خبرگزاری فارس: «از امروز زبان رسمی انگلیسی است نه فارسی...» این مهمترین بخش از روایت تاریخی است که کمتر دیده شده؛ بخشی که از بین بردن زبان رسمی یک کشور و جایگزینی زبانی دیگر را روایت خواهد کرد.
شاید روزی که اولین کشتی حامل انگلیسیها در سواحل هند پهلو میگرفت، هیچ کس فکرش را نمیکرد که روزی تاجرهای انگلیسی نه تنها حاکم شبه قاره شوند، بلکه تاثیری همیشگی را بر فرهنگ این کشور باقی بگذارند.
انگلیسیهایی که مبدا حضورشان در هند عقب نیفتادن از رقبایشان بود، دهها سال بعد حاکمیت و همه منابع این کشور را از آن خود کردند، ولی آنها یک مشکل بزرگ داشتند؛ «مسلمانان فارسی زبان»
احتمالاً این موضوع که زبان فارسی حدود 700 سال در هند ریشه داشته و حتی نزدیک به 300 سال زبان رسمی این کشور بوده برای بسیاری ناشناخته باشد، اما انگلیسیها که به درستی یکی از بزرگترین مشکلاتشان را برای سیطره بر هند، فرهنگ آمیخته به فارسی میدانستند، دنبال یک راهکار اجرایی برای حل این مشکل بودند؛ شاید به همین دلیل بود که انگلیسیها سالها قبل از اعلام رسمی الحاق خاک هند به بریتانیا، ابتدا زبان رسمی این کشور را تغییر دادند.
داستان حضور انگلیسی در هند، تاسیس کمپانی هند شرقی و الحاق این کشور به مایملک ملکه ختم نمیشود؛ آنها میدانستند که با تغییر زبان رسمی هندیها، جای پای خود را در این کشور پهناور حفظ خواهند کرد.
حالا پس از 400 سال از شروع دوران استعمارگری انگلیس در هند، برخی معتقدند، زبان انگلیسی، این یادگار حضور چشمآبیها در هند، عاملی برای آنچه پیشرفت شبه قاره میخوانند، است؛ در ادامه این گزارش به بررسی چگونگی ورود انگلیسیها به هند، استعمارگری و تغییر فرهنگ این کشور پهناور میپردازیم.
پای انگلیسیها چگونه به هند باز شد؟/ کمپانی هند شرقی؛ آغاز استعماری بزرگ
«افزایش قیمت فلفل از سوی هلندیها!» این دلیل ساده باعث شد که انگلیسیها فکر آمدن به شرق جهان یعنی هند و آبهای اطراف آن را در ذهن خود مرور کنند؛ رفتن به کشوری که از نظر کشاورزی و منابع معدنی آنقدر غنی بود که انگلیسیها حتی فکرش را هم نمیکردند.
توماس استیفن یک کشیش مسیحی، اولین تبعه انگلیس بود که در سال 1579 پایش به شبه قاره هند باز شد؛ گزارشهای روزانه کشیشی که در آن دوران وارد حیطه تجاری پرتغالیها (آن زمان پرتغالیها مبادلات تجاری گستردهای در هند داشتند) شده بود، انگلیسیها را روی هند حساس کرد.
در سال 1600 میلادی بیش از 200 نفر تاجر انگلیسی درخواست تاسیس یک کمپانی تجاری را به الیزابت ملکه وقت دادند و او نیز در 31 دسامبر همان سال با تاسیس کمپانی هند شرقی برای بهرهگیری از منابع تجاری هند موافقت کرد؛ شاید خود ملکه انگلیس هم تصور نمیکرد که تنها 200 سال بعد این کمپانی به عنوان یکی از اصلیترین بازوهای استعمارگری جزیره غربی اروپا تبدیل شود.
انگلیسیها با تاسیس کمپانی هند شرقی آخرین تیر خود را برای رهایی از یک بحران بزرگ اقتصادی رها کردند؛ آنها خوب میدانستند که رقبای دیگر یعنی هلند، پرتغال و فرانسه به راحتی راه را برای ورود آنها به شبه قاره باز نخواهند کرد.
جیمز لانکستر به عنوان مسئول کمپانی عازم هند شد و همانطور که انتظار میرفت ورود انگلیسیها باعث تحریک هلندیها و پرتغالیها که زودتر به آسیا رسیده بودند، شد.
به مرور سفرهای تجاری انگلیسیها به هند وسعت بیشتری پیدا کرد و به یکی از پرسودترین تجارتهای این کشور تبدیل شد به نحوی که در سال 1616 و نزدیک به دو دهه پس از تاسیس، کمپانی خود را به غول مالی اروپا تبدیل کرد؛ حالا انگلیسیها که ارزش منابع تجاری هند و به ویژه ادویه را فهمیده بودند، می خواستند جای پای خود را در این کشور از طریق ارتباط گرفتن با حاکمان این کشور محکمتر کنند.
این ماموریت به «سر توماس رو» سفیر جمیز اول پادشاه انگلیس داده شد تا به ملاقات جهانگیر پادشاه گورکانی (که بر بیشتر شبه قاره هند حکومت میکرد) برود؛ ماموریت توماس با موفقیت همراه بود و پادشاه فارسی زبان هند که شاید از نیت انگلیسیها آگاه نبود یک امتیاز ویژه را تقدیم تازه واردها کرد.
جهانگیر وقتی پیش کشهای دربار انگلیس را دید، «سر توماس» را با نامهای قابل تامل راهی درباره پادشاه انگلستان کرد: «به همه بندرها و مملکتهای قلمرو خودم فرمان دادهام تا پذیرای هر بازرگان از ملت انگلیس باشند که ایشان دوستان مناند؛ نه پرتغال نه هیچکس دیگر حق تعرض به آنها را ندارد، من به هر یک از فرمانداران و ناخداها فرمان دادهام تا حلقه به گوش آنها باشند؛ تا هر چند و چون که خواستند بخرند، بفروشند، و ببرند به کشورشان. برای اثبات مهر و دوستی ما، من میل دارم تا اعلی حضرت مهستی، بازرگانانش را فرمان دهد تا با کشتیهای خود هر تحفه و کالای نفیسی که مناسب کاخ من است بیاورند؛ و این که هر از گاهی نامهای شاهانه به من بنویس، تا شاید من هم با سلامت و موفقیت تو در کارها شادیام را باز یابم؛ جاویدان و ماندگار دوستی ما.»
برخی مورخین معتقد بودند که دربار گورکانی برای در امان ماندن از تجاوزات گاه و بیگاه پرتغالیها، به انگلیسیهای تازه وارد که ظاهراً فقط برای تجارت به هند آمده بودند، اقبال نشان دادند؛ اما دو قرن بعد دوستان آنروز پادشاه گورکانی، روی دیگر سکه را به نمایش گذاشتند.
انگلیسیها به مرور سعی در حذف دیگر رقیبان خود از عرصه تجارت داشتند و توانستند در اواسط سال 1700 میلادی پرتغالیها را تا حد زیادی از هند خارج کنند و اداره برخی امور مهم در اقتصاد این کشور را به دست بگیرند؛ اما در این زمان انگلیسیها دیگر آن دوستان مهربان سالهای ابتدایی نبودند؛ انتقال منابع غذایی به اروپا و گرفتن مالیات! از هندیها توسط کمپانی هند شرقی، سرآغاز یک قحطی بزرگ در برخی شهرهای شبه قاره شد و در سال های 1770 تا 1773 بیش از 10 میلیون هندی بر اثر قحطی جان خود را از دست دادند.
ویل دورانت نویسنده و مورخ آمریکایی قحطی ایجاد شده به دلیل اقدامات کمپانی هند شرقی را اینگونه روایت می کند: «انگلیسیها همه چیز را در هندوستان به فروش می رساندند آنها حتی حاکمان ایالتها را با دریافت رشوه به قدرت میرساندند و هندوها را وادار میکردند گران بخرند و ارزان بفروشند و این سیاست امپریالیستی بود که سبب گردید 30 میلیون هندی در کلکته به اوج بدبختی برسند.»
این اما پایان کار انگلیسیها در هند نبود؛ آنها با تصرف تدریجی سرزمین هند و در سایه ضعف حکومت گورکانی، تقریباً همه چیز را در این کشور از آن خود کردند و در نهایت در سال 1857 تصمیم نهاییشان را عملی کردند.
انگلیسیها آخرین تلاش هندیها در سال 1857 برای بازپسگیری استقلال شان را در مدت کوتاهی و با استفاده از توانمندی نظامی سرکوب کردند و با کشتار مردمی که به رهبری بهادرشاه آخرین پادشاه کورکانی علیه انگلیسیها قیام کرده بودند، به کار سلسله گورکانی در این کشور پایان دادند و هند عملاً با سقوط گورکانیان، توسط انگلیسیهای کمپانی هند شرقی، به عنوان یک مستعمره ضمیمه حکومت انگلستان شد.
اعدام هندی های شرکت کننده در قیام 1857
پس از این واقعه انگلیس که دیگر خود را مالک هند میدانست، با انتقال منابع این کشور به اروپا و فروش آن، به یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان تبدیل شد و حتی از سربازان اجیر شده هندی برای تسلط بر دیگر مستعمرات خود استفاده میکرد.
چشمآبیهای اروپایی در طول بیش از 100سال حکومت مستقیم خود بر هند، تنها یک یادگاری برای هندیها باقی گذاشتند؛ «فقر و مرگ»
مایک دیویس، در کتاب خود بنام «هولوکاست ویکتوریای متأخر» که در سال 2001 منتشر شد، ماجرای قحطیهایی را روایت میکند که در اثر سیاست دولت بریتانیا چیزی مابین 12 تا 29 میلیون هندی کشت.
در زمانیکه خشکسالی دهقانهای فلات دکن در هند را در سال 1876 از هستی ساقط کرد، هندوستان دارای مازاد خالص برنج و گندم بود ولی نایبالسلطنه انگلستان لرد لیتون، اصرار و تأکید کرد که هیچ چیز نباید مانع صادرات این محصول مازاد به انگلیس شود.
درست زمانی که میلیونها نفر در هند از قحطی میمردند، دولت پادشاهی انگلستان دست به یک عملیات نظامی برای «جمعآوری مالیاتهای عقبافتاده سالهای خشکسالی» زد و باقی مانده پولی هم که میتوانست دهقانهای هندی نجات یافته از مرگ را از قحطی نجات دهد، توسط لرد لیتون صرف هزینه جنگ در افغانستان شد.
همه این جنایتها اما تنها گوشهای از اقدامات انگلستان برای از بین بردن استقلال هندیها بود؛ انگلیسها خیلی زودتر از آنکه استعمار عملی خود را علیه هندیها آغاز کنند، ابتدا تلاش کردند که این کشور را از نظر فرهنگی تحت تاثیر قرار دهند؛ اقدامی که در اولین مرحله، زبان هندیها را هدف قرار داده بود.
هولوکاست انگلیسیها علیه زبان فارسی در هند
سلسله گورکانیان، حاکمان هند از اوایل سال 1500 میلادی از نوادگان تیمور بودند که به سبب حضور فرزندان تیمور در ایران و تاثیر گرفتن از فرهنگ ایرانی، ضمن مسلمان شدن، زبان ایرانی را نیز در میان خود رواج دادند.
این ترویج زبان ایرانی در دوران حکومت گورکانیان بر هند نیز گسترش پیدا کرد و زبان فارسی به زبان اصلی مردم هند در دوران حکومت 350 ساله گورکانیان تبدیل شد.
دوران اوج شکوفایی زبان فارسی در هند به دوره اکبرشاه کورکانی (1556-1605 میلادی) باز می گردد؛ به گونهای که در این دوران، رونق زبان فارسی در هند به حدی بود که حتی شاعران ایرانی نیز به شبهه قاره مهاجرت میکردند.
اقدام قابل توجه پادشاه گورکانی این بود که دستور داد برخی کتابهای مهم هندوان از زبان سانسکریت به نظم و نثر فارسی ترجمه و همچنین محیطی امن برای شاعرانی که از ایران به سمت دولت گورکانی هجرت میکردند، ایجاد شود؛ شاید بتوان گفت که دوران حکومت فارسی زبانان گورکانی در هند در واقع این کشور را به بهشت شاعران و ادیبان فارسی تبدیل کرده بود.
اما حضور انگلیسیها در قالب کمپانی هند شرقی در شبه قاره، نقطه آغازی بر پایان دوران طلایی ادبیات فارسی در هند بود؛ انگلیسیها در همان ابتدای حضور خود متوجه تاثیر شگرف زبان فارسی و اسلام بر فرهنگ مردم هند شده بودند به گونهای که مورخ یهودی انگلیسی برایان گاردنر در کتاب «کمپانی هند شرقی» پیرامون فرهنگ و زبان فارسی در هند مینویسد: «شگفتی آور نیست اگر زبان فارسی در هند فراگیر شد ویژگیهای مشترک قومی و فرهنگی و پیوندهای دیرپای این دو قوم آریایی میتوانست چنین زمینهی تاریخی را فراهم آورد. این رازی است جاودانه که در زبان فردوسی و سعدی، مستتر است؛ رازی که امپراتوری انگلیس را به حذف و نابودی آن واداشت»
اگر چه کتاب منتشر شده از سوی این مورخ یهودی انگلیسی از نظر برخی مورخان با تحریفهای گوناگونی همراه بوده ولی روایت وی از نوع نگاه انگلیسیها به زبان فارسی در ابتدای ورودشان به هند، با واقعیتهای عملکردی کمپانی هند شرقی به عنوان نماینده انگلیس در شبه قاره کاملا همخوانی دارد.
انگلیسیها که طی سال های 1600 میلادی تا 1800 میلادی تقریبا تمامی هند را به تصرف خود درآورده بودند در سال 1836 توسط «چارلز تری ویلیان» زبان انگلیسی را به عنوان جایگزین زبان فارسی در هند اعلام کردند؛ اقدامی که پس از انقراض حکومت گورکانیان به صورت جدی ترین دنبال شد و پس از آن هندیها مجبور بودند که برای انجام مراودات تجاری (که همگی در دست کمپانی هند شرقی بود) به زبان انگلیسی صحبت کنند.
به مرور هندیهایی که رسماً مستعمره انگلستان محسوب میشدند، مجبور بودند برای ادامه زندگی خود زبان مهاجرانی را یاد بگیرند که ابتدا فقط برای تجارت به هند آمده بودند؛ انگلیسیها برای آنکه راهکارشان برای حذف زبان فارسی از میان هندیها بهتر نتیجه دهد، زبان اردو را نیز در برخی نواحی هند ترویج دادند تا ضمن ریشه کن کردن زبان فارسی، بتوانند از اختلافات قومی نیز برای پیشبرد اهدافشان بهرهمند شوند.
رویای انگلیسی؟!
«آیا انسانی هست که رویایش این باشد که زبان انگلیسی، زبان ملی هندوستان شود؟» حاضران در سخنرانی گاندی پس از این سوال وی، فریادهای «هرگز، هرگز» سر میدهند تا رهبر قیام خود علیه انگلیسیها را مطمئن کنند که علاقهای به اجبار برای یادگیری زبان اشغالگران انگلیسی ندارند.
ظاهرا در زمان گاندی نیز برخی معتقد بودند که مخالفت وی با آموزش زبان انگلیسی در هند بیدلیل و در واقع مخالفت با پیشرفت علمی هندوستان است؛ گاندی با اشاره به زمان از دست رفته از سوی هندیها برای یادگیری زبان بیگانه، تصریح میکند: «یک اتهامی که به ما میزنند این است که ما نوآوری و بدعت نداریم. چطور میتوانیم نوآوری داشته باشیم، اگر باید این سالهای باارزش زندگیمان را به تسلط یافتن به زبانی بیگانه اختصاص دهیم؟ تازه در این سعیمان هم شکست میخوریم»
رهبر انقلاب هفته گذشته همین هشدار تاریخی را در دیدار با انجمنهای اسلامی دانشجویان یادآور شدند و از اینکه صرفاً زبان انگلیسی در مدارس آموزش داده شود انتقاد کردند.
اما ایشان در سال 1370 نیز به واقعیتهای تلاش غرب و به ویژه انگلیس برای از بین زبان فارسی اشاره کردهاند؛ «آن وقتی که کمپانی انگلیسی هند شرقی وارد هند شد، یکی از اولین تلاشهایش این بود که زبان فارسی را کنار بزند؛ این زبان اردو را که ملاحظه میکنید، ابتدا رسمی کردند، برای اینکه زبان فارسی را کنار بگذارند؛ بعد خودِ زبان اردو را هم کنار زدند و زبان انگلیسی را زبان رسمی کردند! از اوایل قرن نوزدهم این کار شروع شده و تا امروز هم ادامه دارد، اگر شما امروز به هند تشریف ببرید و با مردمِ غیر طبقات پایین انگلیسی حرف بزنید، همه آن را میدانند؛ چون زبانشان است. زبان رسمی، زبان دولتی و زبان اداری، زبان انگلیسی است؛ یک روز همینها زبان فارسی بوده است.» [70/12/5]
این روزها اما پس از گذشته صدها سال از استعمار انگلیس در هند و نابودی زبان فارسی در شبه قاره توسط آنها، حسن روحانی رئیس جمهور معتقد است که هندیها به دلیل یادگیری زبان انگلیسی توانستهاند به پیشرفت دست پیدا کنند.
وی در مراسم بزرگداشت روز معلم دراینباره گفت: «امروز شما ببینید در شبه قاره هند به خاطر اینکه این جمعیت عظیم به زبان انگلیسی تقریبا مسلط هستند شما ببینید که در IT چه کارهایی انجام دادهاند و چه شغل بزرگی را این شبه قاره به دست آورده است، ما باید زبانی را یاد دهیم که در کنارش علم، راحتتر به دست آید و شغل بیشتر برای نسل جوان آینده به وجود بیاورد و ارتباط اقتصادی ما را با دنیا تسهیل کند.»
این اظهارات حسن روحانی با انتقادات تندی از سوی منتقدان و کارشناسان تاریخی مواجه شد، اما بررسی سابقه تاریخی حضور انگلستان در هند، اظهارات رئیس جمهور را با شبهههای بیشتری مواجه می کند.
حالا رئیس جمهور پس از این اظهارات درباره پیشرفت هندی ها به دلیل یادگیری زبان انگلیسی با یک سوال جدی روبروست؛ «آیا روحانی تاریخ استعمار انگلیس در هند را خوانده است؟»
دیدگاه تان را بنویسید