نتایج جستجو :
-
۷ خاطره خواندنی رهبری ازدوران دفاعمقدس
بعد از سخنرانی، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار میورزد که با من صحبت کند. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر…
بعد از سخنرانی، دیدم خانمی به اطرافیان اصرار میورزد که با من صحبت کند. خانم جلو آمد و گفت: پسر من در دست بعثیها اسیر…