تنها برنده جنگ عراق، ایران بود

کد خبر: 522638

ایالات متحده در جنگ عراق چندین بار شکست خورده، به اهداف نظامی خود نرسیده و کشور را تحت نفوذ تنها پیروز این میدان، یعنی ایران، ترک کرده است.

دیپلماسی ایرانی: وقتی می پرسیم «چه کسی بر جهان حکومت می کند؟» معمولا برای پاسخ به دنبال کلیشه های رایج می رویم؛ اینکه بازیگران امور بین الملل دولت ها هستند: به ویژه دولت های بزرگ. ما اغلب تصور می کنیم که این تصمیمات و روابط میان دولت های بزرگ است که بر جهان حکومت می کند. چنین تصوری اشتباه نیست، اما باید به یاد داشته باشیم که پاسخی این حد انتزاعی می تواند گمراه کننده هم باشد. دولت ها البته ساختارهای پیچیده داخلی دارند و در شرایطی که افکار عمومی اغلب به حاشیه رانده می شود، انتخاب ها و تصمیم های رهبران سیاسی عمیقا تحت تاثیر بازیگران عرصه داخلی قرار می گیرد. این مسئله حتی در مورد جوامع دموکراتیک تر و دیگر جوامع نیز صادق است. ما نمی توانیم درک واقع گرایانه ای از اینکه «چه کسانی جهان را رهبری می کنند» داشته باشیم اگر که اربابان نوع بشر (masters of mankind) را نادیده بگیریم. کسانی که در دوران آدام اسمیت بازرگانان و تولیدکنندگان انگلیسی بودند و در دوران امروز ما، شرکت های چند ملیتی، موسسات بزرگ مالی، امپراتوری های خرده فروشی و نظیر آنان هستند. اربابان بشر هنوز هم همان الگوی دوران اسمیت را دارند: اینکه همه چیز مال ماست و هیچ چیز مال دیگران. در نظم جهانی معاصر نهادهای ارباب نه تنها در حوزه بین المللی بلکه همچنین در کشورهای خود نیز قدرت زیادی دارند و با ابزارهای مختلف به دنبال حفظ قدرت و جلب حمایت اقتصادی هستند. اما شرایط در حال تغییر است. بسیاری معتقدند که اعتراض ها به جنگ عراق هیچ تاثیری نداشت. من چنین عقیده ای ندارم، جنگ عراق می توانست فاجعه بار تر باشد. پس مسائل کوچک و با اهمیت زیادی هم وجود دارند که کلیشه های رایج در روابط بین الملل را به چالش می کشند، از جمله برتری غرب. گیدئون راچمن، ستون نویس فارن افرز، این چالش ها را مشخص کرده و می نویسد: «از زمان پایان جنگ جهانی، قدرت بر تر ارتش ایالات متحده واقعیت مرکزی سیاست های بین المللی بوده است، به ویژه در سه منطقه آسیای شرقی، اروپا و خاورمیانه. اما امروز قدرت غرب در همین سه منطقه با چالش های جدی روبه رو شده است.» شرق آسیا یکی از مناطقی که برتری غرب با چالش جدی مواجه شده، شرق آسیاست. (بسیاری از خیزش چین و رقابت آن با ایالات متحده صحبت می کنند). در این میان رهبران چین به خوبی می دانند که مسیرهای تجاری دریایی این کشور توسط همسایگان متخاصمی چون ژاپن با پشتیبانی ایالات متحده محصور شده، بنابراین با برنامه ای حساب شده و با سرمایه گذاری های گسترده به دنبال بسط نفوذ خود در مرزهای غربی هستند. پکن بخشی از این برنامه خود را از طریق سازمان همکاری شانگهای که شامل کشورهای آسیای مرکزی و روسیه (و به زودی هند و پاکستان) و ایران (به عنوان عضو ناظر) عملی می کند. چین همچنین به دنبال احداث نسخه جدیدی از راه ابریشم است، طرحی که نه تنها منطقه را تحت نفوذ چین یکپارچه می کند، بلکه دسترسی تجار چینی به اروپا و منطقه نفت خیز خاورمیانه را نیز فراهم می کند. یکی از بخش های این طرح بزرگراهی است که قرار است بنادر پیشرفته چینی را به بندر گوادر در پاکستان متصل کند، مسیری که حمل و نقل محموله های نفتی را از دخالت های نامطلوب ایالات متحده محافظت خواهد کرد. برای چین بندر گوادر نه تنها برای مقاصد تجاری، بلکه برای مقاصد احتمالی نظامی نیز ارزشمند است. چین همچنین در سال ۲۰۱۵ بانک سرمایه گذاری زیربنایی آسیا (AIIB) را احداث کرد و خود بزرگ ترین سهامدار این بانک است. ۵۶ کشور از جمله برخی از نزدیک ترین متحدان ایالات متحده در مراسم آغاز به کار این بانک شرکت کردند و برخلاف خواست ایالات متحده به این بانک پیوستند. تمامی این اقدامات خارج از چارچوب قدرت بر تر واشنگتن است و برتری ایالات متحده را در شرق آسیا به چالش می کشد. اروپای شرقی منطقه بعدی که برتری غرب در آن به چالش کشیده شده، شرق اروپاست، جایی که بحران تنش روسیه و ناتو به اوج خود رسیده است. این مساله کوچکی نیست. ریچارد ساکوا، کار شناس مسائل منطقه ای، در یک نشریه اوکراینی می نویسد: «جنگ روسیه ـ گرجستان در اوت ۲۰۰۸ نخستین تلاش برای توقف گسترش ناتو بود: بحران ۲۰۱۴ اوکراین و جنگ در این کشور دومین تلاش بود و مشخص نیست که آیا بشریت از سومین اقدام اینچنینی جان سالم به در خواهد برد یا خیر.» از نگاه غرب توسعه ناتو بی خطر است اما روسیه عقیده دیگری دارد. (رهبران روسیه بار ها نسبت به نزدیک شدن ناتو به مرزهای خود هشدار داده اند.) یکی از نگرانی های جدی مسکو عضویت اوکراین در ناتو است. این طرح به صراحت در نشست ناتو در آوریل ۲۰۰۸ در بخارست مطرح شد، زمانی که به اوکراین و گرجستان وعده داده شد که در ناتو پذیرفته خواهند شد. نگرانی های روسیه قابل درک است. جان مرشمایر می نویسد: «شاید واشنگتن مواضع مسکو را نپسندد اما باید منطق در پس این مواضع را درک کند. خیلی سخت نیست؛ قطعا ایالات متحده نیز نمی پذیرد که قدرتی دیگر نیروهای خود را در نزدیکی مرزهای این کشور مستقر کند.» دنیای اسلام سومین منطقه ای که برتری غرب به چالش کشیده شده، جهان اسلام است که به صحنه جنگ جهانی علیه تروریسم تبدیل شده، جنگی که از زمان جورج دبیلو بوش در سال ۲۰۰۱ آغاز شده است. جنگی که با یک نگاه می توان درباره موفقیت یا شکست آن نتیجه گیری کرد. زمانی که جنگ علیه تروریسم اعلام شد، اهداف تروریستی به منطقه قبیله نشینی کوچک در افغانستان محدود می شد اما اکنون تمام افغانستان به میدان جنگ بی‎پایان علیه تروریسم تبدیل شده است. جنگ بعدی در عراق بود. حمله آمریکا ـ انگلیس به مرگ صد ها هزار تن از مردم و نابودی جامعه مدنی در این کشور انجامید. این حمله همچنان میلیون ها آواره برجای گذاشت و باعث شد که درگیری های فرقه ای و مذهبی این کشور را چند پاره کند. نظرسنجی های پنتاگون و وزارت دفاع انگلیس حاکی از آن است که تنها سه درصد از عراقی ها معتقدند که نقش امنیتی ایالات متحده در کشورشان مشروع است و ۸۰ درصد مخالف حضور نیروهای ائتلاف در عراق هستند و حتی از حمله به نیروهای خارجی حمایت هم می کنند. واقعیت این است که ایالات متحده در جنگ عراق چندین بار شکست خورده، به اهداف نظامی خود نرسیده و کشور را تحت نفوذ تنها پیروز این میدان، یعنی ایران، ترک کرده است. ایالات متحده این شکست را به گونه ای دیگر در لیبی نیز تجربه کرده است. امریکا به همراه انگلیس و فرانسه با استفاده از قطعنامه ۱۹۷۳ جنگ هوایی را در لیبی آغاز کردند. جنگی که نتیجه اش از میان بردن حکومت مرکزی و تقویت شبه نظامیان بود. این کشور اکنون به پایگاه برای گروه تروریستی داعش تبدیل شده است. این در حالی است که حمله های ناتو به مواضع این گروه های تروریستی (نه تنها آن ها را تضعیف نکرده) بلکه باعث شده تا سیلی از مهاجران آفریقایی روانه اروپا شوند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت