پردمه، زادگاه لاریجانی ها
آيتاللّه هاشم آملي نزديك به 80 سال به تحصيل و تدريس علومآل محمد(ص) در حوزههاي علميه آمل، تهران، قم، نجف مشغول بود و هيچ چيز، او را از اين كار باز نداشت. او با جديت تمام درس خواند و در سايه همين كوششها بود كه توانست قلههاي رفيع علم و دانش را به آساني فتح كند«...من در درس خواندن خيلي مجد بودم، درسها را تعقيب و دنبال ميكردم، بر اساتيد اشكال ميگرفتم، در هر درسي كه شركت ميكردم خيلي زود بروز كرده و مورد اعتناي استاد قرار ميگرفتم...»آيتالله به تدريس بسيار اهتمام داشت و حتي در مواقع بيماري هم از آن دست برنميداشت.آيتاللّه حسنزاده آملي ميفرمودند: «روزي به ديدن و عيادت ايشان رفتم، مشاهده كردم آقا سخت مضطرب است و بيتابي ميكند. عرض كردم: آقا چرا اينقدر بيتاب هستيد؟ چرا مضطربيد؟ فرمود: آقا! بيتابي من براي اين است كه درسم تعطيل شده است.»
گزارش اختصاصي از پردمه،زادگاه آيتالله هاشم آملي و لاريجانيها گريه آقا صادقاكبر هاشمي: عمه حاجي از اينكه صادق لاريجاني برادر زادهاش قاضي القضات شده،خوشحال است. مثل روزي كه علي لاريجاني رئيسجمهور نشد.«گوشت گران ميشه همه ميگن رئيسجمهور، گوجه گران ميشه همه... كسي كه رئيسجمهور شد ديگه پدرش پرده نداره» حالاهر بار كه علی لاریجانی به خانه پدريش در پردمه ميآيد،عمه منظربا چادر گل گلي آبي با كمر بسته عصا زنان خودش را به سينه كش جاده خاكي ميرساند و براي رئيس قوه مقننه آغوش ميگشايد. «علي لاريجاني ننه قربون / لباس پاسداري ننه قربون/ ني رئيسجمهور ننه قربون /چند خوشحالي ننه قربون» فاضل،جواد،علي، صادق، و باقرآنها پنج برادرند و خواهري فاضله. اگرچه منظر خانم70 ساله همه فرزندان برادرش آيتالله العظمي حاج ميرزا هاشم آملی را به يك اندازه دوست دارد اما وقتي از پسرها حرف ميزند، مدام «دكتر علي»، «آقا صادق» و...هربار كه از او بپرسي كدام يك را بيشتر دوست دارد، ميگويد «هر دو» اما ميشود فهميد كه خواهر آيتالله، علي لاريجاني را بيش از همه دوست دارد. وقتي از رئيس قوه مقننه حرف می زند گويي نقل كودكي بازيگوش است «علي عاشق پردمه است»، «علي عاشق آتيش هيزمه» گوشه حياط كنار باغچه كوچك و سرسبز، هيزمها منظم روي هم چیده شده اند«هر وقت كه دكتر علي ميياد، با پاسدارها جلوي خانه آتيش روشن ميكنند و تا نصف شب مينشينند دور آتيش و نوار نوحه گوش ميكنند» با تحكم عصايش را تكان داده و با لهجه مازوني ميگويد كه به پاسدارها ميگم بريد بيرون آتيش روشن كنيد، حياط منو كثيف نكنيد. بعد می خندد. روي ديوار خانه منظر خانم كه فاصلهاش با خانه آيتالله فقط يك كوچه باريك است، عكسهاي قديمي آيتالله ميرزا هاشم آملي در نجف و قم قاب شدهاند و شاگردانش آيتالله حسنزاده آملي و آيتالله جوادي آملي كه امروز از مدرسين و بزرگان به نام حوزه هستند. از ميان پنج برادر فقط يك عكس در كنار عكس آيتاللهها به چشم ميخورد«آقا صادق هفت ساله كه بود وقتي با بچهها توي كوچه بازي ميكرد، مدام ذكر الله اكبر بر لب داشت» عمه وقتي از صادق لاريجاني حرف ميزند از او با احترام ياد ميكند «آخه آقا صادق وصي و جانشين پدرش است» از آخرين باري كه رئيس قوه قضائيه به خانه پدريش در پردمه سر زده نه ماهي ميگذرد، موقع آمدنش عمه منظر براي او هم شعرخوانده و صادق اشك ريخته. «مونا آقا، شبيه آمد/ آقا نما، شبيه آمد/ آقا نما، عمه بميره» شبيهترين كس به پدر «وقتي اينها رو براي آقا صادق خوندم، گريه كرد و گفت عمه جان چرا شرمنده ميكنيد.» ساعت 9 صبح به بايجان ميرسيم، در منطقه لاريجان كه با آمل 70 كيلومتري فاصله دارد. براي رسيدن به روستاي پردمه تابلوي راهنمايي وجود ندارد، تنها يك راه باريك كه به امامزاده هفت تن ميرسد و از آنجا به پردمه. در كوچهباغ ها با مزه مزه غورها20 دقيقهاي را اتول سواري ميكنيم تا دستمان به امامزاده هفت تن برسد. امامزادهاي مثل همه امامزادههاي خطه شمال، با گنبدي نقره اي.كمي جلوتر جاده اسفالته تمام ميشود و توی جاده خاكي شيب دار و نفس گير با دنده يك خرامان خرامان بالا ميرويم.آنقدر که توي مه گم شويم. فقط با نور بالا ميشود به نيسانها و كاميونهايي كه هر 10 دقيقه يكبار از روبهرو ميآيند،گفت. آهای با توام /ای دریچه بیدار/ از کوچه همیشه ترین هرگز و هنوز/ آهای!... با تو... می شنوی؟... آرام،آرم روي ابرها راه ميرويم. گفته بودن جاده خاكي 14 كيلومتر كمي كمتر يا بيشتر نيست اما سربالايي جاده تند بود و شنها سست و راه طولاني. گفته بودند از بالاي البرز ميشود دماوند را بغل كرد. اما پيش چشم فقط مه بود و تصور ترسناك درهاي عميق زيرپا. در سكوت مطلق و هواي خيس ابري و مه گرفته و جاده سربالايي كه هر چه ميرفتيم نه آدمي بود و نه روستايي بعد ساعتي شنيدن پارس سگ و صداي زنگوله گوسفندان نوري بود در ظلمت روشنايي. مرد چوپان تكيه بر چوب دستي از نشخوارگوسفندانش لذت ميبرد،انگار.از چوپان سراغ روستاي پردمه را ميگيريم با انگشت پشت سررا نشان ميدهد. بر ميگرديم روستا روبهرويمان است. باد پرده، مه را كنار زده «خانه صادق لاريجاني را ميشناسي» پوستين روي شانه هايش را بالا مياندازد «نوچ». پيرمردها در دوسوي ورودي باريك روستا كنار خانههاي خشتي قديمي روي سكوها تكيه برعصا حمام آفتاب گرفتهاند و چهرههاي نا آشنا را از نظر ميگذرانند، صورت كه ميگيريم، روستا تمام ميشود. قدير و محمد ميگويند كه در پردمه 100 خانوار زندگي ميكنند. جوانهاي روستا خيلي آيتالله ميراز هاشم آملي را نميشناسند. قدیر در حالي كه از اسب سفيد پايين ميآيد، ميگويد كه صادق و علي لاريجاني را هم از طريق تلويزيون شناخته اند.قدير مجیدي 22 ساله آخرين باري كه صادق لاريجاني را دیده 9 ماه پيش در مسجد امام حسن عسگري پشت سرش نماز خوانده «هر روز نماز جماعت رو آقا صادق ميخونن». جوانهای روستا ميگويند برخلاف علي لاريجاني، صادق لاريجاني بدون اسكورت به روستا یشان ميآيد«همين هفته گذشته سه شنبه اومدن ما هم رفتيم جلو، پاسدارها گذاشتن با دكترعلي دست بديم»آنها هنوز خبر ندارند كه صادق لاريجاني رئيس قوه قضائيه شده اما وقتي ميشنوند، خوشحاليشان را نمی توانند پنهان کنند به لهجه مازوني چيزهايي ميگويند، به همديگر. جوانها هم دوست دارند درآينده مثل لاريجانيها مقام و منصب داشته باشند، در چراییش هر دو سكوت ميكنند، دوباره كه ميپرسم محمد بهرستاقی 20 ساله اشارهاي به وضع ظاهريش ميكند«وضع مار و ببين وضع اونها رو ببين» موقع گرفتن نشانی خانه آیتالله، ميپرسم اگر اينبار صادق لاريجاني را كه رئيس قوهقضائيه شده ببينيد از او چه چيزي خواهيد خواست؟ هر دو ميخندند، آرام. سوار براسب سفيد دورمي شوند. راه روستا را در پيش ميگيریم كه با شيهه اسب ميمانيم، محمد ميگويد«كار ميخواهيم، بيكاريم.» با نشاني كه جوانها دادهاند به سمت خانه هاشم آملي ميرویم، جايي كه ميگويند خواهر آيتالله هنوزآنجا زندگي ميكند. روستاي پردمه يك مسجد دارد كه آيتالله ميرزا هاشم تا زمان حياتش در آن نماز ميگذارده. نصرتالله ادرشير پيرمرد 70 ساله ازساكنان بومي كه به شوخي حضورش در پردمه را دوران در تبعيد ميداند، روزهاي حيات آيتالله ميراز هاشم آملي را روزگار پر رونق اين روستاي دور افتاده ميداند«آقا 6 ماه از سال را اينجا اقامت داشتند. پردمه محل تردد و اقامت آيتاللهها بود. آيتالله مکارم شیرازی، آيتالله حسنزاده آملي، آيتالله معرفت، آيتالله قافی یزدی،آيتالله جوادي آملي... و دامادش آیتالله محقق داماد. اينها ميآمدند خدمت آقا و 3 ماه 3 ماه ميماندند.» پيرمردها روزهاي جوانيشان راهنوز پيش چشم دارند كه پشت به پشت طلبه پياده و سواره بر الاغ و قاطر جاده صعب العبور را پشت سر ميگذاشتند تا به ديدار آیت الله آمده و در محضرش تلمذ كنند «با مرگ آقا ديگه پردمه فراموش شد» اسكندراردشيرعصايش را بر زمين خاكي ميزند«نگاه كنيد پردمه آلان اينه» ديگر ساكنان روستا هم از وضعيت راه و امكانات شكايت دارند، می گویند بارها مشکلاتشان را با برادران لاريجاني در میان گذاردهاند «هیچ خیری برای ما ندارند، نمی خواهند کسی بگوید که براي زادگاه پدریشان پارتي بازي كرده اند.»عمه منظر هم اين وضع را بارها به علي لاريجاني گفته و هر بار شنيده كه لذت روستا به همين بكري و دست نخوردگي آن است، به تنور و نان محلي، آتش و هيزم...«ببين چه نعمتیه عمه جان»،«علي جان تو كه سختي نميكشي يا با ماشين آخرين سيستم ميآيي يا پياده براي تفريح.» احمد اردشير صاحب بقالي كه بقاليش هيچ شباهتي به ديگر بقاليها ندارد(چيزي شبيه زير پله اي) و از خویشان لاریجانی ها، با محبت در دكانش را تخته ميكند تا ما را به خانه خواهر آيتالله ببرد. نكته جالب در مورد اهالي روستا اين است كه ته اسم اكثرپردمه ايها اردشيراست. وارد حياط ميشويم، خانهاي تقريبا نوساز به سبك روستاهاي شمال، مرد با لهجه مازوني خواهر آيتالله را صدا ميزند«عمه حاجي،عمه حاجي» وقتي ميشنود خبرنگاریم كمي ترش ميكند اما وقتي از آيتالله ميراز هاشم آملي سراغ ميگيريم، چادر به كمر ميبندد و میگوید بسم الله. «در يكي از روزهاي سال 1278 در روستاي «پردمه» در خانه ساده مرحوم ميرزا محمد، كودكي به دنيا آمد» اين را صادق لاريجاني در كتابي كه براي پدرش با نام «آموزگار جاويد» نوشته، آورده اما منظر خانم يكي از هشت دختر ميرزا محمد ميگويد«پدر ما در حقيقت ارباب محمد اردشير لاريجاني ارباب روستا بود و زمينهاي بسياري در آمل و تهران داشت كه در ماجراي تقسيم اراضي زمينهايش تقسيم شد كه بعد از انقلاب هم زمينها را گرفتند و دادن به دهقانان» خواهر آيتالله دامنه وسيعي را با انگشت نشان ميدهد و ميگويد همه اينها و نزديك به 300 راس گوسفند و آملاكي در قلهك حسن آباد- آخرهاي تراز- مال ماست «پدرم هميشه وقتي با آقا از ملك و آملاك حرف ميزدند ميگفتند بيا سرمايه بدهم، اما آقا ميگفتند سرمايه زيادي عذاب الهي است» به ديوار كاه گلي خانه آيتالله كه ميرسيم ميايستد ونفسی چاق می کند و با عصا به ديوار اشاره می کند «بچهها به آقا اصرار كردند كه اجازه بدهد خانه را تعمير كنند اما نگذاشت، آقا درويش مسلك و زاهد بود» ازمیان 8 دختر و سه پسرمیرزا محمد، مهدي اردشير و منظرخانم ساکن پردمه هستند. اهالي پردمه به عمه حاجی خانم رنجبر هم ميگويند، چه منظر خانم مادرعلي رنجبر است. از ديگر ويژگيهاي جالب اين روستا ي دورافتاده از ثروت كه به تعبير خواهر آيتالله كه پردمه را محل تشريففرمايي آيتاللهها ميداند. تولد تجار بنام در اين روستاست. سليمانيها با کمپاني عظيم و پرآوازه فراوردههاي لبني و گوشتي کاله و دکتر علي رنجبر از بزرگترين تاجران ايران و مالک قبلي شرکت روغن غنچه به اضافه اردشيرها و ديگر صاحبان بزرگ صنايع خردو کلان. سالهاست كه قفل در چوبي خانه آيتالله كليدي به خود نديده، آخرین باری که برادران لاریجانی گردهم آمدند یکماه و اندي پیش به مناسبت عروسی آخرین دختر صادق لاریجانی آنهم در تهران بود. آمد و شد از در آهني بزرگي است که بعد مرگ آیت الله در ضلع رو به ورودی روستا کارگذارده شده. پسرخاله صادق لاريجاني دسته كليد را ميگيرد و در را باز ميكند. آيتالله ميراز هاشم توي ايوان خانه نشسته. آيتالله هر روز بعد ازنماز صبح توي ايوان خانه مينشيندو هواي پاك پردمه را به درون ميدمد و مراتع بلند و سر سبز روبهرو را از پيش چشم ميگذراند و تا موقع بيداری بچهها و صرف صبحانه سر توی کتاب ميبرد و كتابهاي نخوانده را از بر ميكند. تنها صداي بچههاست که آيتالله را از كتابها بيرون ميكشد«علي، فاضل، صادق مواظب باشيد» خواهر آيتالله ميگويد «يك روز صادق از كوچه كه آمد، رفت پيش مادرش،مادر ايشان فرزند آیت الله آقا سید محسن نبوی از فقهاي بزرگ آن دوران بود، صادق مادرش را مادر يا مامان صدا نميزد، ميگفت «اما» آقا صادق به مادرشان چيزي گفتند كه ایشان از هوش رفتند، از صادق پرسيديم چی گفتی، بچهها يك فحش فارسي به ايشان ياد داده بودند كه صادق معني آن را نميدانست، براي همين آقا اصلا موافق اين نبودند كه فرزندانشان با بچههاي روستا دمخور شوند و بازي كنند، آنها مربياي به نام سيد اسماعيل داشتند كه از تهران با آنها به پردمه آمده بود و كارش اين بود كه هر روز صبح اين بچهها را ميبرد بالاي كوه دور از بچههاي روستا نگه ميداشت و عصر آنها را بازمي گرداند» حتي به ياد دارد که «باقر آنقدر كوچك بود كه توان رفتن به كوه را نداشت، گريه ميكرد، به آقا گفتيم اجازه بدهيد چادري در حياط علم كنيم و وسايل بازي كودكانه مثل سماور و استكان و نعلبكي... در اختيارش بگذاريم، آقا مخالف شطرنج و اين جور چيزها بودند.» درنبود اهالي خانه علفهای هرز تا دلشان خواسته قد كشيده اند، به سختي از ميانشان ميگذريم و وارد حياطي ميشويم كه به گفته پسر خاله لاريجانيها محل بازي واليبال برادران لاريجاني و بچههاي فاميل بوده، يكي هم احمد توكلي رئيس مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي، شاخهاي شكسته و برگهاي پژمرده روي ايوان پهن، دیوارهها ترک ترك و دستگيرهها زنگ زدهاند و تارهاي عنكبوت درزدرهای سبز رنگ را پوشانده اند. توي ايوان فقط سطلي است و پيت نفت سياه رنگي كه در تار عنكبوتها محصور شده. از پشت در صداي طلبهها را میشود، شنيد كه منتظرند تا آيتالله تشريف بياورند و درس را شروع كنند آنها ميدانند كه آقا در مورد وقت حساس است «من امروز تب داشتم و حالم مساعد نبود، اما براي اينكه درس تعطيل نشود و من بر شما حجت بوده باشم به درس آمدم.» توي حياط چسبيده به خانه، اتاقك كوچك كاه گلي قرار دارد «آنجا چيزي نيست حمام است و آن دوتا هم كه در گوشههاي حياط ميبينيد توالت» جماعتي هم بيرون خانه در انتظارند تا بعد درس براي پرسيدن استفتاعات شرعيشان پا به درون بگذارند. اما كسي در را به رویشان باز نميكند. از دو جوان طلبه ميپرسم براي چه آمده ايد اينجا «اومديم حجره بگيريم، گفتن اينجا حجره خالي هست» آنها به تازگي وارد شهر قم شده اند، می خواهند آخوند شوند و حالا در بهدر دنبال حجره می گردند. اما انگار آنها هم مثل من تهراني كه نميداند اکثر حوزه های علمیه در تابستان تعطيل است، پشت در بسته مدرسه ولي عصر كه آيت ميرزا هاشم آملي بناي آن را نهاده، گيوه به ديوار ميگذارند تا شايد فرجی شود و يكي از حجرههاي آقا ميرزا هاشم هم نصيب آنها. مثل حجره دار شدن دكتر سيد جعفر شهيدي «هنگامي كه به نجف اشرف مشرف شدم در بيغولهاي انبارمانند جاي گرفتم و هفتهها در آن بسر ميبردم سپس از آنجا به مدرسه بزرگ مرحوم آخوند منتقل شدم. حجرهاي كه در آنجا به من دادند هر چند بهتر از آن سياهچال بود اما بازهم روشنايي درستي نداشت. سالي يا اندكي كمتر گذشت، حضرت آيتالله آملي كه متاهل شده بودند به خانه نقل مكان كردند و حجره ايشان خالي ماند. چند تني از طالبان علم كه در حجرههاي زاويه شرقي مدرسه جا داشتند خواهان حجره ايشان شدند. خادم مدرسه نامي از بنده نزد ايشان برده بودند. در آن روزها آشنايي بنده با ايشان ازعرض سلام و ادب تجاوز نميكرد، يكي از روزهايي كه به مدرسه آمدند، خادم تجديد درخواست كردند. صداي ايشان را شنيدم كه فرمودند قول حجره را به آقا سيد دادم»اما طلاب جوان امروز به اندازه ديروزیها پيشه صبر ندارند، به دقيقه نميكشد كه خسته و ناميد راه ميكشند. آفتاب ساعت 12 مرداد ماه قم مثل پتك توسرت ميزند تا خم شوي و از زير درز در نگاهي به داخل بيندازي. درهاي نيمه باز، حجرهها، دمپاييهاي آبي رنگ و حياط خالي از آخوند. حوزه علميه ولي عصر با بیش از چهل حجره و يك باب کتابخانه و مساحتی نزدیک به هفتصدمتر تا امروز محل سکونت طلاب بسياري بوده كه يكي از آن طلاب فرزند چهارم آيتالله، صادق لاريجاني است. خواهر ميراز هاشم آملي ميگويد«علي را از خدا نميدانم / ولي از خدا جدا نميدانم. آقا صادق جانشين پدرش است،اگر به تمام معنا جاي پدرش را پر نكرد، كم نكرد» خواهرآيتالله معتقد است چون صادق لاريجاني هر دو علم جديد و قديم را آموخته از ديگربرادرانش نيز باهوش تر است. صادق لاریجانی در نو جواني به جمع جدول اعداد برادرانش پيوست و در سال 1346 ديپلم رياضي اخذ كرد «با فراهم آمدن بورس تحصيلي از دانشگاه صنعتي شريف،عازم تحصيل در يكي از كشورهاي غربي بودم كه نا گهان زندگيام چرخش تمام پيدا كرد» صادق به جاي رفتن به ديار فرنگ ساكن كوچه بن بست ناصر، قم شد. خواهر آيتالله چرخش ناگهاني زندگي صادق لاريجاني را وصيت پدر ميداند«آقا ميگفتند نوشتن رساله توسط يك عالم برابر است با كندن 40 متر چاه با سره(مژه) چشم، آقا صادق الانه 30 ساله زحمت ميكشه و انشاالله تا 10 سال ديگه جاي پدرش را ميگيره» شايد بتوان نقطه عزيمت صادق طلبه جوان 22 ساله به عرصه عمومي را چاپ يكي از ترجمه هايش با عنوان «كشكول و چراغ: دو نظريه پيرامون معرفت» نوشته كارل پوپردرآخرين فصل كتاب «علم چيست، فلسفه چيست.» عبدالكريم سروش دانست، سال 1361. مقالي كه در آن هيچ نامي از صادق لاريجاني به چشم نميخورد و سروش به همين پانويس اكتفا ميكند«مقاله بالا توسط يكي از برادران ترجمه شده و پس از اصلاحات مختصري توسط اين جانب اينك در اينجا به سبب حسن مناسب با بحثهاي كتاب حاضر، بدان افزوده ميگردد» اما شش سال بعد وقتي عبدالکریم سروش مجموعه مقالات «قبض و بسط تئوريك شريعت» را درمجله كيهان فرهنگي آغاز كرد. برادرجوان که حالا داماد آيتالله وحيد خراساني و ملقب به استاد شيخ صادق لاريجاني بود، به عنوان جديترين منتقد نظريه سروش از حوزه علميه قم، قد علم كرد و اين آغاز راه «آقا صادق» بود، شیخ تنها به نوشتن يك مقاله تند و تيز بسنده نكرد و دو كتاب مجزا در نقد نظريه قبض و بسط تئوریک شريعت دكتر سروش تحرير كرد. از ديگر تفكرات جنجالي عضو مجلس خبرگان رهبري نظراتش پيرامون ولايت فقيه است چه اين عضو شوراي نگهبان مشروعيت حكومت را از جانب راي مردم نميداند ودیگری نظريه «اجتهاد متوسط» که منتقدانش معتقدند قبض و بسط تئوریک این نظریه پیامدهای بسيار خطرناکی به همراه دارد.صادق لاریجانی در این نظریه می کوشد میان اجتهاد متجزی و اجتهاد انسدادی پیوندی ایجاد کند كه «دیگر شاهد کپی شدن فتاوا از روی دیگر رسالههای توضیح المسائل نخواهیم بود» اما آنچه که منتقدان این نظریه را بیشترنگران می کند «برخی از استادان دانشگاه هم می توانند با استفاده از این نظریه، با برخی از مبادی نظری مرجع تقلید خود مخالفت کنند.» خواهر آيتالله میگوید که آقا ازسياست بيزار بود چه آيتالله اشرفی، پدربزرگ مادری آنها نيز گرچه از شاگردان بزرگ آخوند خراسانی بود، اما اهل فلسفه و عرفان و انزوا طلب بود«بچهها بيشتر بعد فوت آقا سياسي شدند» اما به جرات ميتوان گفت كه عمه منظر از همه خواهرزاده هايش سياسي تراست. او يكي از منتقدان سرسخت رئيسجمهور احمدينژاد است«دورهاي كه علي ميخواست رئيسجمهوربشه، رئيسجمهور شدن به اين راحتيها نبود اما الانه كافيه بري توي تلويزيون و بگويي فلاني دزد است» عمه محبوب لاريجانيها مسبب نابسامانيهاي اقتصادي و سياسي را آقاي رئيسجمهور ميداند. ميپرسم اين حرفها را به علي لاريجاني هم ميگويي «ميگم، فقط ميخنده». منظر خانم که به همراه پسرش علی رنجبرطرفدار سرسخت يكي از كانديداهاي معترض به نتيجه انتخابات است در مورد واكنشش به انتخاب احمدينژاد ميگويد«همان شب زنگ زدم به دكترعلي، گفتم علي ديدي احمدی نژاد رئیس جمهورشد!» پاسخ علي لاريجاني چيزي شبيه «هيس» بوده و صادق «هرچي آقا بگه». یا به قول عمه خانم «کسی به کسی به من چه رسی» موقع خداحافظي از عمه خانم میهمان نواز و كاريزماي لاريجانيها ميپرسم که از رئيسجمهور نشدن علي لاريجاني خوشحال شدي حالا از رئيس قوه قضائيه شدن صادق لاریجانی ناراحتي؟ «نه خيلي هم خوشحالم» علتش را که ميپرسم، ميگويد ميخواهد ازدست بعضیها شكايت كند! «ازدست همان كسي كه توي كشور دو دستگي انداخت و مسبب كدورت بين خانوادهها شد.»
به مناسبت هفدهمين سالگرد وفات آيت الله العظمي ميرزاهاشم آملي فقيه پردمهمسيح هاشمي: در سال 1322 ق (1278ش) در دامنه زيبا و پر طراوت كوههاي سر به فلك كشيده البرز و يكي از روستاهاي لاريجان در هفتاد كيلومتري شهر آمل، در خانه ساده مرحوم ميرزا محمد كودكي به دنيا آمد كه نامش را هاشم گذاشتند. سيزده ساله بود (1334 ق) كه براي ادامه تحصيل به حوزه پر رونق تهران عزيمت كرد و به مدرسه علميه سپهسالار - كه زير نظر مرحوم آيتالله شهيد سيدحسن مدرس اداره ميشد - شتافت و مورد توجه و عنايت ويژه آن بزرگوار قرار گرفت كه اين دوره مدت 12 سال به طول انجاميد. از اساتيد معظم له در تهران ميتوان از مرحوم ميرزا محمدرضا فقيه لاريجاني و حاج سيدمحمد تنكابني، مرحوم ميرزا يداللّه نظرپاك، مرحوم آقاشيخ محمدعلي لواساني و ميرزا طاهر تنكابني و آيتالله حاج ميرزا ابوالحسن شعراني و آيتالله شيخ محمدعلي شاه آبادي، ميرزا عبداللّه غروي آملي و سيدمحمد تنكابني نام برد. آيتالله آملي پس از پشت سر گذاشتن سطوح عاليه، در سال 1345 ق (1305 ش) براي بهره وري از فيض آيتالله العظمي حايري به قم آمد و در درسهاي فقه و اصول آيتالله موسس و در كنار آن به درس آيات عظام: حجت كوهكمري، شاه آبادي و حاج شيخ محمدعلي حايري قمي حاضر شد و در مدت شش سال از محضر آنان بهرهها برد و مباني علمي خويش را استوار كرد. او در اين مدت فقه، اصول، رجال، حديث، فلسفه و عرفان را نيك آموخت و اين درسها را با حضرات آيات: سيدمحمد محقق داماد، سيد يحيي يزدي و حاج ميرزا حسن يزدي به مباحثه نشست. مرجع فقيد در سال 1351 ق، پس از اخذ اجازه اجتهاد از دو استاد بزرگوارش آيتالله حايري و آيتالله حجت، براي بهره وري از محفل پررونق درسي بزرگان حوزه نجف و جستوجو از آراء و مباني اصول رهسپار آن ديار شد و در مدرسه بزرگ آخوند سكني گزيد و در درس فقه و اصول آيتالله سيدابوالحسن اصفهاني حاضر شد و ابواب طهارت، حج و بيع را از ايشان فراگرفت و همزمان در درسهاي آيات عظام: نائيني و آقاضياء عراقي نيز شركت جست و علاوه بر درس اصول، ابواب فقهي صلاة، اجاره، غصب، بيع و قضا را از آقاضياء عراقي و معآملات را از ميرزاي نائيني فراگرفت. ايشان پس از مدتي مورد توجه بسيار مرحوم آيتالله آقاضياء عراقي قرار گرفت تا بدانجا كه از نزديكان و اصحاب استفتاء ايشان شد و در تدوين حاشيه دوم محقق عراقي بر «عروةالوثقي» نقش به سزايي داشت. معظم له خود ميفرمود: «...ارتباط مرحوم آقاضياء عراقي با من بيش از ارتباط استاد با شاگردش بود. بسياري از اوقات پس از درس همراه ايشان بودم و اشكالات خود را تصحيح ميكردم. حتي برخي از شبها در منزل آقاضياء ميخوابيدم، ايشان نيمه شبي مرا بيدار كردند و فرمودند: فكري به ذهنم رسيده است، آنرا بنويسيد...» و نيز ميفرمودند: «علاقه مرحوم آقاضياء به ما به حدّي بود كه تا زمانيكه ما در درس ايشان حاضر نميشديم، درس را شروع نميكردند حتي ما شاگرد خانگي آقاضياء بوديم، ما در درس ايشان را سر حرف ميآورديم تا بفهميم مطلب استاد چيست. آيتالله آملي درپي سالها تحصيل و فراگيري دانش، به چنان مقامي دست يافته بود كه نامش زبانزد علما و فضلاي حوزه نجف شده بود و مجلس درس او آكنده از مشتاقان علم شده و لذا ساليان دراز به تدريس سطوح عاليه و خارج فقه و اصول اشتغال ورزيد. او از نزديكان و اصحاب استفتاء مرحوم آيتالله آقاضياء عراقي شد و در تدوين حاشيه دوم محقق عراقي بر «عروةالوثقي» نقش به سزايي داشت . معظم له در طول تحصيل در حوزه درس مرحوم نائيني و آقاضياء عراقي به تدريس سطح و (چهار دوره مكاسب) و پس از وفات محقق عراقي به تدريس خارج فقه (كتابهاي بيع و صلاة) و خارج اصول (چهار دوره) روي آورد و شاگردان بسياري را پرورش داد و اين تا سال 1380ق كه در قم مستقر بود، ادامه يافت. مرجع فقيد پس از 30 سال اقامت در جوار مرقد اميرالمؤمنين علي(ع)، در سال 1380 ق به عزم ديدار اقوام و صله ارحام و سكونت در حوزه علميه قم - كه آوازه آن تحت زعامت آيتالله العظمي بروجردي (ره) در جهان طنينافكن شده بود - رخت سفر بربست و راهي ايران شد. معظم له با استقرار در قم، به تدريس خارج فقه و اصول روي آورد. ايشان در آغاز در مدرسه «خان» و پس از تبعيد حضرت امام خميني(ره) در آبان 1343 ش، در شبستان مسجد اعظم و در جوار مرقد مرحوم آيتالله العظمي بروجردي به تدريس خارج طهارت، معآملات (بيع و خيارات) و خارج صلاة هر كدام در 10 سال پرداخت و عصرها نيز - يكساعت و نيم به غروب مانده - به آموزش اصول استدلالي دست يازيد.برخي شاگردان آن بزرگوار عبارتند از: حضرات آيات مكارم شيرازي، شيخ جوادتبريزي، محمدهادي معرفت، صالحي مازندراني، محمدي گيلاني ، سيد جعفر كريمي، محمد علي اسماعيل پورقمشه اي، ميرزا جوادآقا تبريزي، هاشم تقديري و محمد يزدي. تاليفات از جمله آثار ايشان كه به رشته تحرير در آمـده و منتشر شده ميتوان اشاره كرد به: كتاب «كشف الحقايق» كه تقـريـر درس بيع و خيارات ايشان است در چند جلد المعالم الماثوره در طهارت مجمع الافكـار (دوره اصـول فقه در 5 جلد) منتهي الافكـار (حـاوي مبـاحث الفـاظ اصـول فقه) بـدايع الافكار (يك دوره مباحث اصـول فقه تقرير درسـي مرحـوم آيت الله آقا ضياء عراقي) كتاب الرهن/ كتاب الاجاره/ كتاب الصوم/ رساله النبيه/ رسالهاي در خلل صلوه/ حـاشيهاي بـر التحصيل بهمنيار/ تعليقه عروه الوثقي/ از آغاز بيع تا آخر مكاسب/ دوره صلوه / دوره مباحث طهارت/ دورههاي متعدد اصول. سرانجام ميرزا هاشم آملي پس از 91 سال تلاش و كوشش در جهت احيا و بزرگداشت شعائر ديني عصر روز جمعه چهارم رمضانالمبارك 1413 ق (7 اسفند 1371 ش) بدرود حيات گفت و جهان علم و تقوا و فضيلت را در سوگ خويش عزادار ساخت.پيكر مطهر وي در صحن مطهر حضرت معصومه(س) به خاك سپرده شد. منبع: تهران امروز
دیدگاه تان را بنویسید