روایت حضور رهبر انقلاب به همراه حاج قاسم در منزل شهید عظیم‌پور +عکس

روایت دیدار رهبر معظم انقلاب به همراه شهید حاج قاسم سلیمانی در منزل شهید عظیم‌پور در کرمان منتشر شد.

کد خبر : 973707

خبرگزاری تسنیم: رهبر معظم انقلاب در اردبیهشت‌ماه سال ۱۳۸۴ به همراه شهید حاج قاسم سلیمانی در منزل خانواده شهید محمدرضا عظیم‌پور در کرمان حضور پیدا کردند، در این دیدار جواد روح‌اللهی داماد بزرگ خانواده‌ی شهید عظیم‌پور از رهبر معظم انقلاب درخواست می‌کنند که ایشان را در قیامت شفاعت کنند، اما بعد از گفت‌وگوی رهبر انقلاب با خانواده شهید با اشاره به سردار آسمانی شهید سلیمانی می‌فرمایند «این آقای حاج قاسم هم از آنهایی‌ست که شفاعت می‌کند ان‌شاءالله.»

در ادامه می‌توانید گزارش و صحبت‌های مطرح شده در این دیدار را مشاهده کنید.

داماد بزرگ خانواده، جواد روح‌اللهی، که میاندار این ضیافت باشکوه شده، از طرف خانواده شهید از رهبر انقلاب درخواستی می‌کند: «حاج آقا یک خواسته هم از شما داریم. می‌خواستیم یک قولی از شما بگیریم که ان‌شاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.»

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند «ما چه کاره‌ایم که شما را شفاعت کنیم؟» و بعد با اشاره به پدر و مادر شهید می‌فرمایند «این خانم باید من و شما را شفاعت کند، این آقا و این خانم...»

داماد خانواده می‌پرد وسط حرف رهبر انقلاب و می‌گوید: نه حاج‌آقا! قول بدهید! امشب باید به ما قول بدهید!

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند «قول چه؟ آدم قول چیزی را ندارد، نمی‌دهد که!»

داماد پافشاری می‌کند: آقا! ما قول می‌خواهیم! رهبر انقلاب با جدیتی و قدری تحکم می‌گوید: «این را شما گوش کن! این را از من بشنو! اولین کسانی که در این مجموعه ما، به حسب قاعده، حق شفاعت دارند، این شهید‌ها هستند و امثال این شهیدها. دوم، پدر و مادر شهدا هستند، این آقا و این خانم؛ و شما‌ها هستید. اگر نوبت شفاعت به آدم‌ها برسد - که در ردیف شما نیستند - آن وقت به کسان زیادی ممکن است برسد؛ که ممکن است ما جزو آن‌ها باشیم، ممکن است نباشیم. ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل این شهدا و امثال این‌ها باشیم.»

بعد رهبر معظم انقلاب خم می‌شوند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی می‌فرمایند: «این آقای حاج قاسم هم از آنهایی‌ست که شفاعت می‌کند ان‌شاءالله.»

حاج قاسم سلیمانی سر پایین می‌اندازد و با دو دست صورتش را می‌پوشاند. معلوم است اصلاً انتظار چنین تعریفی را از رهبر انقلاب نداشته!

داماد خانواده، خمیر را سریع به تنور داغ می‌چسباند و می‌گوید: پس ما حتما از حاج قاسم قول شفاعت می‌گیریم!

رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند «بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!»

همه می‌خندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالت‌زده سر به زیر انداخته.

«چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الآن خیلی خوب است. اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سال که نگه داشته‌اند؛ خیلی خوب است.»

داماد خانواده از سردار محبوب‌القلوب شهرشان می‌گوید: ما سرباز کوچک سردار بوده و هستیم؛ همیشه هم افتخارمان این بوده که در خدمتشان بوده‌ایم.

رهبر انقلاب از هنر حاج قاسم در حفظ تقوا و روحیه مجاهدت می‌گویند: «این هم یک هنری‌ست که ایشان دارند. بعضی‌ها اشتباه می‌کنند؛ خیال می‌کنند وقتی که اوضاع از حالت جنگ و بحرانی خارج شد، و وقت سازندگی شد، و وقت نمی‌دانم پیشرفت و توسعه شد؛ آن وقت دیگر آدم باید خودش را رها کند! در حالی که نه؛ تقوا را گفته‌اند که از اول تا آخر نگه دارید. زادِتقوا برای آخرت است. باید نگهش دارید تا آخرت بماند.

بعضی‌ها خیال می‌کنند که در دوره پیشرفت و سازندگی و توسعه و نمی‌دانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بند‌هایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر آنی که عوض می‌شود، تکلیف‌ها عوض می‌شود، نوع مجاهدت عوض می‌شود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود. روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم می‌شود مثل آدم‌هایی که وقتی جنگ بود، در خانه‌هایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم خارجی تماشا می‌کردند!»

لحظاتی سکوت می‌شود و جمعیت حاضر به فکر می‌روند.

محدثه روح‌اللهی که اشکِ چشمانش تمامی ندارد، از سکوت بهره می‌گیرد و می‌گوید: آقا ببخشید! می‌شود چفیه‌تان را به من بدهید؟ رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند «بله.»

خواهر شهید عظیم‌پور می‌گوید: حاج آقا یک دعایی هم برای دخترهایمان بکنید.

«خدا ان‌شاءالله هم در امتحانات موفقشان بدارد؛ هم همه‌شان را شوهر‌های خوب بدهد.»

با این دعا، لبخند به لب همه می‌نشیند.

صحبتمان که به دیدار می‌کشد، هر کس خاطره‌ای تعریف می‌کند.

جواد روح‌اللهی می‌گوید: بعد از آن دیدار، حاج قاسم سلیمانی را ندیدم تا چند ماه بعدش که ماه رمضان شد. حاج قاسم هر سال ماه رمضان، یک روز به بچه‌های جبهه و جنگ، افطاری می‌دهد. آن سال وقتی برای افطاری رفتم خانه‌شان، همان جلوی در، از حاجی قول شفاعت خواستم. حاجی کتمان کرد و می‌خواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد می‌زنم و به همه مهمان‌ها می‌گویم آقا درباره تو چه گفتند!

حاج قاسم که دید اگر قول ندهد، اوضاع ناجور می‌شود؛ گفت: «باشد، قول می‌دهم؛ فقط صدایش را درنیاور!»

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: