صدمه‌زننده‌ترین میراث دونالد ترامپ

کد خبر: 640469

روزنامه واشنگتن پست نوشت آمریکایی‌ها اعتماد خود را به نهادهای این کشور از دست داده‌اند.

باشگاه خبرنگاران جوان: پایگاه اینترنتی روزنامه واشنگتن پست، چاپ آمریکا، در مقاله‌ای به قلم بیل بیشاپ، نویسنده آمریکایی، نوشت: ساده‌ترین سخنی که دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا، توانسته است در تمام عمرش آن را به مردم بقبولاند این است که رسانه‌های «فاسد» اخبار جعلی (کاذب) تولید می‌کنند. علت آن این است که کمتر از 20 درصد از آمریکایی ها به سازمان‌های خبری این کشور «اعتمادِ زیاد» دارند. نظرسنجی‌های شرکت «پیو» نشان داده است که آمریکایی‌ها در قالب (فکری) جای‌گیرشده‌ی «فرهنگ توطئه» زندگی می‌کنند. جامعه شناسان معتقدند که در جامعه‌ی امروزی آمریکا این بسیار ساده‌لوحانه تلقی می‌شود که کسی درک نکند که بر دنیا با تبانی و دسیسه حکم‌رانی می‌شود. البته این نوع بی‌اعتمادی منحصر به حرفه‌ی خبرنگاری یا روزنامه نگاری نیست. رییس جمهور جدید آمریکا درباره حرفه‌ها و مشاغل دیگری نیز سعایت و بدگویی کرده است که شامل سیاستمداران، دانشمندان (در رابطه با تغییرات اقلیمی و امثال آن)، قضات، آموزگاران، رهبران اتحادیه‌های کارگری و مقامات سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا می‌شود، شاید صدمه‌زننده‌ترین میراث ترامپ کاهش اعتماد آمریکایی‌ها باشد. با این حال، باید توجه داشت که مدت‌هاست روند کاهش اعتماد آمریکایی‌ها به نهادهای این کشور آغاز شده است و اکنون ترامپ صرفاً به این مسئله دامن زده است. رهبران نهادهایی در آمریکا که زمانی نهادهایی بسیار قدرتمند و مورد اعتماد در این کشور بوده‌اند، به شدت تلاش دارند که اعتمادِ از دست رفته‌ی مردم به این نهادها را بازگردانند، اما غافل از آنند که این اعتماد هرگز بازنخواهد گشت، زیرا این روندِ نزولی چندین دهه است که آغاز شده و ریشه های بسیار عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دارد. این معضل صرفاً به عملکرد چند سیاستمدار یا رسانه‌های جمعی در آمریکا بازنمی‌گردد و از اینرو، صرفاً به علت عملکرد بهترِ برخی از سیاستمداران، روزنامه‌ها یا شبکه‌های تلویزیونی قابل بازیافت نخواهد بود. نظرسنجی‌ها در سال 1964 میلادی نشان می‌داد که در آن زمان، 75 درصد از آمریکایی‌ها به دولت‌شان اعتماد داشتند مبنی بر این که دولت آمریکا در اکثر مواقع، کارِ درست را انجام می‌دهد. این در حالی است که تا سال 1976 این اعتماد آنقدر کاهش یافت که فقط 33 درصد از آمریکایی ها بر این عقیده بودند که دولت در اکثر مواقع، کار درست را انجام می‌دهد. والتر دین بورنهام، دانشمند علوم سیاسی آمریکایی، در این خصوص گفته است: این (کاهش 42 درصدی اعتماد مردم آمریکا به دولتشان) از بیشترین کاهش‌هایی است که در تاریخ نظرسنجی‌های عمومی تاکنون به ثبت رسیده است.» یکی از برهه‌های زمانی در آمریکا که از این روندِ نزولی به‌طور موقتی مستثنی بوده است، برهه‌ی محدودی پس از واقعه یازدهم سپتامبر 2001 بود که نظرسنجی‌ها نشان می‌داد، اعتماد مردم آمریکا به دولتشان بیشتر شده بود و شمار بیشتری از مردم نیز به کلیساها می‌رفتند. با وجود این، پس از آن که تأثیر این واقعه و تهدیدات مربوط به آن فروکش کرد، روند بلندمدتِ کاهش اعتماد مردمِ آمریکا به دولت‌شان به همان منوالِ گذشته، بازگشت. نکته دیگر که راسل دالتون، دانشمند علوم سیاسی به آن اشاره می‌کند، این است که این روند، منحصر به ایالات متحده آمریکا نیست، زیرا در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی، روند کاهش اعتماد مردم به دولت‌هایشان به سراسر کشورهای صنعتی دموکراتیک (کشورهای غربی) سرایت کرده بود. این روندِ نزولی، صرف‌نظر از تاریخ سیاسی، سامانه انتخاباتی یا روش حکومتی این کشورهای پیشرفته، همچنان در میان شهروندان این کشورها ادامه یافت. از اینرو، اکثر ملت‌های معاصر (در کشورهای غربی) در مقایسه با پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های‌شان، به دولت‌های کشورهای خود اعتمادِ کمتری دارند. امروزه، مردم در انتخابات‌های مختلف در این کشورها (ی غربی) نشان می‌دهند که از نهادهایی که نسل‌های متمادی مردم در گذشته در کشورشان به آن‌ها اعتماد داشتند، اکنون فاصله گرفته و اعتمادشان را به این نهادها بیش از پیش از دست داده‌اند. به عنوان مثال، مارتین مارتی، مورخ آمریکایی «تغییری عظیم»‌ در مقیاسی بسیار بزرگ را در رابطه با «دین» در تاریخ گذشته و معاصر آمریکا تشریح کرده است. از زمانی که آمریکا پا به عرصه وجود گذاشت (اعلام استقلال آمریکا) تا حدود سال 1965 میلادی، کلیساهای آمریکا که اغلب از مذهب پروتستان بودند، با هر مطالعه یا نظرسنجی، رشد بیشتری از خود نشان می‌دادند. این در حالی است که پس از آن سال، به تدریج از شمار شرکت کنندگان در کلیساهای آمریکا کاسته شد و ردیف‌های فراوانی از صندلی‌های کلیساها در روزهای یکشنبه خالی از مردم ماند. شش شاخه‌ی بزرگ مذهب پروتستان در آمریکا بین سال‌های 1965 و 1990 میلادی، روی‌هم‌رفته، پنج میلیون و ششصد هزار تن از اعضای خود را از دست دادند، که برابر با یک پنجم الی یک سوم کلِ اعضای آن‌ها بود. یکی دیگر از عوامل کاهش اعتماد مردم به نهادهای مختلف دولتی و اجتماعی در آمریکا،‌ افزایش نابرابری‌های اقتصادی و بی‌عدالتی‌های درآمدی است، که منجر به تشدید اختلافات طبقاتی در این کشور شده است. مردم می‌بینند که طبقه‌ای کوچک در رأس هرم اجتماعی و اقتصادی آمریکا قرار دارند که بخش بسیار عظیمی از کلِ ثروت‌ها و سرمایه‌های کشور را در اختیار دارند و این در حالی است که طبقه متوسط هیچ پیشرفتی در درآمد یا ارتقاء شغلی خود احساس نمی‌کند و شمار مردم در طبقات فقیر و اقشار آسیب‌پذیر جامعه‌ی این کشور نیز در حال افزایش است. میزان مشارکت و همکاری‌های مردم در نهادهای مدنی و اجتماعی نیز به مقدار قابل توجهی کاهش یافته است که این روند نزولی نیز از اواسط دهه شصت میلادی در آمریکا آغاز شده است و همچنان ادامه دارد. البته این روند، ریشه‌های عمیقی دارد که به قرن هفدهم میلادی بازمی‌گردد، اما بروز و ظهور اجتماعی آن در کشورهای غربی،‌ از جمله در آمریکا، اغلب از دهه شصت میلادی به این طرف، آغاز شده است. کلاً مردم در کشورهای غربی از نهادهای دولتی و اجتماعی دلزده یا سرخورده شده‌اند و به نوعی «فردگرایی» حاد روی آورده‌اند. آلین اِهرنبرگ، جامعه‌شناس فرانسوی نوشته است: «افسردگی روانی، بیماری مدرنِ ما است، که 20 الی 30 برابرِ میزان شیوع این بیماری روحی-روانی در فقط دو نسلِ پیش است.» (مردم کشور فرانسه نسبت به مردمِ دو نسل پیش در این کشور 20 تا 30 برابر، بیشتر دچار افسردگی می‌شوند). مردم به تدریج اعتماد خود را به روند دموکراسی از دست داده‌اند. در دوران معاصر، ادعاهای تقلب در انتخابات کشورهای غربی به‌مراتب بیشتر از گذشته شده است، زیرا در آن دوران، اغلبِ سیاستمدارانِ شکست‌خورده و حامیان‌شان، شکستِ انتخاباتی خود را به‌راحتی می‌پذیرفتند، چون به نهادهای برگزارکننده‌ی انتخابات اعتمادِ نسبتاً بالایی داشتند. دانشمندان علوم سیاسی می‌گویند: دموکراسی، مستلزم کمی اعتماد است. شما موقعی می‌توانید در روند دموکراتیک و انتخاباتِ هر کشور با خیال آسوده شرکت کنید که اعتماد داشته باشید اگر در انتخابات یا مناظره‌ی سیاسی، شکست خوردید، شخصِ پیروز با شما رفتاری منصفانه و عادلانه خواهد داشت. یعنی هر یک از دو طرفِ رقیب اگر پیروز شود، در چارچوب قانون عمل خواهد کرد و مخالفان خود را روانه زندان نخواهد کرد. شما باید ابتدا فرض کنید که نهادهای کشور به‌صورت منصفانه عمل خواهند کرد و رهبران منتخب نیز در راستای بهترین منافع کشور گام خواهند برداشت، تا بتوانید خود را متقاعد سازید که در روند انتخابات مشارکت کنید یا به نتایجِ آن اعتماد داشته باشید. این منبع در خاتمه افزود: دونالد ترامپ در یکی از کنفرانس‌های خبری خود که با جیم آکوستا، خبرنگار شبکه سی ان ان، درگیری لفظی پیدا کرده بود، به وی گفت: «مردم، دیگر شما را باور ندارند و شاید من باعث بخشی از علل بی‌اعتمادی مردمِ آمریکا به شما باشم.» البته این اشتباهِ رییس جمهور است که تصور می‌کند وی باعث بی‌اعتمادی مردمِ آمریکا به رسانه‌های این کشور شده است. البته ترامپ صحیح می‌گوید که مردم، حرف‌های رسانه‌ها را باور نمی‌کنند، ولی این که وی خطاب به رسانه‌ها گفته است، اگر شما واقعیت را می‌گفتید، من از حامیان سرسخت شما می‌شدم (و اعتماد مردم را به شما بازمی‌گرداندم) سخنی صحیح نیست، زیرا بازگردانِ اعتماد مردم به نهادهای مختلف در آمریکا، از جمله رسانه‌های این کشور، امری بسیار دشوار است و دیگر کارِ زیادی برای آن (معکوس کردن روند دیرینه‌ی بی‌اعتمادی مردم آمریکا به نهاد‌های این کشور) نمی‌توان انجام داد.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت