آمریکا توان تحمیل قدرت هژمونیک در سطح جهانی را ندارد

کد خبر: 722599

رئیس مرکز مطالعات ایرانی مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن معتقد است آمریکا حتی اگر بخواهد توانایی لازم برای تحمیل هژمونی خود در مقیاس جهانی را ندارد.

خبرگزاری مهر: اصطلاح نظم نوین جهانی (New World Order) به هر دوره‌ای از تاریخ که با تغییری چشمگیر در اندیشهٔ سیاسی و توازن قوا در جهان همراه بوده‌است، اطلاق می‌گردد. با وجود ارائهٔ تعاریف متعدد از این اصطلاح، نظم نوین جهانی اصولاً به باور ایدئولوژیکی مرتبط است که برقراری حکومت جهانی را فقط و فقط از طریق تلاش همگانی برای شناسایی، فهم، یا رفع مشکلات جهانی که از ظرفیت و گنجایش دولت-ملت‌های انفرادی خارج است، امکان‌پذیر می‌داند. «رابرت کوهن» از نظریه پردازان برجسته نهادگرایی نولیبرال معتقد است که شاهد این هستیم که قدرت رهبری هژمونیک ایالات متحده آمریکا بعد از دهه ۱۹۷۰ میلادی دچار افول شده است. کوهن معتقد است به رغم اینکه قدرت رهبری آمریکا کاهش یافته است رژیمهای بین المللی که بعد از جنگ جهانی دوم از جمله صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و گات(سلف سازمان تجارت جهانی) ایجاد شدند در دوره افول هژمون نیز پابرجا خواهند بود. اینکه نظم نوین جهانی از منظر قطبی بندی به چه صورت خواهد بود یکی از مهمترین مسائل در ترسیم سیاست خارجی هر کشوری می تواند باشد. در گفتگو با پروفسور «آرشین ادیب مقدم» رئیس مرکز مطالعات ایرانی مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن به بررسی نظم آتی بین المللی پرداخته ایم که در ادامه می آید. برخی معتقدند که پس از نابودی احتمالی قدرت هژمونیک آمریکا، دیگر هیچ قدرت هژمونیک دیگری به وجود نخواهد آمد. چراکه کشورها دیگر قدرتی هژمونیک را نخواهند پذیرفت. نظر شما در این خصوص چیست؟ هژمونی یک رویه است و همیشه به منابع عظیم قدرت وابسته نیست. عربستان سعودی بدون داشتن هیچگونه منابعی از قدرت برای سلطه بر منطقه در روابط خود با قطر به صورت هژمونیک رفتار می کند. مشخصا، آمریکا نیز حتی اگر بخواهد توانایی لازم برای تحمیل هژمونی خود در مقیاس جهانی را ندارد. برای اینکه هژمونی بتواند کارکرد خود را داشته باشد، باید چنین قدرت سرکوبگری را به همراه داشته و نیازمند پذیرش چنین سرکوبگری باشد. پذیرش چنین مساله ای دیگر در نظام بین الملل فعلی به چشم نمی خورد. تاثیرات احتمالی جهان چند قطبی بر نظم جهانی چه خواهد بود؟ آیا می توان در سایه وجود چنین نظامی انتظار ایجاد جهانی با ثبات تر را داشت؟ همچنین برخی معتقدند نظام چند قطبی منجر به ایجاد اتحادهای پنهانی میان دولت ها خواهد شد. نظر شما در این خصوص چیست؟ ثبات همواره (مفهومی) نسبی است. طی دو دهه اخیر ما شاهد جنگ های داخلی بیشتر مانند سوریه و یمن بوده ایم که منجر به ایجاد فجایعی عظیم و مصیبت بار بشری شده است. دوران جنگ های بزرگ میان دولت ها مدتها پیش به پایان رسیده، اما این زمینه جهانی به معنای ثبات نیست. جهان چند قطبی هم می تواند به همان نسبت جهان دو قطبی در زمان جنگ سرد خطرناک و مصیبت بار باشد. اولین قدم به سمت داشتن یک نظام بین الملل صلح آمیز، ایجاد اتحادهای منطقه ای است که بتواند منطقه و فضای میان دولتها را با ثبات کرده و آنها بتوانند در منطقه مانند شرکا با یکدیگر رفتار کنند. اتحادیه اروپا و «آ سه آن» نمونه های خوبی از این دست هستند. کشورهای آسیای غربی و آفریقای شمالی و عدم توانایی سیاسی آنها برای رسیدن به اجماع منطقه ای جهت دستیابی به صلح از بدترین این مثال ها است. نظام های اتحاد منطقه ای می توانند ثباتی را با خود به همراه بیاورند که برای رسیدن به صلح جهانی مورد نیاز است. اگر ما به جهان چند قطبی در آینده معتقد باشیم، کدامیک از اجزای قدرت بر قطبی سازی جهان موثر خواهند برد؟ اساسا کدامیک از کشورها یا سازمان ها این قطب ها را تشکیل خواهند داد؟ من معتقدم که این قطب ها همین حالا هم به وجود آمده اند. آمریکا و اتحادیه اروپا، هر دو به شکل فزاینده ای رها شده و روایت هایی مختلف از غرب هستند و چین، ژاپن، برزیل، آفریقای جنوبی، ایران، روسیه و هند نیز به لحاظ موقعیت ژئواستراتژیک یا جایگاه فرهنگی و اقتصادی خود از بازیگران بزرگ به حساب می آیند. من مشخصا نمی توانم اندازه گیری قدرت با معیارهای مادی و یا مشخصا معیارهای قدرت نظامی را کاری واقع انگارانه توصیف کنم. بدون شک آمریکا در مبحث نظامی رهبری بلامنازع است، درحالیکه توانایی این کشور برای به نمایش گذاشتن قدرت سخت و نرم خود به شدت تحت تاثیر بی سوادی دیپلماتیک، نقص در فرهنگ سیاسی و به ویژه ریاست جمهوری فاجعه بار ترامپ قرار گرفته است. من این مساله را مدتها پیش هنگام نخستین اظهار نظرم درباره وی (ترامپ) در گفتگو با رسانه ها ازجمله رسانه های ایران پیش بینی کرده بودم. به علاوه، قطر یک کشور کوچک است که به یک مرکز اقتصاد جهانی بدل شده است. در خصوص سنگاپور هم وضع به همین شکل است. قدرت تنها محصور در قدرت نظامی نیست. در جهان امروز، قدرت مجاب کردن و کنش به عنوان یک مدل برای کشوری دمکراتیک، صلح جو و آزادی دوست که به «پرستیژ» تعبیر می شود و موفقیت دیپلماتیک، اقتصادی و سیاسی در جهان سیاست و موضوعاتی از این قبیل تواناتر از شمشیر برنده ای عمل می کند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت