شاید ترامپ «کندی» دیگری باشد

کد خبر: 661308

٢٩ آوریل صدمین روز ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، رئيس‌جمهور غیرمعمول ایالات متحده، است. بااین‌حال یک مقام کاخ سفید می‌گوید که ترامپ برای تغییردادن همه‌چیز تنها به ٢٠ روز زمان نیاز داشته است، نه ١٠٠ روز.

روزنامه شرق: ٢٩ آوریل صدمین روز ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، رئيس‌جمهور غیرمعمول ایالات متحده، است. بااین‌حال یک مقام کاخ سفید می‌گوید که ترامپ برای تغییردادن همه‌چیز تنها به ٢٠ روز زمان نیاز داشته است، نه ١٠٠ روز. واقعا؟ پس چه اتفاقی می‌افتاد اگر «اوباماکر» لغو نمی‌شد، قانون جدید مهاجرتی اجرا نمی‌شد یا بازرسان متوجه نمی‌شدند که باراک اوباما برج دونالد ترامپ را شنود کرده است. در آینده چه خواهد شد، آیا با روند فعلی ریاست‌جمهوری امکان دارد که استیضاحی در کار باشد؟ آیا ممکن است جمهوری‌خواهان در نهایت به این نتیجه برسند که مانع از رسیدن دوباره ترامپ به کرسی ریاست‌جمهوری شوند؟ خب شاید شما کاخ سفید را به‌خاطر وحشتی که در چند ماه گذشته در آمریکا و جامعه جهانی ایجاد کرده سرزنش کنید، اما واقعیت این است که عملکرد کاخ سفید واکنشی به مانورهای گسترده رسانه‌ای بوده که در ارزیابی اولیه خود از عملکرد دولت ترامپ، او را به نادانی متهم کردند. به دو هفته پیش از مراسم سوگند ریاست‌جمهوری که بازگردیم، به ده‌ها مطلب و گزارش برمی‌خوریم که پیش‌بینی قاطعی از هفته‌ها و ماه‌های نخست ریاست‌جمهوری داشتند؛ مطالبی با این عنوان که ١٤ هفته (صد روز نخست) ریاست‌جمهوری ترامپ چگونه خواهد بود... خب این رسانه‌ها و کارشناسان بودند که با استفاده از استعاره ریاست‌جمهوری ترامپ را به بازی بسکتبالی تشبیه کردند که در سه‌دقیقه به یک فاجعه ختم می‌شود. این روند تا جایی پیش رفت که برخی پیش‌بینی کردند در هجدهمین هفته ریاست‌جمهوری ترامپ احتمالا انتخابات ریاست‌جمهوری دیگری برگزار خواهد شد.

این سنت ارزیابی عملکرد صدروزه نخست ریاست‌جمهوری از زمان ریاست‌جمهوری فرانکلین روزولت در سال ١٩٣٣ آغاز شد. آن‌طور که آدام کوهن،... به یاد می‌آورد، بهترین واژه برای توصیف شرایط آن روزها «وخیم» بود. با ورشکستگی ساعت‌به‌ساعت بانک‌ها، کسانی که برای حضور در مراسم سوگند ریاست‌جمهوری آمده بودند نمی‌توانستند پس از ترک هتل صورت‌حساب‌های خود را بپردازند. سیستم بانکی از کار افتاده بود. بی‌کاری ٢٥ درصد بود. بازار سهام فروریخته بود. بنابراین همه به این نتیجه رسیده بودند که نمی‌شود اقدامی اساسی کرد. اما آنچه اتفاق افتاد، تصویب سریع ١٢٥ قانون اجرائی بود که فعالیت نهادهای فدرال را نشانه رفته بودند؛ از سخت‌ترین تدابیر نظارتی بر سیستم بانکی گرفته تا طرحی که کشاورزان آمریکایی را از سقوط به ورطه فاجعه‌بار اقتصادی حفظ کرد و همچنین طرح‌های عمومی که نتیجه‌اش ایجاد صدها شغل بود.
کوهن می‌نویسد: «در آن زمان وقتی مردم به گذشته نگاه می‌کردند می‌دیدند که او کارهای زیادی انجام داده است، اما این طرح‌ها هیچ‌گاه در دستور کار نبود. مهم‌ترین دستور کار دولت این بود که باید کارهای زیادی انجام دهد». این سنت ارزیابی عملکرد صدروزه اول، دامی است که تمام رؤسای‌جمهور پیشین، حتی موفق‌ترینشان نیز در آن گرفتار شده‌اند. جان اف کندی تلاش کرد در همان دقایق نخست حضورش در دفتر ریاست‌جمهوری خود را از این دام برهاند. او در مراسم سوگند ریاست‌جمهوری‌اش گفت که اولویت‌های دولتش چیزی نیست که در صدروز نخست به پایان برسد. او حتی تأکید کرد که سیاست‌ها و طرح‌هایی که اجرا خواهد کرد در هزار روز یا حتی پایان دولت او نیز به سرانجام نخواهد رسید و ادامه خواهد داشت «پس بیایید شروع کنیم».

باوجوداین تاریخ گواهی این مدعاست که مشکلات به‌مراتب بزرگ‌تری از ناتوانی برای تکمیل مجموعه‌اي از سیاست‌های بلندپروازانه در کمتر از سه ماه وجود دارد. به عملکرد هرکدام از رؤسای‌جمهور پیشین ایالات متحده که نگاه کنید متوجه می‌شوید که تعداد کمی از آنها در ماه‌های نخست زمامداری الگوی کارآمدی را برای ادامه ریاست‌جمهوری ارائه کردند.

نکته قابل توجه این است که حوادث و تحولات تمام مفروضات اصلی یک رئیس‌جمهور را تغییر می‌دهند. کندی در فضای جنگ سرد و با این مفروضات روی کار آمد که «آمریکا باید تسلیحات جدید تهاجمی برای جنگ‌های چریکی» طراحی کند، اما در جریان بحران موشکی کوبا نظرش کاملا تغییر کرد. کندی درست زمانی ترور شد که تلاش برای پایان‌دادن به جنگ سرد و یافتن زمینه‌های همکاری مشترک با اتحاد جماهیر شوروی را آغاز کرده بود. زمانی که سخنرانی ژوئن ١٩٦٣ کندی را با لفاظی‌های انتخاباتی او در ١٩٦٠ مقایسه ‌کنید، به‌سختی می‌توانید باور کنید که این دو سخنرانی را یک نفر انجام داده است. جورج دبلیو بوش هم زمانی که در انتخابات ریاست‌جمهوری به پیروزی رسید، همه تصور می‌کردند که او قرار است با ملت‌سازی بیش از اندازه مقابله کرده و در سیاست خارجی نرم‌خو باشد، اما پس از حملات ١١ سپتامبر در نیویورک و واشنگتن، بوش سیاست «بردن دموکراسی به سراسر خاورمیانه» را در پیش گرفت.
او در مراسم سوگند ریاست‌جمهوری‌اش در سال ٢٠٠٥ گفته بود: «سیاست ایالات متحده حمایت از رشد جنبش‌ها و نهادهای دموکراتیک در تمام کشورها با هدف پایان‌دادن به استبداد در جهان است»؛ سیاستی که ودرو ویلسون یک قرن پیش وعده تحققش را داده و به نتیجه نرسیده بود. فهرست غیرمنتظره‌های ریاست‌جمهوری به همین‌جا ختم نمی‌شود. آیا صد روز نخست ریاست‌جمهوری نیکسون نشانی از این داشت که او چندی بعد قرار است به دیدن مائو تسه زودونگ به پکن برود؟ آیا در صد روز نخست ریاست‌جمهوری رونالد ریگان کسی این گمان را داشت که او روزی با رهبر اتحاد جماهیر شوروی قدم بزند؟ یا درباره باراک اوباما آیا کسی انتظار داشت که پس از پیروزی خیره‌کننده در انتخابات ٢٠٠٨، هشت سال بعد حزبش متحمل چنین شکست سنگینی شود؟ با درنظرگرفتن اين موضوع شاید باید کمی صبر کنیم و باید میان توییت‌های به‌ظاهر احمقانه دونالد ترامپ و آنچه قصد دارد انجام دهد تفاوت قائل شویم.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت