آسیای مرکزی؛ صحنه جدید بازی غرب با روسیه

کد خبر: 509109

آسیای مرکزی، عرصه جدید فشار غرب بر روسیه بوده تا جریاناتی نظیر اوکراین در این منطقه برای روسیه تکرار شود.

خبرگزاری فارس: «آتای مولدابایف» معاون مرکز پژوهشی «راه‌حل‌های عاقلانه» در یادداشتی به بررسی تحولات منطقه و اقدامات اخیر روسیه در سوریه پرداخت.
«ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه دستور خروج بخشی از نیروهای این کشور از سوریه را داد در حالی که روسیه با اقدامات ژئوپلیتیکی خود، توانمندی اقدامات ضدتروریستی و ظرفیت عکس‌العمل سریعی را دارا است.
در این یادداشت آمده است: عملکرد اخیر روسیه در خروج بخشی از نیروها از سوریه بجا بوده و باید با آن موافق بود چرا که مسکو توانمندی خود را برای انجام اقدامات مصمم، جدی و یک‌طرفه نمایان ساخت حال آنکه این اقدامات را با نقض توافقات بین‌المللی شورای امنیت سازمان ملل متحد انجام می‌دهد و همانطور که غرب در زمان بحران در «کوزوو» و همچنین در زمان «بیداری اسلامی» این توافقات را نادیده گرفته بود.
سرمایه‌گذاری مسکو برای مقابله با قطب‌های قدرت جهانی
با وجود این که روسیه جنگنده نظامی خود را آن هم توسط ترکیه به عنوان یکی از متحدان منطقه‌ای خود از دست داد و در این بین خساراتی از قبیل انفجار یک هواپیمای مسافربری و همچنین عملیات نظامی با هزینه حدود نیم میلیارد دلار را متحمل شد اما باید دید آیا اهداف ژئوپلیتیکی مسکو محقق شده‌اند؟
با بررسی دقیق تر این موضوع به این نتیجه دست می‌یابیم که مسکو در برقراری روابط با متحدان خود در منطقه شکست خورد زیرا روابط روسیه با ترکیه قطع شد و ایران که نزدیک‌ترین متحد روسیه در جنگ با تروریست‌ها به شمار می‌رود، درخواست دولت روسیه جهت کاهش حجم‌ فروش نفت برای افزایش قیمت آن را رد کرد (با اشاره به اینکه که این اقدام مغایر با منافع تهران است).
در عین حال، عربستان سعودی که پشتیبان اصلی نیروهای مخالف و تروریستی در سوریه و در کنار آمریکا مخالف اصلی رژیم «بشار اسد» می‌باشد، از اعلام آمادگی برای بررسی مسئله افزایش قیمت نفت خبر داد.
اگر اوضاع را از نظر تعهدات در نظر گرفته شده بررسی کنیم (مانند تأمین صلح، مبارزه با تروریسم و غیره) اینکه چطور به آسانی روسیه وارد سوریه شد و بعد از آن، به آسانی از این کشور خارج شد، غیرقابل پیش‌بینی بودن طرف روسی را به عنوان متحد نشان می‌دهد، چون اهداف مشخص شده از جمله شهر «حلب» آزاد نشد و داعش هم تاکنون در این کشور حضور دارد.
ظاهرا روسیه به خاطر افزایش مشکلات چه در حوزه سیاسی و اقتصاد داخلی و چه در خارج، متحمل دشواری‌هایی شده است.
با این وجود، مسکو برای حل مشکلات خود راه سختی را انتخاب کرده و برای مقابله با قدرت‌های جهانی در حال سرمایه‌گذاری است.
آسیای مرکزی، عرصه جدید بازی غرب با روسیه
امروزه اوضاع بین‌المللی همانند دوره‌های قبل شاهد رویارویی قدرت‌های بزرگ است ضمن اینکه، برای روسیه جبهه جدید بی‌ثباتی احتمالی در آسیای مرکزی باز می‌شود و در این منطقه جریان‌هایی که از طرف غرب راه‌اندازی شده بودند نه فقط از کنترل دولت‌های محلی بلکه از کنترل کشورهای بزرگ که در اطراف آنها قرار دارند، خارج می‌شوند.
همان بازیگران ژئوپلیتیکی که در سوریه حضور داشتند، در حال حاضر در منطقه و قرقیزستان به دنبال پیاده‌سازی اهداف خود هستند.
اگر قرار باشد اتفاقات و جریاناتی نظیر اوکراین برای روسیه تکرار شود (که یکی از اهداف نهایی غرب در این بازی بزرگ می‌باشد)، آسیای مرکزی منطقه‌ای است که می‌تواند همزمان با چین و ایران ارتباط بگیرد و از طرف دیگر نیز با کشورهای غربی و عربی همکاری کنند. .
بر کسی پوشیده نیست که ساکنان آسیای مرکزی و بخصوص قرقیزستان بخش مشخصی از شبه‌نظامیان افراطی داعش را تشکیل می‌دهند که سطح پائین سواد، میزان بیکاری بالا و رژیم ضعیف کنترل بر حوزه دینی در منطقه باعث این حوادث شده است.
هیچ کدام از کشورهای منطقه برای مبارزه با رشد گروههای تکفیری و سلفیت، دانش و توانمندی لازم را ندارند و گفتنی است که این جنبش‌ها در بین تبهکاران نیز صاحب مواضع‌ قوی شده‌اند که با این کار افراط‌گرایی بیشتری را فراهم می‌کنند.
امروزه قرقیزستان برای نفوذ آموزه‌های تکفیری مناسب‌ترین شرایط را داراست حال آنکه نیروهای امنیتی و پلیس به طور کامل در فعالیت‌های خود به مسائل دینی توجه ویژه‌ای دارند اما به خاطر عدم توانمندی کافی در این مسائل و کمبود تجهیزات فنی و عدم حمایت مالی لازم، فقط قادرند از نتایج فعالیت آنها برای ایجاد ناآرامی و تشنج جلوگیری کنند.
اداره روحانیت مسلمانان قرقیزستان و کمیسیون دولتی ادیان کشور نیز به تنهایی قادر به کنترل اوضاع نیستند و تنها از بیرون بر فعالیت آن نظارت می‌کنند.
سوء‌استفاده سازمانهای غیر دولتی غربی از بحران اجتماعی- اقتصادی
بحران مالی اخیر در منطقه و بخصوص در قرقیزستان یکی از مشکلات نهادهای دولتی است که باعث ایجاد مشکلاتی در حوزه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایجاد کرده و کیفیت خدمات رسانی این نهادها را پائین آورده است.
سازمان‌های غیردولتی که از خارج تأمین مالی می‌شوند، سعی دارند از این اوضاع سوءاستفاده کنند و ارزش‌های دموکراتیک، آزادی‌های دینی، سازش ملی و همگرایی اجتماعی و سیاسی را خدشه‌دار کنند.
علاوه بر این، تقابلی میان سازمان‌های غیردولتی سکولار و دینی قابل مشاهده می‌باشد که در آن سازمان‌های غیردولتی سکولار که از طرف غرب پشتیبانی می‌شوند، ابتکارات تحریک‌آمیزی را مانند به نمایش درآوردن فیلم‌هایی با عناوین «من مسلمان و همجنس‌گرا هستم»، توزیع کتابچه‌ها در مدارس در مورد آموزش جنسی، ممنوعیت حجاب در مدارس و غیره انجام می‌دهند که باعث خشم بخش مذهبی جمعیت این کشورها می‌شود.
سازمان‌های غیردولتی اسلامی که تعدادشان به حدود 2000 سازمان می‌رسند نیز عرصه بازیگران سیاسی و ژئوپولیتیکی مختلف هستند که تقریبا 90 درصد از این سازمان‌ها با سرمایه کشورهای عربی بخصوص عربستان و کویت که به دنبال توسعه جنبش سلفی در کشور و در منطقه هستند، فعالیت می‌کنند.
اولین مرحله پیدایش آنها در قرقیزستان در اواخر دهه‌ 90 بود و دومین مرحله در زمان حکومت رئیس جمهور سابق «قربان‌بیک باقی‌اف» اتفاق افتاد.
اینجا سؤالی مطرح می‌شود که چرا آمریکا و متحدان عرب آن یعنی عربستان سعودی و بخصوص کویت در قرقیزستان (و به طور کلی در آسیای مرکزی) گاها به ظاهر علیه یکدیگر رفتار می‌کنند؟
باید تصریح کرد که این 2 قطب متحد آمریکا (یعنی عربستان و کویت) با چنین اقداماتی نه فقط باعث تحریک احساسات نسبت به فعالیت جداگانه‌ یکدیگر می‌شوند بلکه در عمل، میزان تنش در جامعه را افزایش می‌دهند.
از سوی دیگر،با توجه به اصل «پلیس خوب و بد»، وجود منافع آمریکا و کشورهای عرب در قرقیزستان برخی نگرانی‌های اجتماعی را ایجاد می‌کند.
یعنی از یک طرف سرمایه‌های کشورهای عربی دیدگاه سلفی (بنیادگرایی افراطی) را در قرقیزستان توسعه می‌دهند و از طرف دیگر، غربی‌ها آزادگرایی در مسائل اجتماعی که در تضاد با تفکرات سلفیت افراطی است را دنبال می‌کنند.
با این وجود، قشری که در جامعه قرقیزستان می‌تواند نسبت به توسعه این 2 پدیده (بنیادگرایی افراطی و تبلیغ بی‌بندباری به بهانه آزادی) واکنش درست نشان دهد، نسبت به کل جامعه در اقلیت هستند.
در ضمن، محافل حاشیه‌ای نیز این تغییرات را به سختی قبول می‌کند و همانطور که معلوم است برنامه‌های آمریکا و کشورهای عربی بخش بزرگی از جامعه قرقیزستان را مورد هدف قرار داده‌اند.
تنش‌های بین‌قومی، بسترساز بی‌ثباتی دره فرغانه
علاوه بر این، رشد تنش در مسائل بین‌ قومی و قبیله‌ای به مشکلات موجود اضافه می‌شوند،اختلافات قومی در جنوب کشور با توجه به کثرت قومی و قبیله ای نسبت به شمال بیشتر است و در نتیجه نسبت به تغییراتی که در حیات اجتماعی کشور رخ می‌دهند، مردم جنوب کشور عکس‌العمل زیادی از خود نشان می‌دهند.
اینجاست که موج جنبش‌های‌ ملی‌‌گرایی در جنوب کشور رو به افزایش است.
جمعیت ازبک دارای قدرت جایگزین این جنبش‌ها در جنوب بوده و البته دارای تفاوت‌هایی در میان خود هستند که اهداف آنها نیز انتقام‌گیری به خاطر اتفاقات «اوش» در سال 2010 است.
در ضمن، بخش عمده‌ای از جمعیت ازبک و بخش کوچکی از قرقیزها که تحت تأثیر این بخش عمده‌ قرار دارند قبلا از «حزب‌التحریر» و «حرکت اسلامی ازبکستان» حمایت می‌کردند و در حال حاضر تا حدودی از ایدئولوژی داعش حمایت می‌کنند.
اتفاقات خونین سال 2010 باعث جذب عده زیادی از ازبک‌ها به گروه‌های افراطی شده است و ازبک‌ها اصولا همیشه مذهبی‌تر بوده‌اند.
همچنین این پدیده منجر به این شد که ازبک‌ها در بین یکدیگر به 2 گروه تقسیم شدند؛ گروه مسلمانان واقعی و مسلمانان غیرواقعی که قرقیز‌ها همیشه به گروه دوم پیوند داده می‌شدند.
گروه‌های دینی در جنوب کشور بر اساس ملیت در بین خود تقسیم می‌شوند- مثلا گروه‌های دینی قرقیزی، ازبکی و بتازگی گروه‌های دینی تاجیکی هم به وجود آمده‌اند.
از این مسئله نتیجه گرفته می‌شود که عامل ملی شناسایی خود در بخش قرقیزی دره فرغانه بر عامل مافوق ملیتی مانند اسلام غلبه می‌کند و اجتماعات ازبکی و تاجیکی در جنوب کشور بعد از اتفاقات سال 2010 به اجتماعات بسته تبدیل شده‌اند که در داخل آن تبلیغات و موعظه‌های دینی بر ضرورت داشتن چنین رژیمی با داشتن روابط با جهان بیرونی پیش برده می‌شوند زیرا همین رفتار می‌تواند امنیت نسبی را تأمین کند.
همزمان بزرگتر‌ها ازدواج‌های بین‌ملیتی را ممنوع کردند و سازمان‌های غیردولتی (ازبکی، قرقیزی و تاجیکی) نیز به همین صورت عمل می‌کنند و بین قوم‎ها مرز مشخصی را ترسیم می‌کنند و بر روی عدم تحمل بین نمایندگان ملیت‌های خود نسبت به دیگر ملیت‌ها کار می‌کنند (یعنی آنها از اصل «تقسیم کن و بعد حکومت کن» استفاده می‌کنند که مشکلات را بیشتر می‌کند).
این جریانات بخصوص در جنوب قرقیزستان و دره فرغانه به طور کلی قابل مشاهده هستند که باعث تشدید مشکلات در داخل این منطقه می‌شود.
دامن زدن غرب به مشکلات مرزی و منطقه‌گرایی در قرقیزستان
مشکلات مرزی یکی دیگر از بحران در این منطقه است، قرقیزستان در سال‌های اخیر با کشورهای هم‌مرز خود (تاجیکستان و ازبکستان) مشکلاتی بر سر مرزها داشته است (مناطق مرزی که باید بین کشورها تقسیم شود 790 کیلومتر می‌باشد).
در ضمن، امروزه روابط قرقیزی- ازبکی به سمتی منفی در حال گسترش است و نقش اصلی در این روند به عامل نیروی نظامی از طرف ارتش ازبکستان برمی‌گردد.
در اواسط ماه مارس سال 2016 ازبکستان سربازان و تجهیزات نظامی خویش را در مرزهای خود با قرقیزستان قرار داد و این اقدام خود را به عنوان بخشی از حفاظت حمل‌ونقلی در مرز توجیه کرد، اما نظر غیررسمی وجود دارد که تاشکند می‌خواست برای تجاوز به حوزه آب‌های سرزمینی قرقیزستان نظیر سال 1999 فتنه ایجاد کند.
عامل ژئوپلیتیکی در این مورد نقش خاصی را ایفاء می‌کند و محافل وطن‌پرست حاشیه‌ای امروزه با هدف بیرون راندن نیرو‌های مسلح ازبکستان، قرقیزها را برای اتخاذ اقدامات مصمم فرامی‌خوانند.
گسترش اینگونه اتفاقات فقط تحت نظر متحدان غربی قرقیزستان قابل تصور می‌باشد و همانطور که معلوم است، در حال حاضر روسیه برای دولت «آتامبایف» مرکزی قوی محسوب می‌شود که بخش جنوبی کشور نمی‌تواند با این واقعیت کنار بیایید.
جنوب کشور با حس انتقام‌جویی به خاطر رانده شدن رئیس جمهور جنوبی، نمایندگان خود را متحد می‎سازد تا رژیم حکومت جنوبی برقرار شود.
«قمچی‌بیک تاشی‌اف» یکی از این نمایندگان می‌باشد که چند ماه گذشته برای انجام کارهای شخصی خود به واشنگتن سفر کرده بود و بین خاندان باقی‌اف و قرقیزستان واسطه خوبی می‌باشد و جاه‌طلبی‌های سیاسی بلندپروازانه دارد.
حال آنکه مردم به اشکال مختلف از صفت پرکاری و سخت کوشی وی استقبال می‌کنند اما در این موارد تکنولوژی‌های تبلیغات سیاسی و سرمایه‌ها به کمک وی می‌آیند.
با توجه به اینکه تنش‌های بین‌قومی دامن زده می‎شود، می‎توان تصور کرد که اتفاقات شدید همانطور که تحلیل‌گران پیش‌بینی می‎کنند مانند اتفاقات سال 2010 آنقدر قابل اجرا نیستند که اگر باشند، آنها خونین‌تر و خشونت‌بارتر خواهند بود.
با این وجود، غرب این منطقه را هدف قرار داده است و رژیم‌های «کریم‌اف» و «نظربایف» که امنیت و ثبات را ضمانت می‎‌دهند به خاطر عوامل انسانی می‌توانند در هر زمانی شکست بخورند ضمن آنکه نقش روسیه در تأمین امنیت منطقه در این مورد قابل انکار نیست.
مسکو باید از تجربه اوکراین درس بگیرد
اما آیا روسیه می‌تواند نسبت به خطرات امنیتی منطقه‌ای مانند اختلافات بین‌قومی، توسعه سلفیت افراطی، رفتن مردم به سوریه و برگشتن آنها از سوریه، اختلافات مرزی، قاچاق مواد مخدر و غیره به اندازه کافی واکنش از خود نشان دهد؟
روشن است که نمی‌تواند و البته، روسیه قاطعانه اقدام می‌کند و در هنگام کمبود ابزارهای دیپلماتیک و تحمل خویش، از طریق نیروهای مسلح خود پیش می‌رود که حوادث گرجستان و اوکراین نیز بیانگر چنین رفتاری است.
این در حالی است که قرقیزستان نیز مانند کشورهای گرجستان و اوکراین به علت وقوع انقلاب دارای مشکلات زیادی می‌باشد که روسیه امروزه قادر نیست آنها را حل کند و غرب از این فرصت به خوبی استفاده می‌نماید.
کشورهای غربی در قرقیزستان شبکه‌‌ای از سازمان‌های غیردولتی دارد و پشتیبان هر جریانی در این کشور می‌باشد. به همین دلیل مسکو باید از تجربه اوکراین درس گیرد و چون مانند غرب ابزارهای نرم نفوذ ندارد، باید با استفاده از ابزارهایی که دارد از به وجود آمدن مشکلات بزرگ جلوگیری کند.
شاید روند این مسئله خیلی هم نرم نباشد اما اهداف، روش‌ها را توجیه می‌کنند ضمن آنکه چشم‌اندازهای تشدید اوضاع در قرقیزستان و دره فرغانه نه برای کشورهای منطقه و نه برای روسیه جالب نیستند.
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت