سیاست خارجی اوباما؛ اسباب افتخار یا از سر اجبار؟

کد خبر: 515947

آیا حزم و احتیاطی که آمریکایی‌ها در سال‌های اخیر در قبال بحران‌های خاورمیانه از خود نشان داده‌اند، حاصل یک راهبرد بلند مدت است؟

دیپلماسی ایرانی: باراک اوباما رییس جمهور آمریکا اخیرا در یک سخنرانی در لندن وقتی با سوالی درباره میراث ریاست جمهوری اش که ماه های آخر آن در حال سپری شدن است، روبرو شد، در پاسخ دو موضوع را به عنوان مسائلی که به آن افتخار می کند، نام برد. یکی از آنها موضوع بحران اقتصادی آمریکا و دیگری برجام بود. اوباما در موضوع توافق هسته ای ایران و گروه 1+5 گفت که به این موضوع افتخار می کنم که موضوع برنامه هسته ای ایران بدون توسل به گزینه نظامی و جنگ حل شد.
اینکه توافق هسته ای با ایران برجسته ترین بخش کارنامه ریاست جمهوری اوباما باشد، گزاره ای است که از زوایای مختلف می توان به آن نگریست. اما شاید واقع بینانه ترین تحلیل، بررسی این گزاره از زاویه دید گوینده آن باشد. کارنامه هشت سال ریاست جمهوری اوباما را می توان نمودی از جهان بینی او به عنوان یک رییس جمهور دموکرات دانست. مروری سریع بر شعارها و وعده های انتخاباتی اوباما به خوبی نشان می دهد که او از ابتدا دو ماموریت را برای دولت خود قائل بود؛ نخست بهبود وضعیت اقتصادی آمریکا و دوم بهبود وجهه این کشور در جهان. اوباما در شرایطی کاخ سفید را تحویل گرفت که به راه انداختن جنگهای بی حاصل و پرهزینه دوران بوش پسر، هم خزانه کشور را خالی کرده بود و هم چهره سیاست خارجی این کشور را تا حد زیادی حتی در میان متحدانش مخدوش کرده بود.
با ارجاع به شیوه نگاه دموکرات ها به دنیای سیاست، ارزیابی امروز رییس جمهور ایالات متحده از عملکرد خود را به خوبی می توان پاسخی ضمنی به این سوال دانست که آیا دولت اوباما در اجرای ماموریت خود موفق بود یا نه؟ موضوع نخست در حوزه سیاست داخلی آمریکا و بیرون از حیطه بحث ماست اما موضوع دوم به رفتار سیاست خارجی این کشور در قبال بحران های جهانی و منطقه ای از جمله پرونده هسته ای ایران، ارتباط پیدا می کند. اوباما عمر دولت خود را صرف کرد تا ضمن بیرون کشیدن آمریکا از دو ورطه عراق و افغانستان، بحران های منطقه ای را به روشی جز جنگ حل و فصل کند. اشاره به توافق هسته ای با ایران به عنوان اسباب افتخار در کارنامه اوباما در حقیقت ابراز خوشحالی ابرقدرت جهانی از درگیر نشدن در یک جنگ جدید در منطقه خاورمیانه است. عملکرد دولت آمریکا در قبال بحران داعش نیز به خوبی اثبات کننده این ادعاست که ایالات متحده تمایل یا توانی برای درگیری نظامی در بحران های منطقه ای ندارد.
دوران حکومت دموکرات ها در کاخ سفید رو به پایان است و آنچه به سوالی جدی برای تحلیلگران تبدیل شده، این است که آیا با روی کار آمدن احتمالی یک دولت جمهوری خواه، سیاست ترجیح دیپلماسی بر نیروی نظامی ادامه خواهد یافت یا خیر؟ به عبارت دیگر سوال اینجاست که آیا حزم و احتیاطی که آمریکایی ها در سال های اخیر در قبال بحران های خاورمیانه از خود نشان داده اند، حاصل یک راهبرد بلند مدت است یا صرفا یک تاکتیک موقت برای سر و سامان دادن به پشت جبهه و آماده شدن برای شروع دور جدیدی از لشکرکشی های دیوانه وار به منطقه؟
آن هایی که کارزار مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا را دنبال می کنند، شاید به یک تفکیک روشن و پررنگ بین سیاست های دو حزب معتقد باشند؛ روی کار آمدن یک دموکرات دیگر به معنی ادامه این سیاست خواهد بود و به دست آوردن کرسی ریاست جمهوری توسط جمهوری خواهان زنگ شروع مداخله گرایی نظامی یانکی ها را به صدا در خواهد آورد. از سوی دیگر تحلیلگران راهبردی، ریشه رفتار اخیر سیاست خارجی آمریکا را در بازی کلان قدرت جهانی، کاهش سلطه ایالات متحده بر اقتصاد جهان سر بر آوردن قدرتهای معارض با آمریکا و در مجموع ورود ایالات متحده به فاز افول قدرت هژمونیک می دانند. به این ترتیب فارغ از لفاظی های انتخاباتی، هر حزبی که سال آینده سکان سیاست آمریکا را در دست بگیرد ناچار خواهد بود دست کم در منطقه خاورمیانه به سیاست حزم و احتیاط ادامه دهد.
در قیاس این دو نظرگاه، موضع دوم به حقیقت نزدیکتر است. نسخه های اخیر راهبرد امنیت ملی ایالات متحده به وضوح از تغییر کانون توجه این کشور به شرق دور و ایجاد زمینه برای موازنه سازی با چین یا یک بلوک چینی-روسی حکایت می کند. از این رو دهه آینده را شاید بتوان دهه مبارزه قدرت های منطقه ای خاورمیانه برای پیدا کردن دست بالاتر در مناسبت امنیتی منطقه ای دانست. از این رو به نظر می رسد لازم است نخبگان سیاست خارجی و امنیتی ایران با تحلیل عالمانه شرایط، از این فرصت بیشترین استفاده را در جهت تامین منافع ملی کشور ببرند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت