به جنگل خوش آمدید!
گاهی اتفاقی خاص، سرنوشت شخصی خاص، به سمبلی در جهان و تاریخ تبدیل میشود. قتل احتمالی جمال خاشقجی، روزنامهنگار سعودی در کنسولگری عربستان در استانبول یکی از آن لحظات است.
خبرگزاری ایسنا: روزنامه واشنگتن پست در گزارشی مینویسد: قتل خاشقجی نمادی از حرکت ایالات متحده آمریکا از نیرویی ضابط علیه عوامل اهریمنی در جهان به سمتی نامعلوم است. عربستان سعودی کشوری کوچک است که بدون حمایت ایالات متحده نمیتواند از خود دفاع کند و بنابراین هیچ یک از رهبران سعودی دست به چنین اقدام بیمهابایی نخواهند زد، بدون اعتماد به اینکه آمریکا که یک وقتی رهبر نظم لیبرال جهان بود، کاری انجام نخواهد داد.
نشانههای هشدارآمیز بسیار مشابه دیگری هم وجود دارد: بازداشت رئیس اینترپل در چین؛ کمپین قتلعام ارتش میانمار علیه روهینجا؛ کشتار سیستماتیک و هدفمند غیرنظامیان در سوریه از جمله با تسلیحات شیمیایی ممنوعه؛ تهاجم روسیه به اوکراین و الحاق شبه جزیره کریمه.
ظهور هیچ یک از نیروهای ناسیونالیست راستگرا در اروپا و مناطق دیگر بیارتباط با فقدان قدرت و انرژی در میان کشورهای دموکراتیک نیست. بیش از یک دهه از بروز تردیدها درباره نقش آمریکا در سراسر جهان میگذرد و سایرین هم به تبع آن واکنش نشان میدهند. چند سال پیش زمانیکه ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان در ستایش "کشور غیر لیبرال" سخن گفت، مدعی بود که این تنها واکنش به واقعیتهای جدید است: "توزیع مجدد قدرت مالی، اقتصادی، تجاری، سیاسی و نظامی جهانی که در سال ۲۰۰۸ مشهود شد. "
بنابراین به افول این نظم جهانی لیبرال که زمانی ایالات متحده بر حفظ آن تاکید داشت، خوش آمدید. این تازه آغاز راه است.
نظم جهانی یکی از آن چیزهایی است که مردم در مورد آن فکر نمیکنند تا زمانی که از بین رفته باشد. این همان چیزی است که آمریکاییها در دهه ۱۹۳۰ آموختند، همانطور که آنچه از نظم قدیمی اروپایی باقی مانده بود، از بین رفت و ایالات متحده حاضر به حفظ یا جایگزینی آن نشد. این زمانی است که آمریکاییها کشف کردند که همیشه افراد خطرناکی آن بیرون وجود دارند و تنهایی قدرت و فرصت برای رسیدن به سرنوشت خودشان را ندارند. آنها میتوانستند با یک نظم بینالمللی نسبتا پایدار سرکوب شوند.
هنگامی که نظم حاکم از بین میرود، زمانی که سنگها زیر و رو میشوند، چیزهایی که در زیر آن زندگی میکنند، که تاریکترین عناصر روح انسانی است، در معرض دید قرار میگیرند. این روند اتفاقی است که در نیمه اول قرن بیستم رخ داد. شرایطی که در آن هیتلر، استالین و موسولینی به قدرت رسیدند، در دورهای که هیچ کشوری نمیخواست یا قادر نبود هیچگونه نظم بینالمللی را حفظ کند، فرصتی خاص برای آنها فراهم شد تا آنچه در چنته دارند رو کنند. اگر یک نظم وجود میداشت که بتواند این جاهطلبیها را خنثی کند، ممکن بود ما هرگز آنها را به عنوان قاتلان و متجاوزان نمیشناختیم.
امروز بار دیگر کن فیکون شده است. کسانی که استدلال کردهاند که ما باید از جهان عقب بکشیم و خویشتنداری بیشتری نشان دهیم، به ما میگویند که ما باید جهان را "همانطور که هست" بپذیریم، اما آنها هیچ ایدهای ندارند که واقعا جهان "همانطور که هست" به چه شکل است. آنها در داخل حباب محافظتی قدرت ایالات متحده و نظم دنیای لیبرال آن رشد کردند، دنیایی که دیگر ملل مجبور بودند رفتار خود را با آن واقعیتهای قدرت تنظیم کنند. رفتار روسیه اینگونه شکل میگرفت که رهبران روسیه معتقد بودند که ایالات متحده باید تحمل کند یا تحمل میکند و همچنین با توجه به حس قدرت و انسجام این نظم لیبرال. همین مسئله درباره رفتار چین و ایران و عربستان سعودی و هر کشور دیگر یا بازیگر غیردولتی که ممکن بود به دنبال اختلال یا سرنگونی نظم موجود باشد، صدق میکرد. همه میتوانستند متفاوت رفتار کنند، اگر آمریکا رفتار متفاوتی میداشت و همچنین متحدان آمریکا و مابقی جهان. میخواهیم اعتقاد داشته باشیم که هیتلر و استالین محصول عجیب و غریب یک دوره دیگر بودند. اما هیتلر و استالین در اطراف ما هستند و منتظرند که اگر فرصتی یافتند، خودی نشان دهند. امروز ما ولادیمیر پوتینی را میشناسیم که جاهطلبیهای بزرگی دارد، اما هنوز توانایی تحقق آنها را نداشته است. او استالین را تحسین میکند، اما او استالین نیست. اما یک پوتین کمتر مقید چگونه خواهد بود؟ امروزه یک چین قویتر از سیاستهای محتاطانه چین ضعیف دنگ ژیائوپینگ رها شده است. یک چین کمتر محدود چگونه خواهد بود؟
و این اتفاق چقدر سریع رخ میدهد؟ سریعتر از آنچه ما فکر میکنیم. از شخصیتی در کتاب ارنست همینگوی تحت عنوان "خورشید همچنان میدمد" پرسیده شد که چگونه ورشکسته شده است. او پاسخ میدهد: "به تدریج و سپس ناگهانی". این یک توضیح منصفانه است که نشان میدهد نظم جهانی چگونه پیش از جنگهای دوگانه جهانی فروپاشیده و چگونگی احتمال سقوط آن در دوره ما وجود دارد. به جنگل خوش آمدید.
دیدگاه تان را بنویسید