اقبال ناسیونالیسم نتیجه فقدان چپ منسجم است

آدریان جانستون در این مصاحبه به این نکته اشاره می کند که پاگرفتن راست افراطی و اقبال ناسیونالیسم در اروپا نتیجه فقدان یک چپ مسجم و کار آمد است . او همچنن بر این نکته انگشت می گذارد که ناسیونالیسم ، نژادپرستی ، فرقه گرایی و ...  خود مولود سرمایه داری جهانی و تضادهای اجتماعی – اقتصادی آن است .

کد خبر : 932209

ویژه نامه نوروزی شرق: پروفسور «آدریان جانستون» فیلسوف و نویسنده مارکسیست آمریکایی است . او ریاست دپارتمان فلسفه دانشگاه نیومکزیکو را بر عهده دارد و مطالعات و تالیفاتش متمرکز بر ایدئالیسم آلمانی است . از جمله آثار جانستون می توان به « هستی شناسی ژیژک : نظریه ای ماتریالیستی و استعلابی در باب سوبژکتیویته» و « بدبو ، ژیژک و دگرگونی های سیاسی : فراز و فرود تغییر » اشاره کرد . آدریان جانستون در این مصاحبه به این نکته اشاره می کند که پاگرفتن راست افراطی و اقبال ناسیونالیسم در اروپا نتیجه فقدان یک چپ مسجم و کار آمد است. او همچنن بر این نکته انگشت می گذارد که ناسیونالیسم ، نژادپرستی ، فرقه گرایی و ... خود مولود سرمایه داری جهانی و تضادهای اجتماعی - اقتصادی آن است . جانستون همچنین از نوعی بخشایش مسیحی و در عین حال سکولار سخن به میان می آورد . این نظریه پرداز آمریکایی تبیین می کند که نزاع در زمینه زیرساخت های اقتصادی ، با تمرکز بر کلی گرایی نوینی که به هزاران ناخرسندی بر آمده از سرمایه داری مرتبط باشد ، یگانه مسیری است که چپ و بشر ، از طریق آن می تواند همچنان به حیات خود ادامه دهد و به آینده ای ارزشمند و زیست پذیر دست یابد . او مانند بسیاری از متفکران امروزی از جمله اسلاوی ژیژک ، چپ را به بازاندیشی در ارزش ها و اولویت ها ی خود فرا می خواند . به عبارت دیگر ، به عقیده جانستون در جازدن در نفرت صرف از سرمایه داری سبب شده چپ ابتکار و نیروی محرکه خود را از کف بدهد .

علت رشد ناسیونالیسم و راست افراطی در جهان امروز و اقبال آن در میان توده مردم را چه می دانید ؟

به گمان من ریشه این قضیه بر باید در سرمایه داری جهانی امروز و از میان رفتن تدریجی مشروعیتش جست . پس از بحران مالی 2008 ، روایت نئولیبرال از جهانی سازی تمام اعتباری را که در دهه های پایانی قرن بیستم از آن بهره می برد ، از دست داد . علاوه بر این ، خود جهانی سازی نئولیبرال نیز تضادهای اجتماعی - اقتصادی و نابرابری هایی را به بار آورده که به احساسات ضدسرمایه داری دامن زده است .

با این حال ، پیروزی امروزی ناسیونالیسم را می توان تایید غم انگیز بر این حکم معروف والتر بنیامین دانست : « ظهور فاشیسم گواهی است بر انقلابی شکست خورده » . تا امروز از سرگیری اعتراضات ضد سرمایه داری ، به شکل پوپولیستی ان خود بر آمده از نظام سرمایه داری است . به گمان من ، ناسیونالیسم به ویژه در قالب وطن پرستی ، نژادپرستی ، فرقه گرایی ، بیگانه هراسی و ... ، خود ابزارهای سرمایه داری برای به انحراف کشاندن نارضیاتی هایی است که این نظام را هدف قرار داده است .

اقتصاد جهانی اوایل قرن 21 بر خلاف آنچه هوادارانش معتقدند ، هم زمان باعث ایجاد تنش های بسیاری میان بسیاری از دولت - ملت های سرمایه داری شده است . تحلیلگران بسیاری شرایط جهان امروز را با موقعیت ژئوپلتیکی که پیش از جنگ جهانی اول وجود داشت مقایسه کرده اند و تا حدی هم حق با آنهاست . بنابراین هماوردی های بسیاری در عرصه اقتصاد جهانی میان قدرت های نوظهور وجوددارد و این امر می تواند به آنتاکوئیسم های ناسیونالیستی دامن بزند . بر همین مبنا ، جهانی سازی سرمایه داری نیز تضادهایی را میان بنیان اقتصادی خود و شکل سیاسی دولت - ملت ها به بار آورده و این امر را به راحتی نیز نمی توان حل و فصل کرد . این تضاد و کشمکش خود یکی دیگر از فاکتورهای تعیین کننده در رشد ناسیونالیسم است .

امروز ناسیونالیسم بسیاری از شعارهای چپ رادیکال را مانند بهبود شرایط زندگی و ... از آن خود کرده است . چرا چب نتوانسته از میراث خود در این زمینه دفاع کند ؟

مشکل اینجاست که چپ عمدتا این مسائل را کنار گذاشته است . چپ مشابه همین کار را در اقتصاد کرده و آن را به عرصه منازعه سیاست واگذارده است . البته این حرف من بسیار کلی است و استثناهایی هم وجود دارد . با این وجود ، معتقدم که حقیقت بسیاری در همین کلی سازی نهفته است .

در حدود 50 سال گذشته بخش اعظمی از چپ از ترکیب دو نیروی مرتبط تاثیر گرفته است : یکی در سطح ملی ، شکستهای داخلی در زمینه نزاع های اتقصادی ( بدنام کردن ایدئولوژیک چپ اقتصادی ، منازعات اتحادیه ای ، نقد شکبه های امنیت اجتماعی ، نرخ بالای مالیات و ... ) و دوم ، در سطح بین المللی ، واکنش ها بر ضد سوسیالیسم واقعا موجود قرن بیستم و انحلال آن ( همچنین « اهدافی » که این مشروعیت زدایی از سوسیالیسم به دنبال داشت ). بر اثر ترکیب این دو نیرو ، چپ ها از جهت گیری های تئوریک و عملی گونه های مارکسیسم که همدست فجایع دوران استالین انگاشته شده فاصله گرفتند . بر همین قیاس چپ تحت تاثیر جناح های راست و هواداران سرمایه داری در زمینه اقتصاد توجه خود را به آن دسته از منازعات معطوف کرد که یا ارتباطی با اقتصاد ندارند یا تاثیر اندکی از آن می گیرند . به گمان من ، نزاع در زمینه زیرساخت های اقتصادی ، با تمرکز بر کلی گرایی نوینی که به هزاران ناخرسندی برآمده از سرمایه داری مرتبط باشد ، یگانه مسیری است که چپ و بشر از طریق آن می توانند همچنان به حیات خود ادامه دهد و به آینده ای ارزشمند و قابل زیست دست یابد .

بسیاری از نظریه پردازان معتقدند که رشد ناسیونالیسم و راست افراطی می تواند فرصتی برای چپ باشد تا ارزش های خود را از نو بسازند . این بازسازی چگونه می تواند انجام شود ؟

می خواهم حتی از این هم قدمی جلوتر بگذارم . به عقیده من چپ امروز چه بسا می تواند با معلق کردن ( موقت ) ارزش های ( اخلاقی و فرهنگی ) خود به بازسازی دست یابد . لیبرال های مترقی چپ و میانه رو بیش از حد دلبسته نفرت چپ ها از سرمایه داری عوام فریبانه و دست راسیت شده اند . گیرم که این نفرت بر حق هم باشد ! این نفرت بر اساس آرمان های چپ کاملا موجه است . با این وجود به نظر می رسد که این شور و شوق ( یا به زبان لکانی ، ژوئیسانس) بدل به مانعی برای تفکر و عمل ، آن ه به شویه ای که صرفا واکنشی به نیروهای راست نباشد ، شده است ، در واقع این مانع سبب شده اکه چپ ابتکار و نیروی محرکه خود را از کف بدهد . برای مثال ، چپ ها امروزه میان ناامیدی و مسخره کردن حرف های ترامپ ، مانند کمدین های چپ میانه رو . در نوسان باشد . هیچ کمکی به بهبود اوضاع نمی کند . از سوی دیگر چپ ها معمولا با تردید به بسیاری از جنبش های ضد سرمایه داری نگاه می کنند . این نگاه نخبه سالارانه باید عوض شود . البته نمی شود به ایده ای تبعیض آمیز این جنبش ها در زمینه جنسیت و نژاد بی توجه بود . اما نمی شود این حقیقت را هم نادیده گرفت که در بسیاری از موارد همین شعارها باعث توجه مردم به این جنبش ها می شود . بنابراین به نظرم نباید صرفا گره در ابرو انداخت و روی خود را برگرداند . در رابطه با کسانی که تحت نظام سرمایه داری زنج کشیده اند و در نتیجه به راست افراطی و ناسیونالیسم روی آورده اند . به نظرم باید گناه های آنان را بخشید و به سوی آنان دست یاری دراز کرد . وسوسه می شوم در اینجا از نوعی نشان مسیحی و اجتماعی - سیاسی سکولار سخن به میان آورم . این امر به معنای ارجحیت بخشایش بر عدالت جزایی است . این کار به خصوص با توجه به ارزش ها و باورهای چپ ، چندان هم آسان نیست . با این حال همان گونه که برتولت برشت در شعر « در ستایش کمونیسم » می گوید : « این کار آسانی است که انجام دادنش خالی از دشواری نیست » .

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: