خبرگزاری فارس: اندیشکده «بروکینگز» در گزارشی در مورد تصویب قانونی که به شهروندان آمریکایی اجازه میدهد از عوامل حادثه یازده سپتامبر شکایت کنند، نوشته است که واشنگتن باید به صورت بی سر و صدا ریاض را تحت فشار قرار دهد. متن این گزارش در ادامه آمده است: اقدام کنگره آمریکا در باطل کردن وتوی رئیس جمهور باراک اوباما با هدف ایجاد امکان تعقیب قضایی مقامات سعودی دخیل در حادثه یازده سپتامبر 2001 برای خانوادههای قربانیان این حادثه، سوالات بسیاری را در اذهان ایجاد کرده است، که یکی از مهمترین این سوالات، ارتباط بین عربستان سعودی و گروههای تروریستی فعال در منطقه است. پیشتر در جلسه استماع کنگره به این مسئله اشاره کرده بودم که عربستان سعودی در طول 15 سال اخیر و پس از حوادث سال 2001 در مبارزه با تروریسم پیشرفت قابل ملاحظهای کرده، اما هنوز راهی طولانی در پیش دارد. قبل از وقوع حوادث تروریستی 11سپتامبر سال 2001 و در واقع تا وقتی که سازمان تروریستی القاعده در سال 2003 حملات مستقیم خود به عربستان سعودی را آغاز نکرده بود، این کشور در زمینه مبارزه با تروریسم همکاری نمیکرد و به جای اینکه بخشی از راه حل باشد، بیشتر بخشی از
مشکل بود. رژیم عربستان سعودی از سال 2003 به بعد به یک شریک حیاتی (برای غرب) برای مقابله با تروریسم تبدیل شده و برخی از موفقیتهای چشمگیر علیه القاعده تا حد زیادی مرهون عربستان سعودی بوده است. اما داستان به این سادگی و محدود به این پیشرفت نیست: عربستان سعودی همین امروز در بسیاری از رفتارهای مشکلساز در جهان نقش دارد، که این رفتارها موجب بدتر شدن مشکل تروریسم است. سیاستگذاران باید این نکته را به خوبی به خاطر بسپارند که عربستان سعودی در مقابله با تروریسم یک «شریک» مهم و نه یک «دوست» است. میان عربستان سعودی و آمریکا منافع مشترک زیادی وجود دارد، اما دو کشور در «ارزشها» و «جهان بینی» اشتراک ندارند. این ارتباط دقیقا چگونه است؟ به هر حال پی بردن به ارتباط عربستان سعودی با تروریستها بسیار مشکلتر از تشخیص دادن پشتیبانی ایران از تروریسم است، چراکه پشتیبانی ایران علنی، فراگیر و مورد حمایت دولت است. بسیاری از حمایتهای سعودیها از تروریسم به وسیله عوامل غیردولتی انجام میشود. با این وجود عبارت «غیردولتی» دولت عربستان سعودی را ازعمل کردن به مسئولیتهایش مبری نمیکند. این عوامل غیردولتی روابط گستردهای با بدنه رژیم
سعودی دارند و برخی از آنها در گذشته و یا حال از حمایتهای رسمی این رژیم برخوردار شدهاند. دیگران و بالاخص آنهایی که به مفتیهای بلندپایه سعودی وصل هستند به صورت غیرمستقیم از سوی رژیم که خود را «مدافع ارزشهای دینی» میخواند، پشتیبانی میشوند. برخی دیگر از عوامل مرتبط با تروریستها نیز کاملا مستقل و شاید در برخی موارد مخالف دولت هستند. خانواده سلطنتی سعودی نیز نقشی غیرعادی در این کشور دارد. از یک منظر، خانواده سلطنتی که شامل ده هزار شاهزاده میشوند به عنوان «دولت» شناخته نمیشوند. با این حال سرمایههای دولت و خاندان سلطنتی در هم تنیده است و به همین دلیل است که اگر مثلا یک شاهزاده از یک گروه تروریستی حمایت کند این به معنای یک تصدیق غیررسمی از سوی دولت خواهد بود. برای نمونه شخص سلمان بن عبدالعزیز پادشاه عربستان، در حمایت مالی از نیروهای «مجاهدین» در افغانستان نقشی اساسی ایفا کرد. بسیاری از این اقدامات و خطابه ها بیش از آنکه مستقیما به خشونت بیانجامد باعث به وجود آمدن تفکری میشود که نتیجه آن که انجام اعمال تروریستی است، به این معنی که این تفکرات یهودیان را شیطان طینت، شیعیان را کافر و فرقه احمدیه را مرتد
خوانده و همچنین استفاده از خشونت را در مقابل بیگانگان اشغالگر سرزمینهای اسلامی از جمله نظامیان هندی در کشمیر، نیروهای آمریکایی در عراق و یا نیروهای اسرائیلی در سرزمین تاریخی فلسطین، مشروعیت میدهد. در ایالات متحده این دعوتها و خطابهها در حمایت از خشونت خشونت، هرچند ناخوشایند، اما بخشی از آزادی بیان هستند. با این حال، همین خطابهها برای تروریستها بسیار ارزشمند هستند، چراکه به اقدامات آنها مشروعیت داده و امکان جذب نیرو و منابع مالی را برای آنها فراهم میکند. فشارهای پشت صحنه با تمام این اوصاف، به دلیل حساسیتهای داخلی در عربستان، توانایی واشنگتن برای تاثیرگذاری بر پادشاهی سعودی محدود است. فشارهای دولتهای جورج بوش و باراک اوباما باعث شد تا عربستان بسیاری از تحرکات خطرناک را کنار گذاشته و ظرفیت خود را به مبارزه با تروریسم تخصیص دهد. حتی اگر اصلیترین انگیزه سعودیها دور کردن تهدیدات علیه خودشان باشد و نه نفوذ واشنگتن، اما باز هم چنین تغییری ارزشمند و قابل تقدیر است. هنوز هم تغییر دادن سیاست سعودیها بسیار دشوار است. با وجود اینکه دولت باراک اوباما تقریبا 100 میلیارد دلار سلاح و تجهیزات نظامی به
سعودیها فروخته، اما رسانههای عربستان همچنان از او انتقاد کرده و وی را نسبت به خاندان سلطنتی «متخاصم» و «غیرقابل اعتماد» میخوانند. علاوه بر این ریاض هم از سیاستهای منطقهای ایالات متحده بالاخص در ارتباط با ایران حس ناخوشایندی دارد. عربستان سعودی بر خلاف آمریکا از کودتا در مصر حمایت کرده و پیش از آن هم از اینکه آمریکا از حمایت از (حسنی) مبارک دست برداشته بود، خشمگین شده بودند. دولت باراک اوباما تا حد زیادی از انتقاد از عربستان سعودی در ارتباط با وضعیت حقوق بشر، خودداری کرده، اما نباید این نکته را نادیده گرفت که اغلب سعودیها در ارزشهای مربوط به مثلا حقوق زنان و همجنسگرایان، آزادیهای مذهبی و دیگر آزادیهای بنیادینی که در جامعه آمریکا از ضروریات به شمار می آیند، اشتراک نظر ندارند. بسیاری از موضوعات مرتبط با مقابله با تروریسم بالاخص ترویج خشونت در دیگر کشورها از طریق بفرقه گرایی و انتقاد از غیرمسلمانان، موضوعی حیاتی در مشروعیت بخشی و ماندگاری رژیم در داخل است. تغییر در این موارد در بهترین شرایط آرام آرام در حالت وقوع است و ایالات متحده باید بداند که در صورت ظهور چالشهای داخلی برای رژیم، ممکن است این
پیشرفت متوقف شده یا حتی به عقب بازگردد. «فشار بیسر و صدا» تقریبا بهترین راهکار برای تغییر سیاست سعودیهاست. حلقه کوچک تصمیمگیران در عربستان سعودی برای آرای عمومی ارزشی قائل نیستند و بیشتر به روابط شخصی اهمیت میدهند. فشارهای آمریکا برای تاثیرگذاری باید توسط مقامات ارشد از جمله رئیس جمهور صورت گیرد. در غیراینصورت ممکن است این اقدامات نادیده گرفته شود و یا حتی تاثیرمعکوس داشته باشند. عربستان سعودی یک شریک مهم برای غرب در مقابله با داعش، القاعده و دیگر گروههای تروریستی است، اما به عنوان یک دوست تلقی نمیشود. «شیطان سازی» از عربستان سعودی با منافع ایالات متحده در تضاد است، اما در عین حال منتقدان سیاستهای ایالات متحده در منطقه نباید واشنگتن و ریاض را کاملا همسو در نظر بگیرند، چراکه ارزشهای دو کشور تفاوتهای بنیادینی با هم دارند.
دیدگاه تان را بنویسید