انتقاد روزنامه جوان از کاراکترهای نااهل محله عمو پورنگ
اخیراً درباره مجموعه عموپورنگ نوشتیم که داریوش فرضیایی در رویکردی عجیب پس از آنکه سالها با بلند کردن دو دست پایان برنامهاش را اختصاص به دعای دسته جمعی با کودکان میداد و رکن اصلی دعاخوانیاش دعای «اللهم عجل لولیک الفرج» بود، مدتهاست این بخش را از برنامهاش حذف کرده و رنگ و بوی برنامه را به سمتی برده که خدا و معنویت به طور کلی حذف شدهاند، اماای کاش این عقبنشینی معنوی به همین جا ختم میشد.
جوان آنلاین: ظاهراً برنامه عموپورنگ هر قدر جلوتر میرود به شکلی ناگزیر بیش از پیش تن به سکولاریسم و اومانیسم پنهان و پیدا میدهد و این تن دادن را باید مانند بسیاری از برنامههای پربیننده سیما به انفعال در برابر اسپانسرها مربوط دانست.
تقریباً هیچ برنامه پربینندهای در سیما نیست که پس از مدتی به طور خودخواسته همه جنبههای دینی و معنوی در آن مفقود شوند. اگر همین دو ماه پیش درباره کمرنگ شدن نقاط مثبت سریال «پایتخت» مرثیهخوانی میکردیم که در آن موضوعاتی، چون تکریم پدر (عموپنجعلی) نماز خواندن و مسجد رفتن و گلدسته مسجد (نماد معنویت) و انتقال آن پشت کامیون جای خود را به نمادها و رفتارهایی، چون خوشگذرانی در ترکیه و بیاحترامی به پدرو مادر و مصرف گرایی و بیبندوباری میداد و گرایشاتی از این دست به شکلی عجیب و تدریجی و در مقابل چشم مدیران غافل سیما پررنگ میشد، اگر همین یک ماه پیش نوشتیم که یکی از پربینندهترین برنامههای سیما که به طور مستقیم با معنویت گره خورده بود، آنقدر تحت آماج مغرضانه برخی رسانهها با این گزاره قرار گرفت که احسان علیخانی مردم را به گریه وامی دارد! تا جایی که خود علیخانی هم باورش شد یک جای کارش ایراد دارد و از ادامه تولید برنامهای بینظیر و موفق که اتفاقاً فیک هم نبود و ناشی از خلاقیت ایرانی تولید میشد، دست کشید و ما این رویکرد را غفلتزا و خسرانآفرین میدانستیم، در واقع قصد داشتیم نسبت به ادامه این روند به مدیران سیما هشدار بدهیم. از این نمونههای تحلیل رفته و آفت زده در میان برنامههای پربیننده سیما باز هم میتوان مثال زد. برنامه عموپورنگ یکی از آنهاست که باید برای معصومیت از دست رفته آن گریست.
کاراکترهای نااهل «بچه محل»
نام مجموعه جدید عموپورنگ «بچه محل» است و جالب است که در یکی از قسمتهای اخیر ساکنان محل دور هم جمع میشوند تا برای تاسیس مکان یا بنایی تازه در محله نیازسنجی و هماندیشی کنند و هر یک از اعضا پیشنهادی میدهد؛ یکی عنوان میکند که مرکز فرهنگی تاسیس شود، یکی دیگر جایی برای تفریح، اما دریغ از یک پیشنهاد برای ساخت مسجد، البته بیمسجدی محله تقریباً در همه مجموعههای پیشین نیز بروز و ظهور داشت و موضوع تازهای نیست؛ معلوم نیست چرا عوامل برنامه و مدیران شبکه ۲ سیما اینقدر روی تهی بودن برنامههای کودک از معنویت دستکم به شکل غیرمستقیم اصرار دارند، اما موضوع وقتی نگران کننده میشود که این غفلت به جایی میرسد که به تدریج شاهدیم سکولاریسم تنها آسیب برنامههایی از این دست نیست و ردپای پررنگ اومانیسم و ارجاعات همجنسبازانه نیز به برنامههای پربیننده کودکانهای، چون مجموعه بچهمحل باز شده است.
در برنامه بچه محل کاراکترهای جدیدی اضافه شدهاند که حضور آنها عجیب به نظر میرسد. یک عروسکساز در فضایی که قطعههای مختلف بدن انسان روی طبقههای کارگاهش به چشم میخورد با عروسکی که خود او را ساخته به نام «سربالا» حضور دارد؛ دلقکی که زیرشکمش برجستگی بیحیاگونهای دارد.
«سربالا» در رفتار و گفتار و صورتبندی ظاهری تداعیکننده فردی دوجنسیتی است که برخی مواقع با عقب زدن موهایش نقشی زنانه ایفا میکند و برخی مواقع برای ایفاکردن نقش پدر رفتارهای مردانه بروز میدهد؛ عروسکی که به خالقش میگوید بامان (پدر و مادر).
چگونه ممکن است این درهم تنیدگی جنسیتی که بیتردید با رنگآمیزی دلقکوار یادآور نمادگرایی همجنسبازان است از چشم ناظران پخش و مدیران سیما دور مانده باشد.
در خوشبینانهترین نگاه میتوان گفت که باز هم به دلیل پربیننده بودن، دستهای پنهانی که ریشه در تجارت و سرمایه دارند، کنترل محتوای بچهمحل را به دست گرفتهاند. اگر رده سنی بزرگسال سریال پایتخت برای بداخلاقیهای زائدالوصف آن بهانه و توجیه به دست مدیران میداد، اما اینجا با حساسترین سن طرفیم. طبق یافتههای محرز علمی شخصیت کودک از طریق دریافت دادههایی که بیش از همه بر ناخودآگاه کودک تاثیر میگذارد، شکل میگیرد.
وقتی سیمای جمهوری اسلامی یا همان رسانه ملی به بهانه بیپولی مهمترین، حساسترین، پربینندهترین و راهبردیترین برنامههایش را به دست پنهان سرمایه و تجارت واگذار میکند، نتیجهاش میشود جایی که هم اکنون ایستادهایم.
رنگشناسی وارونه «بچه محل»
حال و هوای غیردینی یا ضددینی برنامه بچهمحل حتی خود را در نورپردازی و رنگآمیزی صحنه و دکور هم نشان میدهد.
اگر در سری اول «محله گل و بلبل» از مسجد خبری نبود، دست کم در طراحی صحنه و نورپردازی از رنگهای شاد و رگههایی که نسبت بیشتری با هنر اسلامی دارند، استفاده میشد و به وضوح میشد رد رنگهای آبی روشن، سبز روشن و فیروزهای را حس کرد که در روانشناسی رنگها و فلسفه هنر به عنوان رنگهایی که نسبتی معین با معنویت دارند شناخته میشوند، اما هر چه جلوتر میرویم، رنگها و نورپردازیها در آثار عموپورنگ به سمت تیرگی میروند و هویت اشیا و طراحی صحنه نسبت کمتری با سبک زندگی ایرانی- اسلامی پیدا میکند.
وقتی یادمان میآید که کمتر از یک دهه پیش همین برنامه عموپورنگ با صدای امیرمحمد ترانهای ماندگار با موضوع امام زمان (ع) تولید کرده بود و آنقدر این ترانه خوب تنظیم شده بود که بر دل و جان همه سنین مینشست و چشم مخاطبان راتر میکرد و حالا مشاهده میکنیم که همه آن معنویتها جای خود را به مسائلی دیگر داده، دلمان به درد میآید و با خود میگوییم آیا زمانش نرسیده که مدیران سیما ترمزهای اومانیسم و سکولاریسم پنهان در رسانه ملی را بکشند و بهانهها را برای ادامه این روند خسرانآفرین کنار بگذارند.
دیدگاه تان را بنویسید