موضوع سخنان آیتالله خامنهای در هنگام بمبگذاری نمازجمعه چه بود؟
دو مسأله وجود داشت که مصدق و کاشانی را از یکدیگر جدا میکرد. یکی از آن دو مسأله شخصیتهای این دو بود که هیچ شباهتی با یکدیگر نداشتند و دیگری تفاوت در اهداف و آرمانها بود.
خبرگزاری فارس: نماز جمعه تهران در ۲۴ اسفند ۶۳ به خاک و خون کشیده شد و در انفجاری که صورت گرفت، ۱۴ نفر شهید و ۸۸ نفر مجروح شدند. حضرت آیتاللَّه خامنهای که در آن زمان در مقام ریاست جمهوری و امامت جمعه تهران در حال ایراد خطبههای نماز بودند، پس از انفجار بمب، با صلابت و بدون هیچ گونه تزلزلی به خطبهها ادامه دادند.
اواخر اسفندماه سالگرد فوت آیتالله کاشانی بود و آیتالله خامنهای نیز در نماز جمعه از این موضوع صحبت کردند و تحلیل مفصلی راجع به نهضت ملی شدن صنعت نفت ارائه کردند. در این خطبه ایشان میفرمایند: «در مورد حوادث تاریخی هفته گذشته میبایست به سالگرد رحلت مرحوم آیتالله کاشانی اشاره کرد.
وی با برشمردن ابعاد روحی آیتالله کاشانی گفت: سالیان درازی این شخصیت روحانی مورد توطئه سکوت قرار گرفت و عمدا از او سخنی به میان نیاوردند. یکی از مسائل زندگی آیتالله کاشانی نقش وی در نهضت ملی و ملی شدن صنعت نفت و بالاخره حوادث سال ۳۱ بود که برای خاورمیانه یک حرکت عظیم محسوب میشد. آن روز انگلیسیها تودهنی سختی از این حرکت خوردند که توانست ملتهای عرب را یکی پس از دیگری بیدار نماید.
حجتالاسلام خامنهای گفت: اصولا آن سالها، سالهای حادثهسازی بود و نقش آیتالله کاشانی نقش اول بود. کسانی که به خاطر دارند میدانند که حرکت مردم در آن روز تنها به عهده آیتالله کاشانی بود و بدین ترتیب ملی شدن صنعت نفت پشتوانه مردمی پیدا کرد. آن بعدی که میبایست به آن اشاره شود، جدایی وی از دکتر مصدق بود که یکی از مسائل مهم تاریخی محسوب میشود.
وی افزود: هیچکدام از این دو شخصیت را به عنوان رهبر تلقی نمیکردند، امروز گروهی از انسانهای تنگنظر وجود دارند که هرگاه از نام آیتالله کاشانی به نیکی یاد شود، خشمگین میشوند و اینطور تلقی میکنند که نیکگویی از شخصیت روحانی به معنی بدگویی از مصدق تلقی میشود. دو مسأله در اینجا وجود داشت که این دو چهره معروف را از یکدیگر جدا میکند. یکی از آن دو مسأله شخصیتهای این دو بود که هیچ شباهتی با یکدیگر نداشتند. کاشانی یک روحانی بود که تمام عمر به مبارزه گذارنیده بود. وی مدتها با انگلیسیها جنگیده بود و با روحانیت عراق به رهبری میرزا محمدتقی شیرازی همکاری داشت و زمانی که علیالظاهر دولت آن روز از ایشان روی گرداند، این شخصیت روحانی هیچ چیزی در بساط نداشت و مدتها با فقر و تنگدستی گذراند و از هیچ چیزی هراسی نداشت. در واقع او یک روحانی به تمام معنی بود.
حجتالاسلام خامنهای افزود: مصدق چنین کسی نبود. یک اشرافزاده سیاستمدار بود که البته در همان وضعیت بسیار آزاده بود و سعی داشت کشور را از یوغ انگلیسیها نجات دهد. نکته دیگری که در این دو چهره قابل توجه میباشد هدفها و آرمانها بود. مصدق یک انسان ملیگرا بود. وی معتقد بود که نفت کشور از یوغ انگلیسیها خارج شود و یک دولت ملی و مستقلی به وجود آورد. البته شاه هم اگر بود، باشد، منتها همانطور که مریدها و شاگردان او تا آخر میگفتند شاه سلطنت کند، نه حکومت؛ یعنی فقط یک مقام تشریفاتی باشد. این نظرش بود، در همین حد. حالا بعد از آنکه انگلیسیها رفتند و ملت مستقل شد چه اخلاقی، چه رفتاری، چه نظام زندگی بر مردم حاکم باشد، نه دیگر این در محدوده فکر و بلندپروازی ذهنی دکتر مصدق نبود. یک انسان لیبرال و آزادیخواهی که معتقد بود جامعه با همین نظام زندگی کند، منتها انگلیسیها یا مثلا قدرتهای خارجی بر آنها حکومت نداشته باشد. مرحوم آیتالله کاشانی چطور؟ مرحوم آیتالله کاشانی یک فرد مکتبی بود.» (در این هنگام صدای انفجاری برای مدت سه دقیقه هیجانی در دانشگاه تهران ایجاد کرد و بلافاصله حجتالاسلام خامنهای به ایراد خطبهها پرداختند. در این فاصله کوتاه مردم نمازگزار با شعارها یکپارچه نظیر آمادهایم بهر شهادت، حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست، حمایت خود را از مواضع جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی اعلام داشتند.)
این خطبه در چه فضای تاریخی ایراد شد؟
حملات موشکی و هوایی عراق به شهرها در بهمن و اسفند ۶۳ افزایش یافته بود، اما امام خمینی (ره) و مسئولان نظام هنوز دستور شلیک موشک را صادر نکرده بودند و ایران همچنان با جنگندهها و توپهای خود به حملات موشکی عراق پاسخ میداد. موضوع داغ مجلس شورای اسلامی در روز ۱۴ اسفند، تجاوز هوایی عراق به اهواز و لزوم پاسخگویی ایران بود. هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس در خاطرات خود آورده است که آن روز جلسهای با حضور آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت در مجلس برگزار شد که سرانجام در آن جلسه مقرر شد مقابله به مثل شود.
بر همین اساس، سه روز پیش از آخرین آخرین نماز جمعه سال ۶۳، اولین موشک بالستیک اسکاد B. ایران در پاسخ به حملات موشکی رژیم بعث عراق به شهرها و مناطق مسکونی شلیک شد.
آیتالله خامنهای در اول خطبه اسفند ۶۳ درباره حملات عراق به شهرها و مناطق مسکونی ایران میفرمایند: «من امروز به دبیر کل سازمان ملل و بسیاری از سران کشور دوست و همسایه اعلام میکنم با آنکه ما در همه زمینهها قادر به مقابله به مثل هستیم و میتوانیم حتی بیشتر از عراق بمب شیمیایی تولید و از آن استفاده کنیم، با این حال میل نداریم که با شهرها سروکار داشته باشیم. ما مایل به زدن کشتیها و به کار بردن سلاحهای شیمیایی و ... نیستیم. ما میخواهیم امنیت باشد، اما اگر قرار باشد که آنها کشتیها و شهرهای ما را هدف قرار دهند و از سلاحهای شیمیایی استفاده کنند، به طور یقین ما محکمتر و قاطعتر پاسخ میدهیم و شما مطمئن باشید که چنین کاری را خواهیم کرد.»
انفجاری که با ناهماهنگی انجام شد
روزنامه کیهان در ۲۵/۱۲/۶۳ نوشت: بر اثر انفجار یک بمب دستی در محل برگزاری نماز جمعه تهران که در ساعت ۲۹/۱۲ دقیقه روز گذشته صورت گرفت، چند تن از نمازگزاران شهید و مجروح شدند. رژیم عراق که قبلاً اصابت موشکهای دور برد ایران به شهرهای کرکوک و بغداد را انفجار بمب توصیف کرده بود، در یک هماهنگی ناموفق با عوامل ضد انقلاب داخلی، قصد داشت به هنگام انفجار بمب در صفوف نمازگزاران تهران در دانشگاه تهران، هواپیمایش را در ارتفاع بالا به حریم هوایی تهران اعزام داشته و ادعا کند که صدای انفجار، ناشی از بمباران تهران بوده است. اما با تأخیر ورود هواپیمای عراقی به آسمان تهران و انفجار بمب، نیم ساعت قبل از آمدن هواپیماها، این توطئه تبلیغاتی با شکست مواجه شد و هواپیماهای عراقی نیز با آتش به موقع و قدرتمند پدافند هوایی متواری شدند.
حجت الاسلام ناطق نوری وزیر کشور وقت، با شرکت در یک مصاحبه مطبوعاتی در مورد بمب گذاری در نماز جمعه تهران توضیحاتی ارائه میکند.
ناطق نوری میگوید: قبلاً صدام تهدید کرده بود نماز جمعه تهران، تبریز و اصفهان را مورد حمله هوایی قرار خواهد داد و این تهدید به گوش مردم رسیده بود از طرف دیگر با وجودی که تهدید فوق را میدانستیم و اطلاع داده بودیم آقای خامنهای رئیس جمهور کشورمان خودشان در نماز جمعه حاضر شدند.
ناطق نوری افزود: شما میدانید که آقای خامنهای کمتر دیده شده است که به طور متوالی در نماز جمعه شرکت کنند، ولی این بار با این که هفته پیش هم ایشان تشریف داشتند این هفته نیز در نماز جمعه حاضر شدند.
وزیر کشور ادامه داد: ضدانقلاب نیز در هماهنگی با رژیم عراق مأموریت خود را وقیحانه انجام داد و در بین نمازگزاران بمبی را منفجر کرد ۱۴ نفر را شهید و ۸۸ نفر را زخمی کرد؛ که ۴۵ تن از آنها به طور سرپایی معالجه و مرخص شدند. جالب این که مردم نه تنها صحنه را ترک نکردند بلکه شور و هیجان فوق العاده نیز در مردم ایجاد شد؛ و در تاریخ سراغ نداریم که در میان انبوه جمعیت بمبی منفجر شود و مردم باقی بمانند و خطیب هم به صحبت خود ادامه دهد.
وزیر کشور در پایان این مصاحبه گفت: در محل انفجار مسئولین انتظامی افراد مشکوکی را دستگیر کردهاند که گویا بعضی از آنها سابقه هواداری تشکیلاتی و سیاسی از منافقین را دارند و مسئله در دست تحقیق است. [۱]روایتهای افراد حاضر در نماز جمعه تاریخی
حاج فضل الله فرخ از اعضای ستاد اقامه نماز جمعه در این باره میگوید: «آن هفتهای که انفجار پیش آمد، از همان هفتههایی بود که صدام گفته بود نمازجمعه را میزنیم؛ که ما هم البته منتظر بمباران بودیم. احتمال ۸۰% و ۹۰% هم میدادیم که موشک بزند. چون او که ترسی از این چیزها نداشت. بارها هم شده بود که هواپیماهایش هم اطراف نمازجمعه میآمد و ضدهوایی روی پشت بامها و در میدان فلسطین و اطراف میدان انقلاب از نماز جمعه مراقبت میکرد. روز حادثه، روزی بود که صدام خیلی جدی گفته بود که ما نمازجمعه را میزنیم. من پشت جایگاه نشسته بودم یک دفعه صدای یک انفجار مهیب آمد. بلند شدم بالا را نگاه کردم دیدم که چیزهایی از بالا پایین میریزد. اول خوشحال شدم. حدس زدم که قطعات هواپیمای دشمن است که پایین میریزد. ولی وقتی روی زمین آمد، دیدم قطعات بدن انسان است و بمب چنان به شدت این بدنها را هوا برده بودکه به اطراف پخش میشد.»
وی معتقد است که بمب از طریق جاسازی در جانماز وارد نماز جمعه شده است. فرخ در ادامه میگوید: «البته سعی بمب گذار بر این بود که بمب را نزدیک جایگاه، که عدهای از مسئولین یا خود امام جمعه بود بگذارد که همگی صدمه ببینید. اتفاقاً امام جمعه آن هفته خود آیت الله خامنهای بودند. ایشان غالباً از جبهه یکسره به نمازجمعه میآمدند. چون بمبگذار از بازرسی دوم نتوانسته بود عبور کند و فاصلهاش با جایگاه زیاد بود بمب را در قسمت انتهایی زمین چمن گذاشته بود. جالب است که آن روز کسی فرار نکرد. [۲]محمود مرتضاییفر که به «وزیر شعار» معروف بود و در نماز جمعه سال ۶۳ نیز به عنوان مجری حضور داشت و بعدها این اتفاق را اینگونه روایت کرده است: آخرین جمعه سال ۶۳ بود. روز پنجشنبه صدام اعلام کرده بود که فردا نماز جمعه تهران را منفجر میکنیم و این بین مردم پیچیده بود. برخلاف معمول که جمعه آخر سال به علت گرفتاریهای روزهای پایانی سال، کمی خلوتتر است، جمعیت موج میزد. مردم عاشق و انقلابی تهرانی بدون توجه به تهدیدات صدام، کودکان خردسال خود را نیز به همراه آورده بودند.
این نماز جمعه نیز به مانند دیگر نمازهای جمعه با حضور پرشور و انقلابی مردم در ساعت مقرر با قرائت قرآن آغاز شد و مردم در صفوفی منظم نشسته بودند، با این تفاوت که به این مساله علم داشتند که ممکن است شهید شوند. رهبر انقلاب اسلامی که خطیب نماز جمعه تاریخی سال ۶۳ بودند، در حال ایراد خطبهها بودند که انفجار صورت گرفت. من یک لحظه به اشتباه فکر کردم که منافقان ایشان را هدف قرار دادهاند که خوشبختانه اینطور نبود. موج و حرارت انفجار به جایگاه هم رسید، ولی خوشبختانه به ایشان آسیبی نرسید. با وجود اینکه صدای انفجار بسیار بلند بود و بر تمام فضای دانشگاه اثر گذاشته بود، اما ایشان مکان سخنرانی را ترک نکردند. ایشان در عین حال اصرار داشتند که به صحبت خود ادامه دهند. من هم میترسیدم مبادا حادثه ادامه داشته باشد و ایشان هدف سوءقصد قرار گیرند.
نمازگزاران با صلابت هرچه بیشتر و بدون هیچ وحشتی با مشتهای گره کرده شعار «الله اکبر» را سر میدادند. از ایشان خواهش کردم اندکی به کنار جایگاه بیایند تا من مردم را به آرامش دعوت کنم؛ البته هدف دیگری هم داشتم. از قبل میدانستم که امام خمینی (ره) تمامی نمازهای جمعه تهران را به طور مستقیم از طریق رادیو گوش میکردند و اگر مشکلی هم بود تذکر میدادند. آن روز هم که این اتفاق افتاد، احساس کردم الان امام (ره) گمان میکنند که حتماً برای حضرت آیتالله خامنهای اتفاقی افتاده است. سریعاً در جایگاه قرار گرفتم و سه بار این جمله را بیان کردم که: «لطفاً توجه کنید! رییس محترم جمهوری اسلامی ایران، هماکنون به خطبههای عالمانه خود ادامه میدهند.» این سخن علاوه بر اینکه آرامش را به نمازگزاران برگرداند، در واقع به امام (ره) هم این پیام را رساندم که آقا سالم هستند. نکته خیلی جالب در این خصوص این بود که چنین حادثهای، حتی در صدای آقا هم تأثیری برجای نگذاشت و ایشان با صلابت همیشگی و با همان عظمت، ادامه خطبهها را ایراد کردند؛ به نحوی که ظاهراً هیچ اتفاقی نیفتاده است. مردم هم از جای خود تکان نخوردند و نماز جمعه برگزار شد. [۳]آیتالله خامنهای نیز در سال ۱۳۷۷ و در نماز جمعه قصه این انفجار را اینگونه روایت کردهاند: در همین نماز جمعه، دشمن انفجار خونینی را به راه انداخت و جلوِ چشم مردم در همین نقطه عدّهای به شهادت رسیدند؛ امّا این مردم مثل کوه استوار ایستادند و تکان نخوردند. بنده آن روز در همین جا ایستاده بودم که آن انفجار اتّفاق افتاد. اوّل خیال کردیم موشک یا بمباران هوایی است؛ نگران شدم که نماز جمعه به هم خواهد خورد. معلوم میشود که ما هم مردممان را درست نشناخته بودیم. خدا میداند که این صفها تکان نخورد. یک گُله جا این انفجار واقع شد و چند لحظه همان جا یک هیاهویی شد، بعد شهدا و مجروحان را بردند؛ امّا مردم همان جا نشستند و نماز جمعه و خطبهها ادامه پیدا کرد! این نماز جمعه، چنین مناظری را شاهد بوده است. [۴]تحسین خطیب نماز جمعه توسط امام خمینی
امام خمینی چند روز بعد در خصوص این حادثه فرمودند: «من فراموش نمیکنم قصه روز جمعه را که آنطور باشکوه، با نورانیت و با استقامت گذشت. آنطور مردم با طمانینه با آن صداهایی که میآمد، با آن رگبارهایی که میآمد. من ملاحظه میکردم. من نگاه میکردم و مخصوصا نگاه میکردم ببینم که در بین مردم چه وضعی است، {اما} ندیدم حتی یک نفر را که یک تزلزلی در {آن}پیدا باشد و آن وقت امام جمعه آنطور با آن طنین قوی صحبت کرد و مردم آنطور گوش کردند و آن طور فریاد زدند که برای شهادت آمدیم.»
ایشان همچنین در سخنانی دیگر درباره حادثه آن روز فرمودند: «زمانی که تلویزیون را نگاه کردم، دیدم با وجود اینکه بمب منفجر شد، اما یک نفر نرفت و همه نشستند و امام جمعه، با صلابت صحبتهایش را ادامه داد و آهنگ صدایش عوض نشد. مردم هم سر جایشان نشستند. فقط شعار دادند: حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست.» [۵]