سیاست خارجی آمریکا و افزایش مخاطرات امنیتی

کد خبر: 554493

موسسه «کاتو» در تحلیلی نوشت: رویکرد اصلی کنونی در سیاست خارجی ایالات‌متحده(هژمونی جهانی) سیاستی بسیار پرخطر و پرهزینه بوده و براساس فرضیاتی ناقض ایجاد شده؛ که در نهایت نتایج معکوسی نیز برای امنیت آمریکایی‌ها به همراه داشته است.

خبرگزاری فارس: این موسسه در گزارشی بااشاره به عملکرد سیاست‌مداران آمریکایی در حوزه سیاست خارجی، رویکرد آنها را اشتباه، پرهزینه، بی‌ارزش و در راستای جنگ‌افروزی و بی‌ثباتی در سراسر جهان دانست. در بخشی از این مطلب آمده است: این اولویت سیاسی احتمال ورود ایالا‌ت‌متحده را به جنگ‌هایی که هیچ ارتباطی با امنیت ما ندارد، افزایش داده است. واشنگتن به یک سیاست جایگزین با قابلیت‌های تدافعی بالا نیاز دارد که به بهبود امنیت کشور کمک کرده و مسئولیت مقابله با چالش‌های هر منطقه را به کشورهای همان حوزه محول نماید. سیاست خارجی واشنگتن باید بر هدف حفظ امنیت و قدرت کشور متمرکز شود اما متاسفانه از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون، هدف اصلی برتری‌داشتن یا هژمونی در عرصه جهانی بوده است که هم پرهزینه بوده و هم ارتباطی با نیازهای امنیتی کشور نداشته است. برتری باید بتواند مجموعه‌ای از منافع حدوسط و ضروری ما را به منظور تامین امنیت، گسترش دموکراسی و حقوق بشر جهانی تامین نماید. سیاست خارجی با اولویت حفظ امنیت، بر منافع ملی کشور و استفاده از ابزار لازم برای بقای آنها متمرکز خواهد بود. در چنین رویکردی، نیازی به تحقق هژمونی جهانی دیده نشده و امنیت آمریکا جدا از امنیت جهان نیست. بعلاوه اینکه به عواقب اقداماتی که در سایر نقاط جهان انجام می‌دهیم توجه شده است. در این مطلب به تشریح مفاهیم اصلی سیاست خارجی کشور، معایب آن و ذکر موارد جایگزین برای آن اشاره شده است. هژمونی به حفظ و گسترش موقعیت غالب آمریکا در سیستم بین‌الملل کمک کرده و حامیان آن معتقدند چنین وضعیتی علاوه بر آمریکا، برای کل دنیا مفید است. این استراتژی شامل استفاده نظامی در مقیاس کلان و جهانی و با هزینه‌ای گزاف بوده که برای جلوگیری از تحقق تهدیدات احتمالی و سرکوب رقبای بالقوه طراحی گردیده است. این برتری همچنین نیازمند تشکیل ائتلاف با مجموعه‌ای از متحدان جهانی و توسعه فعالانه ارزش‌های لیبرال می‌باشد. به گفته رابرت کاگان و بیل کریستول، برتری حتی می‌تواند مفهوم مقاومت، تضعیف، تقویت دیکتاتوری‌ها و ایدئولوژی‌های خصمانه از طریق مداخلات نظامی مکرر داشته و شروع‌کننده جنگ‌هایی باشد که حتی نمی‌توان لزوم ان برای امنیت و منافع آمریکا را اثبات کرد. این رویکرد در واقع صدور مجوز برای دیگر کشورها در استفاده از چنین ابزارهایی است. کشورها ابتدا آن را امتحان کرده و در صورت شکست به مداخله پرهزینه آمریکا نیازمند می‌شوند. آنهایی که با موفقیت سیاست مذکور را اجرایی می‌کنند وارد رقابت تسلیحاتی افسارگیسخته‌ای می‌شوند که توازن را در روابط منطقه‌ای و بین‌المللی تغییر می‌دهد. متاسفانه اجرا و حفظ این برتری چندان کم‌بها نیست. هنگامی که ارتش آمریکا جنگی را در نقطه‌ای از جهان آغاز می‌کند تلفات انسانی قابل‌توجهی در پی آن ایجاد می‌گردد. تنها در 15 سال گذشته 7 هزار نظامی آمریکایی کشته ، 52 هزار تن زخمی و یک میلیون نفر نیز دچار جراحات دائمی شده‌اند. بار مالی این برتری نیز قابل‌تامل می‌باشد. جنگ عراق و افغانستان هزینه‌ای تریلیون دلاری برای آمریکا داشته که بدهی‌ها و کسری‌های سنگین ناشی از آن را نسل‌های آتی باید تا سال‌های سال پرداخت کنند. بر اساس نظرسنجی اخیر «گالوپ» بیش از نیمی از آمریکایی‌ها ارتش این کشور را بزرگترین نیروی مبارز در جهان می دانند در حالی که واقعیت فراتر از آن است. در پایان سال جاری، ایالات‌متحده حدود 500 میلیارد دلار در دوره 2009 تا 2016(دو دوره ریاست‌جمهوری اوباما) بیشتر از سال‌های 2001 تا 2008 هزینه صرف کرده و بدهی کشور نیز به رقم سرسام‌آور 20 تریلیون دلار خواهد رسید. هزینه‌های نظامی آمریکا در 10 کشور جهان از جمله چند متحد خود، سه برابر بیشتر از هزینه‌های نظامی روسیه و چین می‌باشد. هیچ‌یک از این مبالغ عاقلانه هزینه و مصرف نشده است. واشنگتن به راحتی می‌توانست رویکردی را در دستورکار خود قرار دهد که با صرف هزینه‌ای کمتر، منافع امنیت ملی کشور نیز تامین گردد؛ از جمله حذف برنامه ارائه جنگنده‌های اف35 به برخی از متحدان. در حال حاضر، ضمانت‌های آمریکا برای امنیت متحدان ثروتمند دفاع از کشورمان را در اولویت بعدی قرار داده؛ بدین معنا که ادوات نظامی ما در صورت مواجهه با چالش‌های امنیتی مشترک در اختیار متحدان قرار خواهد گرفت. مایکل مولن رییس سابق ستاد مشترک ارتش هشدار داده است که بدهی‌ها و کسری‌ها نه تنها تهدیدی برای سلامت مالی ما بلکه برای امنیت ملی کشور نیز خطرناک است. در واقع تهدید‌آمیز بودن تلاش برای برتری‌جویی بدین دلیل است که ایالات‌متحده را به جنگ علیه سایر کشورها کشانده و تشکیل جنبش در میان دیگر ملل برای مقابله با قدرت آمریکا را تحریک می‌کند. کارشناسان امر معتقدند فناوری‌ها و جغرافیای سیاسی به ایالات ‌متحده اجازه تامل و بازنگری در نگرش خود به تهدیدات را نداده و زنجیره بهم پیوسته‌ای از منافع امنیت تمام کشورها را به یکدیگر متصل و تهدید علیه یک کشور تهدید علیه سایرین_از جمله آمریکا_ محسوب می‌گردد. با این فرضیه، هر مشکلی در هر نقطه‌ای از جهان تهدیدی علیه امنیت آمریکا محسوب شده و برتری یافتن آمریکا به توقف این تهدیدات پیش از وقوع کمک می‌نماید. اما این فرضیه برداشتی کاملا گزینشی از تاریخ جهان و اغراق در توانایی‌های آمریکا برای کنترل همه امور و پرداخت هزینه‌های گزاف به شمار می‌آید. در همین حال، رقبای بالقوه مانند چین باید با مشکلاتی روبرو شوند تا قدرت خود برای نفوذ در مناطقی خارج از همسایگان شان را از دست بدهند. بعنوان مثال، مشکلات اقتصادی چین و افزایش ناآرامی‌های عمومی، می‌تواند هزینه‌های نظامی پکن را افزایش و تمرکز اصلی آن را معطوف به داخل کشور نماید. مشکل‌سازی در خارج از مرزهای چین نیز می‌تواند تجارت این کشور را که نقش مهمی در سلامت مالی این کشور ایفا می‌کند، در معرض تهدید قرار دهد. حامیان هژمونی آمریکایی اینگونه استدلال می‌کنند که باید برای مقابله با موشک‌های هسته‌ای که مسافت اقیانوس‌ها را طی می‌کنند و همچنین حملات سایبری در فضای مجازی دست بکار شد؛ تروریست‌ها می‌توانند از زمین، هوا و دریا به داخل کشور نفوذ کرده و یا در قلب آمریکا رشد کنند. اما تسلیحات هسته‌ای ما عامل بازدارنده قدرتمندی در مقابل این بازیگران دولتی بوده و ارتشی پرتوان و عظیم نمی‌تواند بهترین ابزار برای مقابله با این تروریست‌ها و هکرها باشد. مشکل دیگر تلاش برای هژمونی این است که چنین رویکردی احتمال درگیری را افزایش می‌دهد. متحدان واشنگتن تمایل بیشتری به رویارویی با دشمنان قدرتمند دارند چراکه آنها مطمئن هستند در صورت شکست و یا از بین‌رفتن وجهه بین‌المللی، ایالات‌متحده حامی و تامین‌کننده امنیت آنهاست. لیبی و گرجستان تنها دو مصداق از این مشکل هستند. هژمونی، دشمنان آمریکا را از به چالش‌کشاندن قدرت ما متوقف نمی‌کند. بعنوان مثال، روسیه و چین برای جلوگیری از گسترش نفوذ آمریکا در آسیا و اروپا تلاش می‌کنند. در واقع، برتری‌طلبی آمریکا با تحریک نگرانی‌های امنیتی سایر کشورها تشدیدکننده مشکلاتی است که واشنگتن ادعای مبارزه با آن را دارد؛ مانند گسترش تسلیحات هسته‌ای. تلاش‌ها برای تغییر حکومت و استفاده از اصطلاح «محور شرارت» علیه کشورهایی نظیر کره‌شمالی قویا باید حذف شود چرا که چنین کشورهایی برای جلوگیری از تهدیدات آمریکا به توسعه هسته‌ای مشغولند. اقدامات همزمان برای سرکوب رقابت‌های امنیتی یا ایدئولوژی‌های خصمانه مناطق وسیعی را دچار بی ثباتی کرده، تلاش‌های ضدتروریستی را کاهش داده و حتی متحدان ما را نیز دچار آسیب نموده است. پس از ورود نیروهای آمریکایی به عراق در سال 2003، این کشور دچار آشوب و هرج و مرجی گردید که تاکنون نشانی از بهبود آن دیده نمی‌شود. لیبی نیز وضعیت بهتری ندارد: واشنگتن به براندازی حکومت معمر قذافی در سال 2011 کمک کرد اما خشونت هنوز هم در این کشور بیداد می‌کند. داعش که از عراق ظهور کرد اکنون در لیبی نیز حضور دارد. پرواضح است که این مداخلات نه تنها موفقیتی به همراه نداشته بلکه تاثیری معکوس برای تقویت امنیت ایالات‌متحده داشته است. نهایتا اینکه، حامیان هژمونی قدرت نظامی آمریکا را برای عملکرد بهتر اقتصاد جهانی ضروری می‌دانند. واشنگتن قوانین بازی را تعیین و مخالفان آن را تنبیه می‌کند. به گفته آنها، اگر آمریکا دخالت کمتری در مناقشات میان سایر کشورها داشته باشد، خطر جنگ افزایش یافته و بازارهای اقتصادی تحت‌تاثیر قرار می‌گیرند. اما چنین ادعایی، اغراق در نقش نظامیان آمریکایی برای تسهیل تجارت جهانی است بخصوص باتوجه به انعطاف‌پذیری بازارهای جهانی نسبت به بی‌ثباتی‌های منطقه‌ای. در ضمن آنها تاثیر این نظامی‌گری بر تضعیف ثبات در اقتصاد جهانی را نادیده می‌گیرند. جایگزینی هوشمندانه برای این تلاش‌های برتری‌جویانه، نقش مهمی است که نیروی دریایی و هوایی ایالات‌متحده می‌تواند در تامین امنیت مناطق مشترک و جلوگیری از فعالیت‌های زمینی منفی ایفا نماید. نتیجه نهایی اینکه، سیاست خارجی حال‌حاضر آمریکا پرهزینه، پرخطر و بی‌ارزش است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد