درباره کتاب«رضا شاه» و قلدری زیباکلام برای تاریخ!
زیباکلام در کتاب "رضاشاه" با استناد به کتاب سیروس غنی اصرار بر مستقل بودن رضاشاه دارد؛ ادعایی که خود غنی علیرغم تمایلات سیاسیش قبول ندارد و اسناد انگلیسیها را قابل خدشه میداند.
خبرگزاری تسنیم: صادق زیباکلام به تازگی اقدام به انتشار کتابی با عنوان "رضاشاه" در خارج از کشور کرده است. او نگارش این کتاب را در سال 96 به پایان رساند اما وقتی نتوانست مجوز انتشار را از وزارت ارشاد بگیرد، پیشگفتار و فصلهای این کتاب را به صورت صوتی در فضای مجازی منتشر کرد که در همان ایام مورد انتقاد برخی از پژوهشگران و کارشناسان حوزه تاریخ معاصر قرار گرفت.
کتاب رضاشاهِ زیباکلام، سال جاری در خارج از کشور منتشر شد. زیباکلام در پیام تصویری ضمن اعلام خبر انتشار کتاب جدیدش ادعا کرد که این کتاب بر اساس اسناد وزارت خارجه انگلیس یا سفارت انگلیس در تهران تدوین شده و نظر و تحلیل من نیست!
پایه و اساس کتاب رضاشاه، کتاب "ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها" مرحوم سیروس غنی است که زیباکلام هم خود به این موضوع اعتراف کرده است. نخست اینکه مرحوم غنی ضمن ارائه اسناد، سوگیری و انگیزه خود را به صراحت و روشنی بیان کرده و عنوان کرده است که در برخی از اسناد پنهانکاری انجام گرفته است. مرحوم غنی علیرغم اینکه سوگیری داشته، اما هیچگاه در کتابش عنوان نکرده است که رضاشاه مستقل بوده و عامل انگلیس نبوده است؛ در حالی که زیباکلام برخلاف یافتهها و اسناد ارائه شده غنی جمعبندی میکند و مینویسد "روح دولت انگلستان هم در جریان به قدرت رسیدن رضاشاه نبود، چه رسد به اینکه آن را طراحی و ساخته و پرداخته هم کرده باشد!"
پس از انتشار کتاب رضاشاه و مقایسه آن با فایل صوتی منتشر شده از این کتاب مشخص شد که زیباکلام در پی واکنش برخی از پژوهشگران تاریخ به برخی اشتباهات خود در نگارش این کتاب و جمعبندی کلی پی برده است، اما او به جای اینکه اشتباهات خود را در جمعبندی اصلاح کند، تنها به حذف و اصلاح برخی از مطالب که مستقیماً مورد نقد کارشناسان قرار گرفته بود، پرداخت تا رد پا را برای خوانندگان گم کند و همچنان بر ادعای اشتباه گذشته خود اصرار بورزد که "روح دولت انگلستان هم در جریان به قدرت رسیدن رضاشاه نبود، چه رسد به اینکه آن را طراحی و ساخته و پرداخته هم کرده باشد!"
زیباکلام در فایل صوتی پیشگفتار کتاب، نویسنده کتاب مرجع اثر خود را قاسم غنی (پدر سیروس غنی که نماینده مجلس شورای ملی بود) معرفی کرده بود، اما جالب اینجاست که نویسنده کتاب نامش قاسم نبود و سیروس غنی بود! اگرچه زیباکلام در کتاب منتشر شده این اشتباه را اصلاح کرده، اما برای نویسندهای که مهمترین منبع استنادی اثرش تنها یک کتاب است، اشتباهی بزرگ است.
او همچنین در پیشگفتار کتابش آورده است: "دقیقتر گفته باشیم، نویسنده مکاتبات میان سفارت و وزارت خارجه را از حدوداً دو سال مانده به کودتای 1299 تا به سلطنت رسیدن رضاشاه و تاسیس سلسله پهلوی در سال 1304 گرد آورده است." زیباکلام برای اینکه اشتباهی را در که فایل صوتیاش مرتکب شده بود، پوشش دهد پس از کلمه وزارت خارجه، "در لندن" را حذف کرد؛ چرا که سیروس غنی در مدخل کتاب خود و در بخش قدرشناسی نوشته است: "دو سال اول به پژوهش و نسخهبرداری پیامهای تلگرافی در اداره اسناد عمومی لندن و آرشیو ایالات متحده در واشنگتن و مریلند گذشت."
سیروس غنی به دلیل سوگیری روشن خود که در جمعبندیهایش منعکس است ترجیح داده تا از اسناد آمریکا کمتر استفاده کند وگرنه خود نویسنده ادعا میکند برای همهجانبهنگری، دست کم اسناد دو کشور را دیده و از آن جا که اسناد وزارت خارجه آمریکا با فرضیهای که نویسنده سعی در اثبات آن دارد همخوان نیست بسیار قلیل به نقل آنها پرداخته است.
همچنین نکته مورد توجه این است که کتاب سیروس غنی به زبان انگلیسی نوشته شده و توسط فرد دیگری به زبان فارسی ترجمه شده است که زیباکلام هم در کتاب خود بدان اشاره کرده است. مرحوم غنی به این دلیل که کتابش به زبان انگلیسی منتشر میشد، باید اصول علمی تاریخنگاری را رعایت میکرد (البته برخی از اصول را هم با استدلالهای غیرمستند نقض کرده است)؛ از این رو نمیتوانست مغایرت برخی اسناد انگلیسیها را با واقعیت بیان نکند؛ چرا که نه تنها منطبق بر عقل و منطق نبود، بلکه با اسناد سایر کشورها همچون آمریکا هم در تضاد کامل بود.
به طور مثال غنی در مورد پنهانکاری در اسناد انگلیسیها نوشته است: «یک هفته تمام طول کشید تا نرمن نخستین گزارش خود را درباره جزئیات کودتا به لندن فرستاد. حیرتآور است که کرزن که بیاغراق سرنوشت سیاسی خود را با عنوان کردن تغییر ساختار روابط انگلیس و ایران به خطر انداخته بود، حالا مبدل به ناظری بیتفاوت شده بود و هیچ علاقهای به اصل و منشأ و پیامد کودتای نظامی بیسابقه در یکصد و سی سال گذشته ایران نداشت. احتمال زیاد میرود که پارهای از مکاتبات و تلگرامهای بودار را، دست کم فعلاً، از پروندههای جاری اداره اسناد عمومی بریتانیا برداشته باشند.» (ایران؛ برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص 212)
غنی همچنین در بخش دیگری از این کتاب برخی اسناد را ریاکاری و فریب دانسته است: «رفتار هیگ در جلسه با نرمن و بعداً در اردوی قزاقها در مهرآباد نیز ادا و اطوار بود و میخواست به نمایندههای شاه و سپهدار بنمایاند که سفارت، مثل آنها از کودتا بیاطلاع بوده است... قزاقها روز 24 بهمن از اردوی خود راه افتادند و از ما میخواهند باور کنیم هیچکس تا 2 اسفند نفهمید که بین 600 تا 1500 تن سرباز به سوی تهران در حرکتاند. گردش و راهپیمایی طولانی نرمن در روز 2 اسفند هم مشکوک است.» (همان، ص 213)
سیروس غنی به دلیل وجود اسناد بسیار دیگری که خلاف واقعگویی اسناد انگلیسیها را اثبات میکند، نمیتواند آنچه را که لندن عرضه میدارد را واقعی بخواند، اما زیباکلام اسناد انگلیسیها را صحیح و بدون خدشه میداند و کاسه داغتر از آش شده است.
زیباکلام تمامی محفوظات تاریخی جامعه ایران از کودتای 1299 و نقش انگلیسیها در آن را با برچسب روایت حکومتی غیرقابل اتکا، القا میکند، اما روایت حکومتی انگلیسیها را به گونهای اصالت میبخشد که اگر در یافتههای ملت ایران با اسناد تولیدی دیپلماتها و نظامیان برجسته انگلیس تقابلی وجود داشت، بدون تردید میبایست روایت انگلیسیها را حقیقت مطلق دانست!
زیباکلام تلاش کرده بیگانه بودن رضاخان را روایت حکومتی بداند؛ اما بد نیست بداند که دکتر مصدق در دهه 40 عنوان کرد: «همه میدانند که سلسله پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است چون که تا سوم اسفند 1299 غیر از عدهای محدود کسی حتی نام رضاخان را هم نشنیده بود و بعد از سوم اسفند تلگرافی از او به شیراز رسید. هر کس از دیگری سوال میکرد و میپرسید این کی است. کجا بوده و حالا اینطور تلگراف میکند؟ بدیهی است شخصی که با وسایل غیرملی وارد کار شود نمیتواند از ملت انتظار پشتیبانی داشته باشد. به همین جهات هم اعلیحضرت شاه فقید و سپس اعلیحضرت محمدرضاشاه هر کدام بین دو محظور قرار گرفتند. چنانچه میخواستند که با یک عده وطنپرست مدارا کنند از انجام وظیفه در مقابل استثمار باز میماندند و چنانچه با این عده به سختی و خشونت عمل میکردند دیگر برای این سلسله حیثیتی باقی نمیماند تا بتوانند به کار ادامه دهند.» (خاطرات و تألمات مصدق، به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی، سال 1365، ص344)
در حالی که جمعبندی اهل نظر در ایران آن است که از طریق تقابل همه دادهها از جمله اسناد وزارت خارجه انگلیس میتوان به حقیقت رخدادهای تاریخی نزدیک شد؛ بنابراین به این اسناد تولیدی دولتهایی که در دو کودتای تاریخ معاصر نقش داشتند صرفاً به عنوان یکی از منابع میبایست نگریست و نه بیشتر؛ به عبارت دیگر میزان صحت و سقم آنها را در مقابله با یکدیگر به نحوه بهتری میتوانیم تشخیص دهیم؛ کما اینکه حتی سیروس غنی با وجود تلاش وافر برای تبرئه رضاخان در تاریخ، آن هم با اتکا به تفاسیر خود (که بعضاً با اسناد انگلیسی همخوانی ندارد) به این مطلب اذعان دارد.
به همین دلیل سیروس غنی از یک سو به نقل از نامه لورین به کرزن (وزیر خارجه انگلیس) مینویسد: "او [رضاخان] بهترین تضمین حراست از منافع مشروع ماست." (همان،ص277) و از دیگر سو به نقل از لوربن مینویسد: "او یگانه کسی است که میتواند امور کشورش را نظم و سر و سامان بخشد و آن را به سوی پیشرفت واقعی هدایت کند." (همان، ص411) قطعاً با مقایسه اسناد و منابع مختلف میتوان به دغدغه کودتاکننده نزدیک شد و دریافت که آیا منافع ملت ایران مد نظر بوده است یا چپاولگری بیشتر.
اسناد وزارت خارجه آمریکا در مورد کودتای 1299 و چگونگی برآمدن رضاخان تفاوت فاحشی با اسناد انگلیس دارد. برای نمونه آمریکاییها به صراحت هدف از کودتا را کنترل ایران به قهر اعلام میدارند: "کالدول وزیر مختار آمریکا در ایران گزارشی به تاریخ 11 مارس 1921 (21 اسفند 1299) درباره پیامدهای فوری کودتا نوشت:..کاملاً پیداست که تمامی این حرکت [کودتا] ریشه و حمایت انگلیسی دارد و هدف پیشبرد مهار کشور به قهر است ...(همان،ص205) هرچند آقای سیروس غنی در این زمینه نیز اذعان دارد که هدف انگلیسیها از کودتا شکستن مقاومت ملت ایران بود که بسیاری از قراردادهای ضد منافع ملی همچون قرارداد 1919 را منتفی میساخت.
"کرزن نیروی نظامی را بخشی از دیپلماسی میشمرد... سلف او بالفور هم همین گونه فکر میکرد. حدود دو سال پیش نوشته بود: تجربه دو سال گذشته نشان داده است تنها چیزی که ایرانیان را سر به راه نگه میدارد قدرت است." (همان ص85) بنابراین آمریکاییها خیلی صریحتر هدف روی کار آمدن دیکتاتوری چون رضاخان را تابع ساختن ملت ایران در برابر خواسته بیگانه عنوان میکنند.
زیباکلام اگرچه ادعا کرده که کتاب "رضاشاه" شالوده و اساس آن بر اساس کتاب سیروس غنی است، اما انگار اصلاً این کتاب را نخوانده است. صرفنظر از تفاسیر مرحوم غنی که ارزش اسنادی ندارد، اما تمامی اسناد حکایت از آن دارند که بیگانه در پرورش و روی کار آوردن رضاخان از یک قزاق دونپایه تا پادشاهی نقش داشته است.
اینکه در مورد کشوری چون ایران و اهمیت حیاتی آن برای انگلیس به ویژه بعد از خروج همسایه شمالی از معادلات تهران (به دلیل فروپاشی روسیه تزاری) ادعا شود که کودتا صرفاً محصول اراده و تصمیم یک ژنرال انگلیسی بوده است، نه با عقل سازگاری دارد، نه با اسناد (به ویژه با اسناد آمریکاییها)؛ بنابراین مگر روایت رایج در ایران در مورد رضاخان جز این است که وی برکشیده بیگانه و هدف از کودتای 1299 تأمین منافع انگلیسیها به دست فرد منتخب آنان بوده است؟