خبرگزاری فارس: اکثریت «آمریکاییان جوان» نمیتوانند جای عراق یا افغانستان را روی نقشه نشان دهند؛ همان جاهایی که همسن و سال هایشان درحال جنگیدن و کشته شدن هستند. آمریکاییان معمولا مردمی بی اطلاع هستند که شایعات به ظاهر خوش آب و رنگ به سادگی گمراهشان میکند. اما در حالی که جناح راست از مزیت این خصیصه آمریکاییان به طورکامل برخوردار میشود، جناح چپ نگران این است که اشاره کردن به این دروغها کاری «بی ادبانه» باشد. زمانی را که جو ویلسون سناتور، وسط نطق ملی اوباما برخاست و فریاد زد: «تو دروغ میگویی»، یادتان هست؟ او از سوی طبقه سران به نرمی مورد انتقاد قرارگرفت. اما بیشتر او را ملامت کردند که رفتار غیرمودبانهای کرده و او را با کنی وست و دیگر افراد معروفی که سخنان دیگر را قطع کرده بودند، مقایسه کردند. در این گونه برخوردها با سخنان انتقادی ویلسون، فضای وارونه دنیای سیاسی ما دست کم گرفته میشود. این احساس به انسان دست میدهد که هیچ یک از کسانی که بلندگوهایی به اندازه کافی رسا در اختیار دارند، جرات بیان پوست کنده حرف خود یا دقیق ترش را بخواهید، بیان تک تک دروغها را ندارد. ما از «حقیقت ناگویی» فراتر رفته و به
محیط «حقیقت لعنت شده است» رسیده ایم. به چیزی که ریک پرلشتاین در دیلی بیست آن را «مندوکراسی» توصیف میکند که همان حاکمیت دروغگوها باشد. نکته ترسناک این است که این نوع شایعات به نوعی در ضمیر جمعی ما ریشه دارد. درست در بحبوحه داغ شدن فصل انتخابات سال جاری، نیوزویک فهرستی از «چیزهای احمقانهای که آمریکاییان باور دارند» را منتشر کرد. اگرچه برخی از آنها از جمله حماقتهای عامیانه است، اما تعداد تعجب آوری از آنها دروغهایی هستند که رهبران ما درجناح راست به خورد آمریکاییان داده اند. این مسئله نشان میدهد که دروغهایی که رسانهها به خورد مردم میدهند، اگر به سرعت و قاطعانه با آنها برخورد نشود، به سادگی میتوانند در حافظه جمعی ریشه کند. فهرست نیوزیوک شامل آماری است که از نظرسنجیها و پیمایشهای اخیر گرفته شده بودند. نیمه اول این فهرست مستقیما به شایعه پراکنیهای جناح راست مربوط میشود: - نزدیک یک پنجم آمریکاییان فکر میکنند که اوباما یک مسلمان است! -همین چند سال پیش حدود نیمی از آمریکاییان هنوز به ارتباط بین صدام حسین و حملات یازدهم سپتامبر مشکوک بودند؛ دروغی که هیچ کس جز دیک چینی به آن دامن نزد. - در حالی که
تعداد قابل توجهی از این چیزهای بی رگ و ریشه وقتی نوبت به پاسخگویان جوانتر میرسد بهتر میشود، اما در مورد جمعیت زیر ۳۰ سال همه چیز خوب پیش نمیرود. اکثریت «آمریکاییان جوان» نمیتوانند جای عراق یا افغانستان را روی نقشه نشان دهند؛ همان جاهایی که همسن و سال هایشان درحال جنگیدن و کشته شدن هستند. - با وجود قاعده جدایی دین از دولت که یکی از بنیانهای چیزی که آن را دمکراسی میدانیم به شمار میرود، از هر پنج آمریکایی دو نفر فکر میکنند که معلمان باید بتوانند در کلاسهای درس مراسم دعا را اجرا کنند؛ بنابراین به نظر میآید که این دست راستیهایی که قشقرق راه میاندازند که باید دیوار بین کلیسا و دولت را برداشت، تنها کسانی نیستند که از اصول قانون اساسی خود بی خبرند. - بسیاری از آمریکاییان هنوز به جنبل و جادو، حس ششم و دیگر پدیدههایی از این دست باور دارند. - حدود یک دهه قبل ۲۰ درصد آمریکاییان هنوز معتقد بودند که خورشید به دور زمین میچرخد. نکته غم انگیزی است، با توجه به اینکه حتی واتیکان پذیرفته که حق با گالیله بوده و از او اعاده حیثیت کرده است. - فقط حدود نیمی از آمریکاییان درک میکنند که یهودیت قدیمیترین دین از
میان سه دین بزرگ جهان است. سایر نمونههای عدم درک دیوانه وار درباره مذهب را میتوان در مطالعه موسسه پیو درباره دانش مذهبی آمریکاییان پیدا کرد. - این یکی هنگام انتشار سرو صدای زیادی به پا کرد: در سال ۲۰۰۶ تعداد بیشتری از آمریکاییان میتوانستند دو تا از «هفت کوتوله» را نام ببرند تا نام دو تا از قضات دیوان عالی را؛ و این مربوط به قبل از پیدا شدن سرو کله کیگان و سوتومایور بود. منصف باشیم، اسامی «خوابالو» و «خوشحالو» را خیلی راحتتر میتوان حفظ کرد. - تعداد آمریکاییان که میتوانند «سه دلقک» را شناسایی کنند از کسانی که میتوانند سه قوه اصلی حکومت را نام ببرند بیشتر است. میدانید منظورم همان کسانی که درباره رفاه ما لودگی و شوخی میکنند. اما در چشم انداز سیاسی و فرهنگی چه شده که دروغهایی به خوبی تکرار شده از حقایق مبتنی بر شواهد بیشتر اعتباردارند؟ پرلشتاین میگوید که ما درحال ورود به دنیایی عجیب و بی منطق هستیم که در آن اشاره کردن به دروغها بی ادبی تلقی میشود؛ بنابراین به دروغگویان اجازه داده میشود محکم سرجایشان بنشینند و بر گفتمان جاری سلطه داشتند باشند. کسانی که در جبهه ما جای دارند باید با حقیقت گوییهای
غیرکنایه آمیز و به وضوح بیان شده به مقابله با دروغها بروند. ما باید از رسانه هایمان و سیاستمدارانمان بخواهیم که با طرف مقابل سخن بگویند. همانطور که پرلشتاین اشاره میکند: «وقتی یک طرف قرارداد اجتماعی را میشکند، طرف دیگر از این که هرگز در این باره با آنها سخنی نگویند، یک فضیلت میسازد و درنتیجه همیشه این دروغگویان هستند که برنده میشوند. وقتی خطاب قرار دادن دروغگویان به کاری «غیرمدنی» تبدیل شود، دروغگویی آزاد میشود.» حتی بدتر از آن زمانی که دروغ کم کم گسترش پیدا میکند، از شایعات پیشی میگیرند و به باورهایی محکم و پابرجا تبدیل میشوند. نویسنده: سارا سلتزر (Sarah Seltzer)، نویسنده آزاد ساکن نیویورک و دارای سابقه همکاری با نشریاتی، چون نیشن، کریستین ساینس مانیتور و واشنگتن پست
دیدگاه تان را بنویسید