آیا اصلاح‌طلبان رادیکال واقعاً ضدجنگ‌اند؟

نگاهی به گذشته جریان اصلاحات نشان می‌دهد برخلاف آنچه این روزها تلاش می‌کنند از خود یک چهره صلح‌طلب نشان دهند، در مقاطعی کشور را تا مرز جنگ پیش بردند و اگر تدابیر رهبر معظم انقلاب و برخی دلسوزان نظام نبود ممکن بود شرایط ایران را بحرانی کنند.

کد خبر : 961084

خبرگزاری تسنیم: در آستانه انتخابات یکی از سوالاتی که باید از جانب کاندیداها و جناح‌های سیاسی به آن پاسخ داده شود، این است که راهبردشان در سیاست خارجه و روابط بین‌المللی چیست؟ مسئله‌ای که حول دو محور مقاومت یا سازش و صلح‌طلبی در روابط خارجی می‌چرخد و هرکس تلاش می‌کند روش خود را حلال مشکلات اقتصادی و بین‌المللی کشور در شرایط تحریم نشان دهد.

فارغ از اینکه کدام راهبرد در شرایط کنونی کشور گره‌گشا است، اخیرا شنیده شده یکی از تئوریسین‌های جریان اصلاحات به تازگی در جلسه‌ای گفته است اصلاح طلبان باید روی سه محور صلح، ایران و عدالت به عنوان گفتمان انتخاباتی متمرکز شوند. صلح‌طلبی یکی از کلیدواژه‌هایی است که نزدیک دودهه است وارد گفتمان سیاسی اصلاح‌طلبان شده و جناح مقابل را به جنگ طلبی متهم می‌کنند.

نگاهی به گذشته این جریان نشان می‌دهد برخلاف آنچه این روزها تلاش می‌کنند از خود یک چهره صلح‌طلب نشان دهند، در مقاطعی کشور را تا مرز جنگ هم پیش بردند و اگر تدابیر رهبر معظم انقلاب و برخی دلسوزان نظام نبود ممکن بود شرایط ایران را بحرانی کنند.

* اصلاح‌طلبان، افراط و سایه‌ی جنگ

شکل‌گیری رسمی جریان چپ (اصلاح‌طلبان امروزی) از دهه شصت و تشکیل مجمع روحانیون مبارز در آستانه انتخابات مجلس سوم در سال 66 آغاز شد. این گروه که آن زمان توانست اکثریت مجلس را به‌دست بیاورد، جناح مقابل خود -یعنی جامعه روحانیت مبارز- را متهم به اسلام آمریکایی می‌کرد و به قول آیت‌الله مهدوی کنی، آنها (طیف مجمع روحانیون ) در تبلیغاتشان مدعی بودند سیاست خارجه جناح مقابل سیاست ارتباط با غرب است! چپ‌های جامعه روحانیت از مفاهیمی که امام در پیام حج خود با عنوان «اسلام آمریکایی» و اسلام مرفهین بی درد بیشترین بهره‌برداری را برای تخریب جناح مقابل به‌کار ببندد و آنها را متهم به غرب‌زدگی کند.

این روحیه افراط‌گرایانه آن سالها در مجلس سوم هم ادامه پیدا کرد و بعد از حمله عراق به کویت، گروهی از چپ‌های آن زمان خواهان حمایت از صدام حسین رئیس‌جمهور رژیم بعث عراق شدند. با تصرف خاک کویت توسط صدام، ایالات متحده به‌همراه ائتلافی از کشورهای عربی و غربی به عراق حمله کرد که به جنگ اول خلیج‌فارس معروف شد. همین زمان بود که ناگهان گروهی در مجلس سوم خواستار حمایت از صدام شدند که با توجه به اینکه تنها چندسال از پایان جنگ می‌گذشت و اسرای زیادی در دست رژیم بعث بودند، موجب خشم مردم و خانواده شهدا از این جناح شد.

شیخ صادق خلخالی از طرفداران کمک به صدام در جنگ اول خلیج‌فارس، معتقد بود جنگ ما با عراق یک مسئله است و اینجا سرنوشت اسلام مطرح است!!

مرحوم شیخ صادق خلخالی از چهره‌های قدیمی جناح چپ در مجلس آن زمان با بیان اینکه "این جنگ یک جنگ صلیبی علیه مسلمان‌هاست" با خطاب قرار دادن رهبر انقلاب می‌گوید "ای آیت‌الله، رهبر عالیقدر زمان آقای خامنه‌ای، «سلّمکم الله تعالی» دستور بفرمایید، همان‌طور که گفتید جهاد است، کشته شدن در راه اسلام است... ما باید در اینجا آمریکا و بوش و فهد و دولت‌های انگلی مانند حسنی مبارک و اوزال را در سنگر‌ها به‌نابودی بکشانیم، غرق خون کنیم تا این‌ها بدانند حریم اسلام حریم بزرگی است. والله والله فردا اگر آمریکا پیروز شود و در بغل ایران بیاید، به این آسانی منطقه را ترک نمی‌کند... گذشته‌ها مسئله دیگر است، جنگ ما با عراق یک مسئله دیگر است. اینجا سرنوشت اسلام مطرح است..."

اما آتشین‌ترین نطق آن زمان متعلق به سید علی‌اکبر محتشمی‌پور بود که صدام را به «خالد بن ولید» سردار جنگ‌های صدر اسلام تشبیه کرد و بعد از این نطق از مجمع روحانیون به‌عنوان جناح خالد بن ولید یاد می‌شد: "مسلمانان جهان با پذیرش رهبری اسلامی ایران توقع دارند پرچمداری جهاد و مبارزه با آمریکا در دست ایران و انقلاب ایران باشد. حوادث و بحران اخیر یادآور رویارویی و صف‌آرایی خالدبن ‌ولید در برابر ابرقدرت‌های صدر اسلام است. او که عمری در صف کفر، شمشیر به‌روی پیامبر(ص) و مسلمانان کشید، ولی در ‌‌‌نهایت فاتح بزرگی برای مسلمانان گشت. امروز دنیای کفر در مقابل ملت مسلمان عراق و فلسطین به‌عنوان خاکریز اول قرار گرفته است و‌به یقین خاکریز بعدی، انقلاب و ملت مسلمان ایران است، ما از چه می‌ترسیم؟ بگذار با عزت و شرف زندگی کنیم و بمیریم. زندگی زیر سایه سرنیزه‌های آمریکا برای ما ذلت است و اسارت است ‌و ننگ است!".

شورای عالی امنیت ملی 29 دی ماه 69 در حضور رهبر معظم انقلاب تشکیل جلسه داد. در این جلسه که با حضور ریاست شورایعالی امنیت ملی و سایر اعضاء این شورا و مشاورین و فرماندهان عالی نظامی برگزار شد،‌ بررسی جامعی از اوضاع متشنج منطقه بعمل آمد و سیاست جمهوری اسلامی ایران مبنی بربی طرفی در درگیری مورد تأیید قرارگرفت.

آیت‌الله خامنه‌ای چند روز بعد نیز در سخنانی با انتقاد از مواضع عده‌ای که می‌گویند باید به‌کمک صدام رفت، فرمودند "ما هرگز به‌نفع چپ، با راست دشمنی پیدا نمی‌کردیم. به‌نفع راست هم با چپ دشمنی پیدا نمی‌کردیم. دو اردوگاه و دو جناح‌اند که به‌خاطر اهداف غلط و غیرالهی و نامقدس ــ از نظر ما و از نظر همهٔ انسان‌های واقع‌بین ــ با هم می‌جنگند. جمهوری اسلامی، هر دو جناح را رد می‌کند؛ چون در هر دو طرف، انگیزه‌ها مادی است و به همین دلیل هم با یکدیگر تعارض پیدا کرده‌اند. آن‌ها به‌دلیل مادی بودن، با هم تعارض پیدا کرده‌اند. این‌طور نیست که یکی الهی و یکی هم مادی است. جنگ اسلام و کفر نیست. این، موضع ملت ایران ماست".

نتیجه مواضع غلط، افراطی و دور از تعقل طیف خالد بن ولید در دفاع از صدام حسین برای این جناح گران تمام شد و در انتخابات مجلس چهارم با شکست سنگینی روبه‌رو شدند.

این مواضع افراطی و جنگ‌طلبانه جناح چپ در زمان حمله آمریکا به افغانستان هم تکرار شد. در جریان مسلط شدن طالبان بر افغانستان عواملی به کنسولگری ایران در مزار شریف وارد شدند و دیپلمات‌های ایرانی را به شهادت رساندند. با وجود آن که ماهیت عاملان این جنایت در بدو امر در هاله‌ای از ابهام قرار داشت -بعدها مشخص شد تروریست‌های موسوم به سپاه صحابه پاکستان وابسته به سرویس اطلاعات و امنیت پاکستان-این جنایت را انجام دادند- جناح تندروی دوم خردادی در شورای عالی امنیت ملی کشور جنگ با طالبان را به‌تصویب رساند.

آن زمان نیز به‌رغم اصرار اعضای شورای عالی امنیت ملی که اکثرا کارگزاران دولت هستند، تدبیر رهبری مانع از ورود ایران به باتلاق جنگ افغانستان شد. سید حسین موسویان رئیس وقت کمیته سیاست خارجی شورای‌عالی امنیت ملی در گفت‌وگویی با روزنامه همشهری به‌تاریخ 2 شهریور سال 98، چنین می‌گوید: «آن زمان بحث‌های خیلی فشرده‌ای در دبیرخانه شورای امنیت داشتیم. عجیب این بود که اکثر دستگاه‌ها نظرشان این بود که ارتش ما باید برای انتقام از طالبان وارد خاک افغانستان شده و طالبان را تعقیب کند... موضوع به شورای‌عالی امنیت ملی رفت.

در آن‌جا هم اکثریت رأی به حمله نظامی دادند... معمولاً دأب (روش) آقا حداقل بر اساس تجربه 8ساله‌ای که خودم از نزدیک داشتم این نبود که مصوبات شورای‌عالی امنیت ملی را وتو کند، خیلی وقت‌ها هم نظر موافق نداشتند اما اگر نظر اکثریت بود اجازه می‌دادند نظر اکثریت اجرا شود، ضمن این که ملاحظه خود را هم می‌نوشتند. این یکی از موارد نادری بود که با حمله نظامی به افغانستان برای جنگ با طالبان مخالفت و مصوبه را وتو کردند».

علی ربیعی مسئول اجرایی وقت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی نیز در گفت‌وگویی با برنامه «دستخط»، به علاقه برخی اعضای شورای عالی امنیت ملی به جنگ اشاره کرده و می‌گوید "یک دیدگاه این بود که باید به افغانستان کمک کنیم و به نیروهای احمد شاه مسعود یا جاهای دیگر کمک کنیم که این‌ها بتوانند بازپس‌گیری کنند و لازمه این بود که بخش‌های حمایتی در داخل خاک هم صورت گیرد. ولی من یاد دارم که وقتی جمع‌بندی‌ها رفت تصمیم بسیار هوشمندانه‌ای بود که ابلاغ شد ما وارد این باتلاق نخواهیم شد. بله، من ساعت 1 یا 2 نصف‌شب بود، جمع‌بندی را امضا کردم و فرستادم و صبح زود سر کار آمدم. نماز خواندم و به سر کار رفتم. 7 صبح نامه روی میز من بود. ظاهراً (ساعت) ‌5 نوشته شده بود که ما وارد این دام نمی‌‌شویم".

محسن امین‌زاده در مصاحبه‌ای گفته اکثریت اعضای شورای عالی امنیت ملی رأی به حمله نظامی به افغانستان دادند

مسئله علاقه دولت اصلاحات به جنگ در افغانستان موضوعی بود که در هفته‌های گذشته به مناظره قلمی بین عباس سلیمی‌نمین و محسن امین‌زاده معاون وزیر خارجه دولت اصلاحات انجامید که در نهایت امین‌زاده از ادعاهای خود که تلاش داشت جناح اصولگرا را حامی ورود به جنگ افغانستان نشان دهد عقب‌نشینی کرد.

اصلاح‌طلبان که از زمان انتخابات مجلس سوم گروه مخالف خود را متهم به «اسلام آمریکایی» و سازش با غرب می‌کرد، رفته رفته و از زمان مجلس ششم به یکباره تغییر رویه داد و تنش‌زدایی را سرلوحه کار خود قرار داد. تغییر در رفتار و طرز فکر این جناح از جنگ‌طلبی به سازش هم مانند تفکرات گذشته‌شان نتیجه معکوس داد و در دورانی که چهره‌های اصلاح‌طلب در راس سیاست خارجه کشور قرار گرفتند، سایه جنگ بر سر ایران بیشتر خودنمایی می‌کرد.

در دوره اصلاحات و زمانی که سید محمد خاتمی از سیاست تنش‌زدایی در روابط خارجی یاد می‌کرد، جورج بوش رئیس‌جمهور آمریکا 29 ژانویه 2002 در سخنرانی سالیانه خود در کنگره آمریکا سه کشور ایران، کره شمالی و عراق را محور شرارت نامید. مسئله پرونده‌ هسته‌ای ایران برای اولین‌بار در این دوران گشوده شد و در مهر سال 82 توافقنامه سعدآباد بین ایران و 3 کشور اروپایی منعقد شد که تعهداتی را برای ایران ایجاد کرد و به شکلی دربرگیرنده تعلیق همه فعالیت‌های هسته‌ای ایران بود. آمریکایی‌ها که روحیه‌ی عقب‌نشینی و خودباختگی را در برخی اصلاح‌طلبان رادیکال ایران می‌دیدند حتی مانور حمله به ایران را هم برگزار کردند! مانور چالش هزاره که در سال 2002 برگزار شد، رسماً گفته شد که تمرینی برای حمله نظامی به ایران بود. البته آمریکا در این مانور از دشمن فرضی که ایران بود هم شکست خورد که جزئیات جالب و طنزی هم دارد.

در این شرایط که بخاطر حمله آمریکا به افغانستان و عراق باید روحیه مقاومت در مسئولان تقویت می‌شد تا آرامش روانی جامعه را حفظ می‌کردند، 127 نماینده مجلس اصلاح‌طلب ششم در سال 82 با نگارش نامه‌ای خطاب به رهبر معظم انقلاب خواستار این شدند که "اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد، باید نوشیده شود." منظور آنها از جام زهر مذاکره با آمریکا بود و در ادامه نامه چنین می‌نویسند "شاید دوره کنونی از این لحاظ بی‌مانند باشد که شکاف‌های سیاسی و اجتماعی با تهدید خارجی و برنامه آشکار دولت ایالات متحده آمریکا (به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمی‌بیند) برای تغییر نقشه ژئوپولتیک منطقه همزمان شده و نظام ناچار به کنش و واکنش در برابر این برنامه است."

این نامه نیز با تدابیر رهبر معظم انقلاب خنثی شد و ایشان در دیدار 1382/03/07 با نمایندگان مجلس شورای اسلامی فرمودند: "دشمن نیز می‌داند که سلاح و تجهیزات در برابر اراده و پایداری ملت ایران کارآیی ندارد، بنابراین در صدد است از درون با مردم ایران برخورد کند و با سست کردن اراده‌ی ملت که در اراده‌ی مسئولان متجلی می‌شود، به اهداف خود دست یابد، اما مردم و مسئولان ایران با تحمل لوازم مقابله با دشمن، هویت و استقلال خود را حفظ می‌کنند."

با روی کار آمدن دولت حسن روحانی اندیشه‌هایی که به توافق سعدآباد منجر شده بود، دوباره به وزارت خارجه راه یافت که به انعقاد برجام منتهی شد. با این‌حال سیاست اعتدالی دولت روحانی نه تنها موجب کاهش تهدیدات بین‌المللی نشد و دستاورد اقتصادی به‌بار نیاورد بلکه با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا و خروج وی از برجام، فشارها علیه ایران افزایش یافت و زمانی ایران توانست تاحدی از فشارها بکاهد که دولت هم مانند سایر ارکان نظام راهبرد مقاومت را در پیش گرفت.

18 اردیبهشت‌ماه دولت در سالگرد خروج آمریکا از برجام، اقدام به متوقف کردن دو تعهد برجامی خود کرده و مهلت 60روزه‌ای برای اروپایی‌ها تعیین کرد که اولین اولتیماتوم جمهوری اسلامی به طر‌ف های اروپایی بود. با گذشت 60 روز در 18 تیرماه ایران اقدام به تعلیق دو تعهد دیگر خود در برجام کرد و گام سوم را نیز در شهریورماه برداشت. هفته گذشته نیز گام چهارم تعلیق تعهدات برجامی برداشته شد.

با اجرای این سیاست، آمریکا وادار به عقب‌نشینی شد، ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن که حضورش در منطقه سروصدای زیادی به‌راه انداخته بود، وارد خلیج فارس نشده و در سواحل جنوبی یمن متوقف شد و حتی انهدام پهپاد جاسوسی گلوبال هاوک (30 خرداد 98) با انفعال ایالات متحده روبه‌رو بود.

شرایط پیش‌آمده در ماه‌های گذشته برتری گفتمان مقاومت را در برابر گفتمان سازش یا «مذاکره تحت هر شرایطی» که اصلاح‌طلبان رادیکال آن را تبلیغ می‌کردند ثابت کرد. متاسفانه افراط‌گری‌های دهه شصت و اوایل دهه هفتاد در جنگ‌افروزی، به تفریطی رسیده که برخی افراد شاخص این جناح در آستانه انتخابات ریاست جمهوری‌ آمریکا در قامت کمپین انتخاباتی «ترامپ» ظاهر شدند. سعید حجاریان تئوریسین جریان اصلاحات صراحتاً از لزوم تلاش برای پیروزی ترامپ سخن گفته بود "من معتقدم ترامپ به‌دلیل ویژگی‌های شخصی و شکست‌هایی که در سیاست‌ خارجی‌اش خورده است، نیازمند یک برد ولو کوچک است تا از پیچ انتخابات 2020 بگذرد. لذا مسئولین ما می‌توانند از این فرصت استفاده کرده و با ترتیبات دیپلماتیک از آخرین فرصت‌ها استفاده کنند تا مشکل تحریم‌ها را ولو به‌صورت ناقص و موقت حل کنند"!

مصطفی تاج‌زاده از چهره‌های تندروی این جریان نیز همچنان به‌دنبال مذاکره با ترامپ است و اخیرا در یادداشتی خواستار امتیاز دادن به آمریکا شده بود تا مذاکره انجام شود: "اگر ایران بتواند تحریم‌ها را لغو کند، بدون آنکه از منافع حیاتی خود دست بشوید و تسلیم خواسته‌های ناحق ترامپ شود، و حتی اگر لازم شد امتیازاتی به او بدهد که امنیت و منافع ملی‌اش به خطر نیفتد، دنیا بار دیگر دوراندیشی ایران، رهبر و دولت آن را تایید خواهد کرد."

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: