آیا جهانگیری در «پساخاتمی» رهبر اصلاحات می‌شود؟

به نظر نمی‌رسد نگاه حزب کارگزاران برای جایگزینی خاتمی، به افرادی، چون عبدالواحد موسوی لاری، محمّدرضا عارف، عبدالله نوری و چهره‌هایی از این قبیل باشد. شاید تنها این اسحاق جهانگیری است که اکثر معیار‌های مدنظر کارگزاران را دارد.

کد خبر : 951090

خبرگزاری فارس: اصلاح‌طلبان مدّتی است درصدد به‌سامان کردن اوضاع خود برآمده‌اند. گذشته از ترکش‌های نشأت گرفته از ائتلاف با روحانی، اصلاح‌طلبان در داخل اردوگاه خود نیز با کشمکش‌ها و تکانه‌های کمی روبه‌رو نبوده‌اند. از اختلافات داخلی احزاب گرفته (اختلاف کارگزاران- اتحاد ملّت، کارگزاران- اعتدال و توسعه و انشعاب در حزب اعتمادملّی) تا درگیری در شورای شهر، گسیختگی در فراکسیون امید مجلس و ارتکاب قتل توسط چهره شاخص خود.

به این فهرست باید نزاع‌های فکری و نظری حول تحریم یا مشارکت در انتخابات، پارلمان اصلاحات و... را هم باید افزود.

در میان انبوه آشفتگی نظری و عملی اردوگاه اصلاحات و در زمانه‌ای که کشتی آنان هر روز به یک سو روی می‌نهد، حزب کارگزاران سازندگی، امّا به‌واسطه بروز و ظهور رسانه‌ای و کنش‌گری فعّال‌تری که در جریان اصلاحات دارد، مأموریت ویژه‌ای برای خود تعریف کرده است. مأموریتی که می‌توان آن را سرپرستیِ حوادت و فرایند‌های حاکم بر جریان اصلاحات نامید.

مبتنی بر همین راهبرد است که کارگزاران همواره سعی کرده است تا دست بالا را در جریان اصلاحات داشته باشد. در ماجرا‌های مربوط به شورای شهر و تغییرات پی‌درپی شهردار، کارگزاران که از ابتدا درصدد بود تا محسن هاشمی را بر کرسی بنشاند، پس از هربار تغییر شهردار، در مقام شماتت اضلاع اصلاح‌طلب شورا بر می‌آمد و خود را در موقعیت دانا و خردمندی قرار می‌داد که به نصایح او گوش داده نشده است.

در ماجرای قتل میترا استاد نیز با اینکه نجفی سبقه پررنگ کارگزارانی داشت، امّا کارگزاران، نخستین حزب اصلاح‌طلب بود که در سطح دبیرکل، واکنش نشان داد و علیه نجفی موضع گرفت. اینجا نیز کارگزاران، خود را در مقامی قرار داد که وانمود می‌کرد سرنوشتی که برای نجفی پیش آمده، ماحصل نادیده‌گرفتن دیدگاه‌های کارگزاران است.

کارگزاران از طرف دیگر، همواره جزء منتقدین اصلی شورای‌عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان و فراکسیون امید مجلس بوده که ریاست هر دو، با محمّدرضا عارف است.

شاید همین مواضع بود که زمزمه‌هایی مبنی بر خروج کارگزاران از اصلاح‌طلبی را در قسمت‌هایی از اردوگاه اصلاح‌طلبان بلند کرد.

البته آنچه کارگزاران دنبال می‌کرد بیش از آنکه در قالب خروج از جریان اصلاحات قابل تحلیل باشد، در چارچوب اداره تحوّلات و داشتن دست برتر در جریان اصلاحات قابل تحلیل است.

آخرین کنش کارگزاران برای مدیریت تلاطمات جریان اصلاحات، طرح عبور نرم از سیّد محمّد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات است.

نخستین بار آن‌ها توانستند سخن خود را بر زبان محمّدصادق خرازی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان جاری کنند. خرازی در گفتگو با ارگان رسمی حزب کارگزاران می‌گوید: «آقای خاتمی خیلی از سیاست دور شده و به نظر می‌رسد علاقه‌ای ندارد کنشگر سیاسی باشد. ظاهرا آقای خاتمی علاقه دارد به شخصیت سیاسی تبدیل شود که از دور، دستی بر سیاست داشته باشد. من فکر می‌کنم آقای خاتمی نتوانسته جامعه را اقناع کند و این نشان می‌دهد که بین آقای خاتمی، مشاورین ایشان و عمق جامعه فاصله زیادی افتاده است».

کارگزاران در راستای پروژه خود، اخیراً میزگرد «اصلاحات رهبران جدید می‌خواهد» را با حضور عباس عبدی، احمد زیدآبادی و حسین مرعشی برگزار کرد.

رونمایی از پروژه عبور از خاتمی و جایگزین کردن فردی به‌جای او، روز گذشته رسماً از سوی ارگان حزب کارگزاران کلید خورد.

غلامحسین کرباسچی که پرچمدار عبور از خاتمی شده است، به روزنامه حزب خود می‌گوید: «اصلاحات نیازمند رهبری است که برنامه، خط مشی و استراتژی آن را تعیین کند... رهبری مفهوم مشخصی دارد، رهبری این نیست که فقط به صورت نمادین بگویم آقای خاتمی رهبر تشکیلاتی اصلاحات است. آقای خاتمی فردی شناخته شده، مورد احترام و فرهیخته است و از بهترین شخصیت‌هایی است که در عرصه سیاسی فعالیت می‌کند، اما موضوع رهبری یک جریان سیاسی امری متفاوت و نیازمند ساز و کار تشکیلاتی در جبهه اصلاحات است».

اگرچه طبیعتاً اقدام حزب کارگزاران و دبیرکل آن، خوشایند برخی اصلاح‌طلبان نخواهد بود، امّا کارگزاران پروژه خود را زمانی کلید زده است که آمادگی پذیرش آن در جریان اصلاحات بیش از هر زمان دیگری وجود دارد. در این باره چند دلیل وجود دارد؛ نخست اینکه «تَکرار» بدون قید و شرط خاتمی در انتخابات ۹۶، برای جریان اصلاحات و بدنه آن، گران تمام شده است و بی‌جا نیست که آنان به این بیاندیشند که چرا رهبر اصلاحات، بدون هیچ، چون و چرایی، اعتبار اصلاحات را تمام و کمال به‌پای اعتدال ریخت.

دیگر اینکه خاتمی نتوانسته متناسب با اقتضائات جریان اصلاحات، خط‌دهی کند. او نسبت به اوضاع به‌وجودآمده توسط دولت مؤتلف خود، مواضع دیرهنگام و ضعیف اتخاذ کرد، در موضوع تلاطمات شورای شهر و ضعف امیدی‌های مجلس، بیشتر نقش تماشاچی را بازی کرد و در پرونده محمّدعلی نجفی با اینکه گفته می‌شد رهبران اصلاحات در شهردار شدن او نقش اساسی داشته‌اند، سکوت اختیار کرد؛ بنابراین می‌توان گفت تیر کارگزاران زمانی از چلّه رها شده که احتمال اصابت به هدف، بیش از هر زمان دیگری وجود دارد.

موضوع دیگر در این میان این است که در «پساخاتمی»، ردای ناخدایی کشتی اصلاحات، بر دوش کدام یک از چهره‌های این جریان، آرام می‌گیرد؟

کرباسچی معتقد است رهبر اصلاحات باید کسی باشد که: «اگر زمانی به مشکلی برخوردیم بیاید و مشکل را حل و فصل کند، اگر نقصی وجود دارد رفع آن نقض توسط رهبری جریان انجام شود و اگر لازم شد در نقاط حساسی حضور یا عدم حضور افراد را مدیریت کند. قبول مسئولیت در زمان‌های حساسی که باید عواقب یک تصمیم برعهده گرفته شود از نقش‌های مهم رهبری جریان است. رهبری تنها وجه علاقه و احترام از طرف اعضا و گروه‌ها نیست و باید تمامی جنبه‌ها را دنبال کند».

از تعاریف دبیرکل کارگزاران برمی‌آید که رهبر اصلاحات نیاز نیست آن‌چنان چهره محبوب و کاریزمایی داشته باشد که جوانان و بدنه این طیف را مجذوب و شیفته کمالات و کاریزمای خود کند، بلکه بیشتر در صحنه بودن و فصل‌الخطابی اوست که مدنظر است. از عمل‌گرایی حزب کارگزاران هم می‌توان به این نتیجه رسید که آن‌ها به‌دنبال رهبری نیستند که با ساختار‌های حاکمیت، فاصله معناداری داشته باشد.

حال باید دید متناسب با این ویژگی‌ها، رهبر مطلوب حزب کارگزاران و احتمالی جریان اصلاحات در پساخاتمی، کدام چهره می‌تواند باشد.

در یک بررسی اجمالی، می‌توان به این نتیجه رسید که چهره‌هایی که بتوانند واجد شرایط رهبری جریان اصلاحات باشند، معدود هستند. به نظر نمی‌رسد نگاه حزب کارگزاران برای جایگزینی خاتمی، به افرادی، چون عبدالواحد موسوی لاری، محمّدرضا عارف، عبدالله نوری و چهره‌هایی از این قبیل باشد. شاید تنها این اسحاق جهانگیری است که اکثر معیار‌های مدنظر کارگزاران برای جانشینی خاتمی را دارد.

جهانگیری از طرفی فردی است از جنس کارگزاران، و با توجه به رابطه مناسبی که با حاکمیت دارد، شاید به‌زعم کارگزاران، می‌تواند در دوران «بازسازی اصلاحات» رابطه اصلاحات و حاکمیت را به‌خوبی بازتعریف کند.

از طرفی دیگر، او اصلاح‌طلبیِ خود و نمایندگی‌اش از طرف این جریان را در مناظرات پرماجرای انتخابات ریاست‌جمهوری فریاد زده است و با هزینه‌کرد خود در قالب کاندیدای پوششیِ گزینه محبوب اصلاحات در انتخابات ۹۶ (روحانی) هزینه‌هایی را هم پرداخت کرده است. همچنین با ساختن و سوختن به‌پای دولت روحانی، کماکان پرچم اصلاحات در کابینه را برافراشته است.

چنانچه اسحاق جهانگیری گزینه مدنظر کارگزاران برای جانشینی خاتمی باشد، می‌توان گفت آن‌ها بهانه نسبتاً معقول خود برای خروج جهانگیری از کابینه را هم به‌دست آورده‌اند. موضوعی که آن‌ها مدّت‌هاست تمنّای آن را دارند، امّا هنوز فرصت مناسبی برای این مهمّ نیافته‌اند. آن‌ها می‌توانند به این بهانه که جهانگیری قرار است در قامت رهبر یک جریان سیاسی که قصد بازسازی خود را دارد، به کنش‌گری فعّال بپردازد، او را از حسن روحانی جدا کنند.

این موضوع، دو مزیّت برای کارگزاران و اصلاحات دارد؛ نخست اینکه به شراکت تلخ خود با حسن روحانی پایان دهند و تا قبل از اینکه افکار عمومی نسبت به انتخابات مجلس یازدهم (یا ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰) به جمع‌بندی برسد، آن‌ها خرج خود را از دولت جدا کنند. دوم اینکه آن‌ها گزینه مد‌نظر خود را بر صندلی خاتمی می‌نشانند.

درواقع کارگزاران با یک تیر، سه نشان را هدف می‌گیرد. نخست خاتمی را از کرسی رهبری اصلاحات به ذیل می‌کشد، سپس به احیای جهانگیری می‌پردازد و دست آخر، رسماً از روحانی عبور می‌کند (با خروج جهانگیری از کابینه).

البته مسیر جهانگیری برای رسیدن به رهبریِ اصلاحات، جادّه‌ای صاف و بدون مانع نیست. جهانگیری خود نماد وضع موجود است و ارز ۴۲۰۰ تومانی که تبدیل به نماد رانت و ولنگاری اقتصادی شد، به‌پای او نوشته شده است. چنین فردی در دورانی که اصلاحات به‌دنبال احیای سرمایه اجتماعی فروریخته خود و جبران سرخوردگی جوانان این جریان است، سخت بتواند نظر مثبت طیف‌های مختلف اصلاحات را به‌خود جلب کند.

باید منتظر گام‌های بعدی حزب کارگزاران و واکنش‌های جریان اصلاحات، مخصوصاً طیف اتحاد ملّت بود که نسبت به خاتمی نگاه حیثیتی دارند.

هرچه هست آنچه روز سه‌شنبه ارگان حزب کارگزاران از آن خبر داد، بیش از آنکه بازسازی نرم و بی‌سر و صدا در جریان اصلاحات باشد، یک جراحی پر هزینه است.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: