اعتراف عجیب زن دانشجو به دزدیدن باران ۲ ساله‌ +عکس

دو زن و یک مرد که متهم هستند دختر دو سال و نیمه‌ای به نام باران را از خانواده‌اش ربوده‌اند، دیروز در دادگاه پای میز محاکمه ایستادند و هر کدام ادعا کردند از نقشه آدم ربایی مطلع نبوده اند.

کد خبر : 978663

روزنامه خراسان: دو زن و یک مرد که متهم هستند دختر دو سال و نیمه‌ای به نام باران را از خانواده‌اش ربوده‌اند، دیروز در دادگاه پای میز محاکمه ایستادند و هر کدام ادعا کردند از نقشه آدم ربایی مطلع نبوده اند.

ربودن باران کوچولو رسیدگی به این پرونده از بهمن سال ۹۵ به دنبال شکایت یک خانواده افغانستانی آغاز شد. زن جوان که به پلیس آگاهی رفته بود به مأموران گفت: دختر دو سال و نیمه ام به نام باران توسط یک زن جوان دزدیده شده است. وی در تشریح شکایتش گفت: دیروز یک زن جوان به نام مهناز که خودش را خیر معرفی کرده بود مقابل خانه مان در دروازه غار آمد. او از من خواست تا همراه دختر دوساله و نیمه ام برای خرید بیرون برویم. او ما را به میدان خراسان برد و برایمان خرید کرد، اما هنگامی که من برای پرو مانتو داخل اتاق پرو رفته بودم باران را برداشت و گریخت.

ردیابی خیر قلابی در حالی که تلاش برای ردیابی عامل ربودن دختر خردسال آغاز شده بود، پلیس به بررسی فیلم دوربین‌های مداربسته مانتوفروشی پرداخت و یک زن جوان را شناسایی کرد. شواهد نشان می‌داد، مهناز ۴۷ ساله در دانشگاهی در مشهد دانشجو است. به این ترتیب وی بازداشت شد و گفت: از سوی زنی به نام نگار برای آدم ربایی اجیر شده و به دستور نگار و با کمک پسر جوانی به نام مرتضی، باران را ربوده و او را تحویل نگار داده است. با اطلاعاتی که این زن به پلیس داد، باران در خانه نگار در سعادت آباد شناسایی و تحویل خانواده‌اش شد. در دادگاه به این ترتیب سه متهم روز گذشته در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند. در ابتدای جلسه مادر باران در جایگاه ویژه ایستاد و برای هر سه متهم که در ربودن فرزندش نقش داشتند، خواستار مجازات شد. وی گفت: ما مهاجر افغانستانی هستیم. من صاحب یک پسر ودو دختر هستم. دو سال قبل از ربوده شدن باران، پسرم را به مدرسه برده بودم که آن جا برای اولین بار نگار را دیدم. آن زمان باران چهارماه داشت. نگارمی‌گفت زن خیری است که به منطقه دروازه غار آمده و به خانواده‌های فقیر کمک می‌کند. من به او گفتم شوهرم کارگر است و پول کافی برای تهیه پوشک و شیرخشک نداریم. او اطلاعاتی را از باران گرفت و در دفترچه اش نوشت و به من مقداری پول داد. حدود دوسال از این ماجرا گذشته بود که این بار زن دیگری به نام مهناز مقابل خانه ما آمد و خودش را خیر معرفی کرد. او از من خواست تا با دخترم برای خرید همراه او برویم. من می‌خواستم باران را پیش خواهرم بگذارم، اما زن خیر اصرار کرد تا دخترم را هم همراهم ببرم. برای خرید به مانتوفروشی رفته بودیم. من داخل اتاق پرو رفته بودم، اما وقتی بازگشتم متوجه شدم مهناز دخترم را ربوده است. انکار آدم ربایی سپس مهناز که از زندان به دادگاه منتقل شده بود در جایگاه ویژه ایستاد و گفت: ۲۰ سال با همسرم زندگی کردم و صاحب دو دختر هستم، اما همسرم عاشق راننده سرویس مدرسه یکی از دخترانم شد و مرا طلاق داد و با او ازدواج کرد و من، چون درآمد نداشتم، نتوانستم سرپرستی دخترانم را قبول کنم. من در این سال‌ها درس خواندم و در دانشگاه مشهد در رشته مترجمی زبان قبول شدم. می‌خواستم منبع درآمدی داشته باشم تا بتوانم سرپرستی دخترانم را به عهده بگیرم. وی ادامه داد: در این سال‌ها با نگار و خانواده او آشنا شدم. نگار صاحب یک پسر بود و دیگر بچه دار نمی‌شد. او دلش می‌خواست دختر داشته باشد و همیشه با من درد دل می‌کرد تا این که در تعطیلات میان ترم دانشگاه نگار با من تماس گرفت و از من خواست به تهران بیایم. او گفت خانواده‌ای را می‌شناسد که می‌خواهند دخترشان را بفروشند، اما چون از بقیه خجالت می‌کشند می‌خواهند به آن‌ها بگویند فرزندشان گم شده است. این زن ادامه داد: من برای کمک به تهران رفته بودم و نگار از من خواست تا پیش این خانواده فقیر بروم و دخترشان را تحویل بگیرم. من وقتی به خانه مادر باران رفتم گمان می‌کردم او می‌خواهد با میل خودش فرزندش را به نگار تحویل دهد. من همراه مادر باران به مانتوفروشی رفتم و وقتی که او در اتاق پرو بود بچه را برداشتم و از فروشگاه بیرون رفتم. نگار آن جا با پسر جوانی به نام مرتضی که پیک موتوری بود ایستاده بودند. او از من خواست تا همراه بچه سوار موتور شوم. مرتضی ما را به حوالی میدان امام حسین برد من آن جا باران را تحویل نگار دادم و به مشهد برگشتم. من اصلا از آدم ربایی مطلع نبودم. سپس نگار که با قرار وثیقه آزاد بود روبه روی قضات ایستاد و اتهام کودک ربایی را انکار کرد و گفت: من صاحب یک پسر هستم، اما دیگر بچه دار نمی‌شوم. بار‌ها به بهزیستی رفتم تا سرپرستی یک دختر را به عهده بگیرم، اما نشد. به افسردگی شدید مبتلا شده بودم که خواهر مهناز پیشنهاد داد تا بعد از زلزله کرمانشاه به آن جا بروم و سرپرستی دختری را به عهده بگیرم. من به کرمانشاه رفتم و با مقامات مسئول صحبت کردم، اما این بار هم نتوانستم دختری را به فرزند خواندگی بگیرم. مهناز که دوست صمیمی ام بود گفت خانواده‌ای را می‌شناسد که تصمیم دارند دختر ۲.۵ ساله شان را بفروشند. من فکر می‌کردم پدر و مادر باران با میل خودشان می‌خواهند دخترشان را به من بدهند، اما تصمیم دارند ماجرا را کودک ربایی جلوه دهند. این زن ادامه داد: مرتضی هم از ماجرای آدم ربایی اطلاعی نداشت. او پیک موتوری بود که قرار بود به من کمک کند. سپس مرتضی نیز به دفاع از خود پرداخت و منکر اتهام مشارکت در آدم ربایی شد و ادعا کرد از ماجرای کودک ربایی اطلاعی نداشته است و بی گناه است. بنا به این گزارش، در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: