رو به شما آموزش بدم، یکی از نکات کلیدی برای یادگیری سریع تر و بهتر. شما مدل هایی رو یاد می گیرین که میلیونرهای خودساخته و سرمایه گذارها برای تجارت کردن و تصمیمات سرمایه گذاری از اون ها استفاده می کنن_ابزارهایی که به شکل فوری می تونین در زندگی و تجارت اعمالشون کنین. هم چنین یاد می گیرین که چطور به طور طبیعی این ابزارها رو در زندگی روزمره به کار ببرین.
- خواننده های باهوش تا وقتی که نتیجه ای که میخوان رو به دست بیارن، به تلاش کردن ادامه میدن. ارزش دانش تئوری از کاربرد اون نشأت می گیره.
اگه شما این سه قدم رو به طور پیوسته دنبال کنین، زمان اون فرا رسیده که از دست عذاب وجدان خود خلاص بشین. نیازی به این نیست که تموم کتاب های داخل قفسه رو مطالعه کنین. و نیازی نیست که وقتی یکی از اون ها رو برای خوندن انتخاب می کنین، حتما تمومش کنین.
در حالی که جمع کننده های کتاب خودشون رو با تعداد کتاب هایی که دارن قضاوت می کنن، خواننده های باهوش خودشون رو با دانشی که از اون ها می گیرن، قضاوت می کنن.
دیدگاه تان را بنویسید