آیا امام(ره) از اوضاع جبههها اطلاع نداشت؟
برخی تحلیلگران جنگ تحمیلی مدعی هستند که امام خمینی اطلاع دقیقی از اوضاع جبههها نداشت و بعد از اطلاع از وضعیت جبهه قطعنامه را پذیرفت. تسنیم در این گزارش به بررسی این ادعا میپردازد.
تلاش برای پایان دادن به جنگ علیرغم اینکه امام معتقد به ادامه دفاع و تنبیه متجاوز بود، از میانه جنگ تحمیلی و با شکلگیری مجمع عقلا شروع شد؛ البته پیش از آن و پس از فتح خرمشهر نهضت آزادی بدون توجه به شرایط نظامی و استدلالهای نظامیان، ادامه جنگ را مشروع نمیدانست! مجمع عقلا هرچند جلساتی را به ریاست حسن روحانی برگزار کرد، اما با مخالفت شدید امام مواجه شد و امام به هاشمی رفسنجانی (رئیس وقت مجلس) دستور داد جلسات این مجمع تعطیل شود.
البته آیتالله هاشمی از سالهای ابتدایی جنگ و زمانی که ایران در حال پیش روی بود نظر به آتشبس داشت. وی در خاطرات مورخ 8 اسفند 1362 خود مینویسد: بعد از عملیات خیبر، خدمت امام رفتم. گزارشی از وضع جنگ دادم... به ایشان گفتم من از رهگذر این اهداف، به ختم جنگ میاندیشم. ایشان لبخندی زدند و جوابی ندادند.(آرامش و چالش، ص 517)
البته امام راحل یک روز بعد از این درخواست هاشمی، روز 9 اسفند 62 در سخنانی میگویند "صدام آنطور مفلوک شده که دوره افتاده به این ور و آن ور و استدعا میکند که بیایید ما را صلح بدهید و دروغ هم میگوید. نمیخواهد صلح بکند. میخواهد اغفال کند."(صحیفه نور. جلد 18. ص 369)
از سال 65 و با نامگذاری این سال به نام «سال سرنوشتساز» از سوی مسئولان سیاسی کشور که در راس آن هاشمی رفسنجانی بود، تلاش شد به جنگ پایان داده شود. در این راستا هاشمی رفسنجانی و مسئولان دولت تلاشهای مختلفی انجام دادند که از جمله آنها متقاعدسازی فرماندهان به پایان دادن جنگ بود. هاشمی در چند مقطع تلاش داشت فرماندهان را مجاب سازد تا خدمت امام بروند و بگویند: نمیتوانیم بجنگیم.
سردار رشید از فرماندهان ارشد سپاه در دفاع مقدس در خصوص تلاش هاشمی در این راستا پیش از اجرای عملیات کربلای 5 در دی ماه سال 65 میگوید: «{هاشمی} گویی میخواست با نظرخواهی مکرر و زیاد و با ایجاد فضای تردید، از زبان فرماندهان بشنود که نمیتوان جنگید! و این را فرماندهان سپاه بروند خدمت حضرت امام اعلام کنند ولی فرماندهان سپاه هرگز راضی به این کار نمیشدند.»
هاشمی در این راستا نامههای متعددی از مسئولان سیاسی و فرماندهان نظامی کشور تهیه کرد و خدمت امام برد تا به جنگ پایان دهد، اما امام همچنان معتقد به ادامه دفاع تا سقوط صدام بود. اما در این بین یک نامه مورد توجه جدی امام قرار گرفت که امام در نامه به مسئولان کشور بدان اشاره کردند و آن نامه، نامه محسن رضایی فرمانده وقت سپاه به هاشمی و دولت وقت بود.
خاطرات محسن رضایی ادعاهای هاشمی را رد میکند و میگوید که نامهای دستکم یکسال قبل از پایان جنگ به امام نوشته است و واقعیات جنگ را گفته است
تحلیلگران جنگ میگویند، امام معتقد بود که در سختترین شرایط هم میتوان دفاع را ادامه داد؛ چراکه سرنوشت همهی امتها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده بود. اما اصل مهم این بود، آن کسانی که باید در صحنه دفاع از کشور باشند و بجنگند، در صحنه باشند. فرماندهی کل سپاه با استناد به اسناد موجود و تایید امام اعتقاد و گفتهشان این بود که تا آخرین لحظه باید دفاع کرد، اما نامه محسن رضایی، امام را به این نتیجه رساند که با نگاه حاکم مبنی بر اینکه با تامین نیازها میتوان جنگ را ادامه داد و پیروزی کسب کرد، پذیرفت که قطعنامه 598 را قبول کند.
برخی تلاش دارند اینگونه نشان دهند که امام خمینی (ره) اطلاعی از وضعیت کشور و جنگ نداشت و بر اساس این بیآگاهی اصرار به ادامه جنگ داشت. از این رو وقتی که ایشان با واقعیتهای جنگ روبرو شد، به یکباره قطعنامه 598 را پذیرفت و دریافت که ادامه جنگ به صلاح کشور نیست!
هدف آنان این است که وقایع سال 67 را با تقابل امروز ایران و آمریکا مشابهسازی کنند. این نوع تفاسیر، در واقع نه تحلیل و تبیین واقعیتها بلکه موجه نشان دادن تسلیم در برابر دشمن است و برای این کار برخی فرازهای تاریخ جنگ دستمایه تحریف قرار داده میشود.
آنان تلاش دارند با بهرهگیری از اتفاقات آن مقطع، کشور را در شرایط فعلی نیزوادار به تسلیم در برابر آمریکا کنند؛ در حالی که امام در سال 67 در برابر عراق و حامیان او تسلیم نشد. پذیرش قطعنامه 598 به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران جنگ، یک پیروزی برای ایران بود؛ اما آن پیروزی یک پیروزی حداقلی بود چرا که پیروز حداکثری و آرمان رزمندگان ایرانی و امام، سقوط صدام بود.
قطعنامه 598 که پس از اجرای عملیات پیروز کربلای 5 و در تیر ماه سال 66 به تصویب رسید، با قطعنامههای قبلی تفاوتهای بسیاری داشت و در این قطعنامه بسیاری از شروط ایران پذیرفته و به رسمیت شناخته بود. قطعنامه 598 نتیجه برتری نظامی ایران در مقابل عراق بود. ایران در اواخر سال دوم جنگ توانست عراق را شکست بدهد. عراق که به دنبال جداسازی خوزستان از ایران بود، در خرداد ماه سال 61 و با اجرای عملیات بیت المقدس مجبور به عقبنشینی از بیشتر مناطق اشغالی در ایران شد و در ادامه ایران سیاست خود را تغییر و تنبیه متجاوز را در پیش گرفت.
** آیا امام از واقعیتهای جنگ بیاطلاع بود؟
برخی در سالهای گذشته عنوان کردهاند که اخبار دقیق و صحیح جنگ و کشور به اطلاع امام رسانده نمیشد و در نتیجه امام آگاهی کافی از وضعیت جنگ و کشور نداشت.
در خصوص اخبار وضعیت اقتصادی و بودجهای کشور، از آنجایی که مسئولان دولت و هاشمی رفسنجانی (رئیس وقت مجلس) معتقد به پایان دادن جنگ بودند و در این راستا تلاشهای متعددی انجام میدادند. از این رو آنان مانع ارسال گزارش دقیق از وضعیت کشور به امام نمیشدند بلکه از این فرصت برای دستیابی به هدف خود هم استفاده میکردند.
در خصوص اخبار نظامی و جنگ نیز باید عنوان کرد، هاشمی به دلیل جانشین فرمانده کل قوا بودن، نقش مهمی در ارائه اخبار جنگ به امام داشت. آیتالله موسوی اردبیلی رئیس وقت شورای عالی قضایی گفته است: «دو، سه شب پیش از پذیرش قطعنامه بود که یک شب قرار شد برویم پیش حضرت امام تا ببینیم که نظرشان چیست. ظاهراً ما 5 نفر بودیم. آقای خامنهای، آقای هاشمی، آقای موسوی نخستوزیر و بنده؛ احمدآقا هم آنجا بود... در آنجا گزارشی داده شد. آن کسی که بیشتر جبهه میرفت، آقای هاشمی بود؛ بنابراین، بیشتر گزارش میداد.» (کتاب اسرار مکتوم - صفحه 144)
دومین فرد، محسن رضایی فرمانده کل سپاه بود که نظرات او برای امام بسیار مهم بود. او یک سال قبل از پذیرش قطعنامه نامهای به امام نوشته بود در حالی که جعفر شیرعلینیا عنوان میکند: «سال 94 از هاشمی رفسنجانی پرسیدم گویا در آن مقطع {پیش از پذیرش قطعنامه 598 - سال 67) گزارش دقیقی به امام رسید. آیا امکان نداشت که آن گزارشها زودتر به امام برسد؟ جواب داد: "بعضیها بودند که نمیخواستند واقعیت وجودی ذهن خود را پیش امام رو کنند. به من میگفتند که نیازهای زیادی داریم و نمیتوانیم بجنگیم، اما به امام که میرسیدند، میگفتند: عاشورایی میجنگیم."»
اما محسن رضایی ادعای هاشمی را رد میکند و میگوید که نامهای دستکم یکسال قبل از پایان جنگ به امام نوشته است: «من احساس خطر کردم و آن نامه را خدمت امام نوشتم؛ نه آن نامهای که در پایان جنگ به آن استناد میشود، یک سال قبل از آن، نامهای دارم که در آن استعفا دادهام و گفتهام که با وضع فعلی، جنگ عاقبت خوبی ندارد. بعد از آن، امام من را خواستند و فرمودند که چرا استعفا دادید؟ من هم گفتم که مساله این است که احساس خطر جدی میکنم.
عراق به زودی راه میافتد و ما را مثل یک لقمه میبلعد! امام خمینی خیلی تعجب کردند و گفتند، چطور ممکن است؟ گفتم اجازه بدهید اینها را مفصل بنویسم و به سیداحمد آقا بدهم. یک نامه 25 صفحهای نوشتم که هنوز هم میترسم انتشار دهم، چون مطالب آن خیلی محرمانه است. در این نامه، دلایل اینکه تقاضا کردم فرمانده سپاه نباشم را نوشتم. حالا چند تا نامه دارم که خطاب به احمد آقاست و قبل از این است که خدمت امام بروم؛ چون وقتی رفتم خدمت امام، ایشان فرمودند که شما همچنان فرمانده سپاه هستید و بمانید و این چیزهایی که میگویید را بنویسید و به من بدهید.» (کتاب اسرار مکتوم - صفحه 159)
سخنان محسن رضایی نشان میدهد که امام خمینی در جریان واقعیتهای جنگ بوده است و با این وجود تاکید بر ادامه دفاع و سقوط صدام داشته است. خاطرات محسن رضایی نشاندهنده ارائه گزارش از واقعیات جنگ به امام راحل است. وی حتی گزارش مجمع عقلا را هم به امام داده بود. محسن رضایی خرداد سال 65 طی نامهای به امام گزارش اقدامات حسن روحانی را در مجمع عقلا میدهد. امام خمینی هم هاشمی را احضار میکند و توضیح میخواهد. براساس خاطرات هاشمی رفسنجانی، امام از من خواستند به آنها(مجمع عقلا) بگویم ما باید تا آخرین فرد با صدام بجنگیم و صحبت از صلح نکنند!(اوج دفاع، ص113)
از سوی دیگر، فرماندهان مدام با امام دیدار داشتند و گزارش وضعیت جبههها و عملیاتها را خدمت امام مطرح می کردند. مثلا بعد از عملیات بیت المقدس، خیبر و بدر. همچنین حاج احمد در جلسات شورای دفاع که فرماندهان ارتش و سپاه بودند حضور داشت، ضمن اینکه دستورات امام در برخی مقاطع بسیار راهگشا بود و ناشی از اطلاع امام از جبههها داشت مثل دستور آزادسازی مهران یا حفظ جزایر مجنون.
اما چه چیزی موجب شد که امام قطعنامه را بپذیرد؟
بازخوانی نامه امام پس از پذیرش قطعنامه به مسئولان کشور که چند سال پس از پذیرش قطعنامه، منتشر شد، میتواند به یافتن پاسخ این سوال کمک کند. امام این نامه را اینگونه آغاز کردند: «حال که مسئولان نظامی ما، اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ میباشند، صریحاً اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهد آورد...» این آغاز نشان میدهد که برای امام نظر فرماندهان نظامی جنگ، مهمتر از نظر مسئولان سیاسی کشور بوده است؛ چرا که بار اصلی جنگ بر دوش نظامیها بود و میتوان اینگونه برداشت که براساس دیدگاه امام تا وقتی که نظامیها معتقد به دفاع باشند، میتوان دفاع کرد و جنگ را ادامه داد.
امام در جریان کمبودهای جبهه خودی و تقویت جبهه دشمن بود، اما همچنان معتقد به دفاع بود. آن چیزی که در نامه سال 67 محسن رضایی موجب شد، امام قطعنامه 598 را بپذیرد، به نظر میرسد برخی از عبارات آن نامه بود. امام در نامه به مسئولان عنوان کردند: «فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندههایی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ، معتقد به ادامه جنگ میباشد.»، «فرمانده مزبور نوشته است: تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم.» و «.. البته با ذکر این مطلب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست!»
بدین ترتیب علیرغم اینکه برخی تلاش دارند اینگونه نشان بدهند که امام اطلاعی از اخبار تلخ کشور نداشته است، امام همواره در جریان وضعیت کشور و جنگ بوده است اما آن چیزی که منجر به پذیرش قطعنامه 598 در سال 67 شد، عدم امیدواری فرماندهان نظامی به کسب پیروزی نظامی و نامه مسئولان نظام به امام بود. نامهای که قرار نبود مهر خاتمی بر جنگ باشد اما جریانی که سالها در تلاش برای پایان دادن به جنگ بود، آن را بهانهای برای تصمیمگیری نهایی قرار داد. هاشمی در جایی مدعی میشود "در جلسه 23 تیر 67، در گزارش کارشناسانه به امام عدم امکان دستیابی به پیروزی قطعی قلمداد شده بود. این گزارش را مسئولان نظامی، اقتصادی و تبلیغی جنگ تهیه کرده بودند."
سردار رشید در توضیح نامه نخستوزیر و فرمانده سپاه میگوید "این کار(سعی در نوشتن هردونامه) بنا به خواست آقای هاشمی نوشته شد برای پایان دادن به جنگ."(قاب قطعنامه 598 و زبان تفسیر ما. ص29) سردا رشید جای دیگری عنوان میکند که نظامیان و خصوصا فرماندهان سپاه معتقد بودند که آنقدر ظرفیت در درون ملت ایران و دولت حاکم وجود دارد که ما قادریم شعار "جنگ، جنگ تا پیروزی" را تحقق بخشیم. سردار رشید همچنین از طرحی سخن میگوید که 1500 گردان برای حمله به سه هدف در سراسر جبهه تشکیل شود اما هاشمی رفسنجامی مخالفت میکند و میگوید "ما بند پوتین این نیروها را هم نمیتوانیم تامین کنیم!!"
محسن رضایی در یک مصاحبه بطور تلویحی اشاره میکند در زمینی بازی کرده است که توسط هاشمی چیده شده بود
محسن رضایی نیز بعدها در یک مصاحبه بطور تلویحی اشاره میکند در زمینی بازی کرده است که توسط هاشمی چیده شده بود و میگوید: بعضیها بهخاطر اینکه ما واقعیتها را منتقل میکردیم، اینطور تحلیل یا فضاسازی کردند که نامه فلانی در پایان دادن به جنگ موثر بوده است. من این را انکار نمیکنم چراکه اگر نامه من به آقای هاشمی نبود، شاید جنگ تمام نمیشد، اما من در آن نامه نگفته بودم و این خواست را نداشتم که از نظر سیاسی چه تصمیمی برای جنگ گرفته شود.(روند پایان جنگ، ص 267)
در واقع پذیرش قطعنامه نه بهخاطر آنچه برخی بیآگاهی امام عنوان میکنند بلکه بخاطر اظهار ناتوانی برخی مسئولان وقت در ادامه جنگ و دامن زدن مسئولان سیاسی کشور به گزارش فرماندهان نظامی بود. جریانی که در سالهای ابتدایی و میانی جنگ درنظر داشتند که جنگ را خاتمه دهند، سال 67 فرصت مناسبی پیش آمد تا کمبودها را بهانهای برای این کار قرار دهند.
ضمن اینکه پذیرش قطعنامه 598 به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران تاریخ جنگ ایران و عراق، یک پیروزی سیاسی برای ایران بود؛ اما آن پیروزی یک پیروزی حداقلی بود و پیروزی بزرگ و چشمانداز امام سقوط صدام بود.