کپی برداری «عصرجدید» از یک برنامه در تلویزیون افغانستان!؟
یکی از برنامههایی که در پس هیاهوهای فرمی و صوری آن کاستیهای درخور تأملی دارد، «عصر جدید» است. «عصر جدید» با دیگر برنامههای تلویزیونی متفاوت است. این برنامه با تدارکات و تبلیغات گسترده به روی صفحه تلویزیون آمد و هزینههای قابلتوجهی، در مقایسه با دیگر برنامههای تلویزیونی، صرف تولید آن شده است.
روزنامه شرق :یکی از برنامههایی که در پس هیاهوهای فرمی و صوری آن کاستیهای درخور تأملی دارد، «عصر جدید» است. «عصر جدید» با دیگر برنامههای تلویزیونی متفاوت است. این برنامه با تدارکات و تبلیغات گسترده به روی صفحه تلویزیون آمد و هزینههای قابلتوجهی، در مقایسه با دیگر برنامههای تلویزیونی، صرف تولید آن شده است.
در این برنامه جذابیت و سرگرمی موضوع اصلی است و این به معنای نزدیکشدن تلویزیون به معیارهای برنامهسازی، احترام به مخاطب و تلاش برای جذب و تأمین رضایت اوست؛ بنابراین میتوان در یک سطح از تحلیل این برنامه را مستقلا ارزیابی و نقاط قوت و ضعف آن را تحلیل و تبیین کرد. اینها همه به این «برنامه» و نه «تلویزیون» مربوط میشود. اما زمانی که این برنامه در قاب و بافتار شامل آن یعنی شبکه پخشکننده و در سطح بالاتر تلویزیون قرار گیرد، معناها متفاوت میشود.
نامگذاری برنامه
آنچه محل تأمل است، پسوند و صفت «جدید» در نام برنامه «عصر جدید» است. درواقع ابهام در این است که از کدام «جدید» حرف زده میشود و این برنامه چه چیز جدیدی را قرار است چراغ راه یک «عصر» تلقی کرده باشد؟
مشروعیت و امکان تعریف «عصر جدید»ی برای مخاطبان از دو آبشخور سرچشمه میگیرد: قدرت رسانه که تقریبا شناخته شده و قدرتی که «برنامهریزان» یا «اتاق فکر» این برنامه دارند و برای بیشتر مخاطبان ناشناخته است؛ همانکه میشود آن را سیاستگذاران این برنامه، شبکه محترم سه یا تلویزیون دانست. بهعبارتدیگر، این دو عامل قدرت+مند خود را مجاز و مشروع دانستهاند تا «عصر+جدید»ی را برای مخاطب مشخص کنند، آن را «نمایش» دهند/ «بازنمایی» کنند و بهاینترتیب، به آنچه در ذهن داشتهاند، عینیت ببخشند و ترویج کنند.
مشابههای آن در دنیا
«عصر جدید» برنامهای است سرگرمکننده که در بسیاری از کشورهای جهان به صورتی کمابیش مشابه تولید و پخش شده است. البته این تشابه نسبی به معنای یکسانی و همسانی آنها نیست. مثلا سازنده یکی از این دست برنامهها در آمریکا چندان به دنبال آن نخواهد بود که برای خود ارزشی غیر از سرگرمکنندگی و جذابیت ادعا کند. در بافتار سرمایهداری غربی این قبیل برنامهها کارکرد معینی دارند: اولا برنامه جذابی تولید میشود که با جلب مخاطب به کسب درآمد برای سازندگان و شبکه پخشکننده منتهی میشود، اعتبار آن را افزایش میدهد و بهاینترتیب، زمینهای برای افزایش درآمدهای حاصل از تبلیغات و ماندگاری سازندگان و شبکه پخشکننده در بازار رسانه میشود. بهعبارتدیگر، ما با یک شغل رسانهای سروکار داریم که ماحصل آن کسب درآمد از طریق نمایشدادن و نمایشیکردن «جذابیت» و فروش آن است. سازوکار این برنامهها در عصر نمایش (روزگاری که به تعبیر گی دوبور در آن انباشت سرمایه به تصویر تبدیل میشود، همهچیز نمایشی شده و از طریق نمایشیشدن مثلا استعدادها، این استعدادها به کالایی تبدیل میشود؛ کالایی که به فروش میرسد تا تأمینکننده سود باشد) فروش استعدادهاست. اما این همه ماجرا نیست. حضور و فعالیت صنایع فرهنگی دیگر از قبیل صنعت موسیقی و صنعت مد در پشت پرده نمایشهای تلویزیونی از قبیل «امریکنز گات تلنت»، «امریکن آیدل»، «اِکس فکتِر» و... تعیینکننده است. این برنامهها و برنامههای مشابه «استعداد»ها را در قالب کالاهایی قابل استفاده و عرضه در بازارهای آن صنایع «نمایش» میدهند و در سطحی دیگر سود خود و شبکههای پخشکننده را تأمین میکنند. به علاوه، این «نمایش» حالت یک آگهی جذاب برای صاحبان صنایع فرهنگی پشت پرده را بازی میکند. برنامههایی که به تقلید و به دنبال برنامههایی مثل اکس فکتِر و... در کشورهای جهان اول ساخته و نمایش داده میشود، همین نقش و کارکرد را کموبیش دارند. با دورشدن از جهان سرمایهداری، نقش صنایع فرهنگی و سرمایه در ساخت و پخش این شوهای تلویزیونی مهآلودتر و مبهمتر میشود. جای این صنایع و سرمایهها را معمولا چیزی از جنس ارزشهای عمومی میگیرد؛ یعنی درعوض مفاهیم خیرخواهانهای به کار گرفته میشوند تا ادعا شود این برنامهها عامالمنفعهاند؛ مثلا در شبکه «طلوع» افغانستان مضامینی مانند هویت و فرهنگ افغان یا ترغیب زنان به حضور در عرصه هنر و رسانه نقش یک توجیهگر ایدئولوژیک را ایفا میکند. توجیهات یادشده از جمله ارزشهایی است که به تناوب و به تلویح یا تصریح، دستاویز مجریان و داوران میشود تا با استمداد از آن برنامه خود را برنامهای ملی و موجه جلوه دهند. برنامههایی از این دست با حضور حامیان شکل میگیرد و پشتیبانی از تولید و پخش این برنامهها در موطن اصلی آنها تابع سازوکارهای کاملا اقتصادی است. در کشورهای پیرامونی، این مراکز اقتصادی هستند که به منظور تأمین بازار مصرف کالاهای خود و با تظاهر به مشارکت در انجام فعالیتهای عامالمنفعه از این قبیل برنامهها حمایت میکنند؛ مثلا یکی از کارخانههای تولیدکننده نوشابههای انرژیزا حامی برنامه مشابه «عصر جدید» در شبکه طلوع افغانستان است.
حمایت مالی از برنامه «عصر جدید»
این رسم نیست که برآورد، هزینهها و سود و دستاورد برنامههای تلویزیونی شفاف و اعلام شود. باوجوداین میتوان ردی از حامیان مالی دید: «بهپرداخت بانک ملت»؛ بانکی دولتی که ۳۰ بهمن ۱۳۸۷ خصوصی شده است. این برنامه با توجه به معیارهای موجود تلویزیون، تولیدی سنگین و پرهزینه است؛ بنابراین باید پذیرفت که بودجه بسیاری برای تأمین هزینههای سنگین تولید این برنامه صرف شده است.
علاوهبراین، تدارکاتی که برای آمادهسازی داوطلبان شرکت در برنامه مورد نیاز است (بهنحویکه در برنامهای که پشتصحنه تولید این برنامه را نشان میداد و در ۱۵ اردیبهشت سال جاری از شبکه سه پخش شد) مستلزم بودجهای سنگین است. تأمین بخش قابلتوجهی از این مبالغ، بنا بر شنیدهها، برعهده سازمان صداوسیما بوده است. این به آن معناست که با توجه به مضایق مالی این سازمان، ساخت این برنامه عملی اندیشیده و عامدانه و هدفمند بوده است و بههیچوجه نباید آن را اتفاقی عادی تلقی کرد.
این موضوع برای ما از آن نظر مهم است که قاعدتا باید این هزینهها برای جاانداختن «عصر جدید»ی باشد که سیاستگذاران سازمان در ذهن داشتهاند. اگر این برنامه را یک شبکه خصوصی پخش کرده بود، بیاطلاعی از پس و پیشپرده تولید و پخش آن به این اندازه اهمیت نمیداشت. اگر شبکهای غیرمتکی بر بودجه عمومی و بدون ادعاهای ارزشی مستقلا یا با مشارکت برخی سرمایهگذاران یا صنایع فرهنگی، برنامهای سرگرمکننده ساخته بود، موضوع متفاوت میبود؛ در آن صورت این «جدید» بودن را میشد یک سوءتفاهم/ بصیرت که برای فرهنگ ملی کشور مضر/ مفید است، ارزیابی کرد.
اما این برنامه را سازمانی ساخته است و مصرانه آن را ترویج میکند که ویژگیهای خاصی دارد: متکی بر بودجه عمومی است، ملی خوانده میشود و نوعا متکی بر الگوی خدمت عمومی معرفی شده است. این تلویزیون که ادعا دارد «دانشگاه عمومی» است، موظف به ترویج و پاسداشت فرهنگ عمومی است. با این موضع نباید انتخاب نام «عصر جدید» انتخابی سرسری و بیمنطق باشد.