ماجرای قتل مشکوک دختر دوستدار حیوانات
با اعترافات مرد جوان باتوجه به اینکه جنایت در مازندران رخ داده بود، به دستور بازپرس جنایی پرونده با قرار عدم صلاحیت برای کشف جسد، رسیدگی قضایی و تحقیقات بیشتر به دادسرای محل قتل فرستاده شد.
به گزارش پایگاه خبری خوندنی: اوایل شهریور امسال مرد میانسالی از ناپدید شدن دختر ۳۰ سالهاش خبر داد و گفت دخترم در کار نگهداری سگ و گربه و فروش این حیوانات است. مدتی قبل ویلایی در یکی از شهرهای مازندران خرید و هر چند وقت یکبار برای سرکشی به وضعیت ویلا به آنجا سر میزد. چند روز پیش هم راهی مازندران شد تا به ویلایش سر بزند. بعد از رسیدن به آنجا هم با من تماس گرفت، اما از دو روز قبل دخترم به طرز مشکوکی ناپدید شده است. هر چه با تلفن همراه او تماس میگیرم خاموش است و خیلی نگران دخترم هستم.
با شکایت مرد میانسال، تحقیقات به دستور بازپرس سهرابی برای یافتن دختر جوان آغاز شد و احتمالاتی از ماجرای قتل خبر می داد. در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد دختر جوان مباشری بهنام هرمز دارد که در غیاب وی کارهای مربوط به ویلای شمال را انجام میداده است.
هرمز برای تحقیقات به اداره آگاهی احضار شد و مرد جوان گفت: من خودم زمین کشاورزی دارم و در کنارش امورات مربوط به ویلای خانم جوان را هم انجام میدادم. چند روز قبل خانم با من تماس گرفت و گفت قرار است به شمال بیاید، اما دیگر با من تماس نگرفت و از او خبر ندارم.
در حالی که هرمز چنین ادعایی داشت، تیم جنایی راهی ویلای دختر جوان شدند تا رد و سرنخی از او بهدست بیاورند. اما در بازرسی از ویلا هیچ رد و سرنخی از دختر جوان بهدست نیامد.
در ادامه تحقیقات تیمجنایی به مدارکی رسیدند که نشان میداد هرمز واقعیت را بیان نکرده و احتمال دست داشتن او در این پرونده و احتمال قتل را بیشتر شد.
در بررسیهای میدانی مشخص شد که آخرین بار دختر جوان سوار بر خودروی هرمز در شمال دیده شده است. همچنین بررسی تماسهای تلفنی وی نشان داد که روز حادثه با هم تماس تلفنی داشتهاند در حالی که مرد ۴۰ ساله در تحقیقات عنوان کرده بود که اصلاً از دختر جوان خبر ندارد. با کنار هم قرار دادن این اطلاعات، پازل ناپدید شدن دختر جوان کم کم کامل شد و بررسیها نشان میداد که مباشر جوان در این ماجرا نقش دارد.
اعتراف به قتل
بدین ترتیب به دستور بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی پایتخت، هرمز بازداشت و برای تحقیقات به پایتخت منتقل شد.
مرد جوان که قصهسازی و کتمان حقیقت را بیفایده میدید در نهایت پس از گذشت ۲۱ روز از جنایت، راز آن قتل را برملا کرد.
او گفت: از زمانی که بهنوش ویلایش را خرید من کارهای ویلا را انجام میدادم و هیچ مشکلی هم نبود. تا اینکه روز حادثه او سوار خودروام شد تا برای خرید وسایل باغ برویم. ناگهان در کنار جاده سگی زخمی را دیدیم که روی زمین افتاده بود. بهنوش از من خواست ماشین را نگه دارم و سگ زخمی را سوار خودروام کنم تا آن را به ویلا انتقال دهیم. اما من اعتراض کردم، گفتم در این وضعیت کرونا یک سگ زخمی ممکن است بیماری داشته باشد و ما را گرفتار کند چرا باید آن را سوار خودروام کنم.
سر همین مسأله باهم بحثمان شد و بهنوش ناگهان شروع به فحاشی کرد. من که خیلی ناراحت شده بودم سعی کردم او را آرام کنم به همین خاطر دستم را روی دهانش گذاشتم. اما متوجه شدم که دیگر نفس نمیکشد و مرده است خیلی ترسیده بودم. جسد را به داخل ویلا انتقال دادم و در همان حیاط ویلا دفن کردم.
با اعتراف به قتل مرد جوان باتوجه به اینکه جنایت در مازندران رخ داده بود، به دستور بازپرس جنایی پرونده با قرار عدم صلاحیت برای کشف جسد، رسیدگی قضایی و تحقیقات بیشتر به دادسرای محل قتل فرستاده شد.
دیدگاه تان را بنویسید