پهلوانی که سنگ قبرش مخفی بود

«سید حسن رزاز» پهلوانی است که کمتر درباره او شنیده‌ایم. پهلوانی که هم طلبه حوزه علمیه نجف اشرف بود و هم قدرتی داشت که قهرمان دنیا را به خاک افکند و همه هدایای در نظر گرفته‌شده این مسابقه را به او بخشید چون مهمان ایران بود.

کد خبر : 930289
خبرگزاری فارس: رهبر انقلاب در یکی از سخنرانی‌هایشان درباره ورزش‌های باستانی و زورخانه‌ای، این‌طور به سرگذشت پهلوان «سید حسن رزاز» اشاره می‌کنند: «سید حسن رزاز و... که جوان‌های ما شرح‌حال آن‌ها را در کتاب‌ها و مجله‌ها خوانده‌اند... این‌ها چهره‌های معروف ورزش باستانی هستند که در طول تاریخ گذشته، حضور داشتند. ببینید و معلوم کنید که این‌ها که بودند؟ چه‌کار کردند؟ این‌ها مردان متدینی بودند.» گزارش تحقیقی باهدف بررسی شناخت شخصیت سید حسن رزاز را آغاز کردیم؛ اما در این مسیر راهی را پیمودیم که ابتدایش قبرستان ابن‌بابویه بود و انتهایش محله عودلاجان.

ابن‌بابویه تنها نشانش بود

پهلوان «سید حسن رزاز» نمونه ای از شخصیت« پوریای ولی» در دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی بود. هنوز همان‌هایی که با یک واسطه خاطرات جوانمردی او را شنیده‌اند در قید حیات هستند. سید حسن رزاز هم پهلوان بود هم روحانی و تحصیل‌کرده نجف اشرف، هم جوانمرد بود، هم مبارز سیاسی در دوران مشروطه. او متولد سال ۱۲۵۷ هجری شمسی و در ۶۳ سالگی فوت کرد. خاطرات زیادی از پهلوانی‌های او به شکل سینه‌به‌سینه نقل‌شده و در کتاب‌ها به رشته تحریر درآمده است. خواندن سرگذشت او یک‌طرف و پیدا کردن نشانی از او طرف دیگر، سنگ‌قبر او درقبرستان ابن‌بابویه شهرری تنها اثر به‌جامانده از او بود. یک سال پیش با یکی از پژوهشگران و نویسندگان ورزش زورخانه ای به سراغ مزار او رفتیم؛ اما طبق آدرسی که داشتیم هیچ نشانی از سنگ‌قبر پیدا نکردیم در تمام مدت با پیشکسوتان این ورزش تماس گرفتیم هرکدام با مرور خاطرات چند سال گذشته خود، آدرسی می‌دادند اما هیچ نشانی نبود که نبود. تا اینکه...

با نقل جوانمردی‌هایت به دنبالت گشتیم

بازهم پرسان پرسان راهی قبرستان ابن‌بابویه شدیم «حسین زمانی» پسر زورخانه دار و پهلوان معروف حاج «محمود زمانی» برای پیدا کردن سنگ مزار به کمک ما آمده بود او پژوهش‌گر و نویسنده کتاب‌های پهلوان‌ها و تاریخچه زندگی پیشکسوتان کشتی است.

گفتند: آقا «مصطفی کیان تاش» پسر «علی کیان تاش» معروف به «علی تک‌تک» ممکن است بهتر از بقیه راهنمایی کند تماس گرفتیم، گفت: «آدرس نمی‌توانم بدهم چشمی پیدا می کنم و خاطره‌ای از پدرش نقل کرد که:« او در دوره سید حسن رزاز کشتی می‌گرفته و شاهد بوده وقتی پهلوان سید حسن وارد گود زورخانه می‌شد حداقل با ۲۰ نفر کشتی می‌گرفت؛ اما آن‌ها را به خاک نمی‌زد آن‌ها را نیم تیغ می‌کرد یعنی در لحظه خاک کردن نگه می‌داشت آن‌ها را خاک نمی‌کرد تا حرمتشان حفظ شود».

وقتی «قبرکن» معما راحل کرد

همان‌طور که به دنبال قبر می‌گشتیم روایت‌های جوانمردی سید حسن به گوشمان می‌رسید. ابتدا فکر می‌کردیم یک‌ساعته می‌توانیم سنگ‌قبر را پیدا کنیم اما حالا که به عقب برمی‌گردیم این چهارمین بار است که به ابن‌بابویه آمده‌ایم و هیچ نشانی نیافتیم. نه کفشدار از قبر پهلوان خبر داشت، نه مدیر آستان شیخ صدوق و نه مسئول قبرستان ابن‌بابویه. آدرس خانه «حسن آقا قبرکن» را می‌دهند همان‌جا گوشه قبرستان زندگی می‌کند. ۳۰ سال است که آنجا زندگی می‌کند. جلوی خانه‌اش ایستاده‌ایم هنوز در نزدیم که مردی بلندقامت از بین درخت‌های حاشیه قبرستان پیدایش می‌شود و فقط یک کلمه می‌گوید: «فرمایش؟» برایش توضیح می‌دهیم: «به دنبال قبر سید حسن رزاز هستیم، شاید روی قبرش نوشته باشد« سید حسن شجاعت» انگار بقیه حرف‌های ما را نمی‌شنود جلو می‌افتد و ما هم به دنبالش. در طول مسیر چند بار به پیشکسوتان کشتی پهلوانی برای چندمین بار زنگ می‌زنیم آن‌ها هم آدرس حدودی می‌دهند همه آدرس‌ها تقریباً به هم نزدیک است. حاج «محمدرضا طالقانی» رئیس فدراسیون ورزش‌های باستانی از آن‌طرف گوشی می‌گوید: «بارها به مدیران قبرستان و اداره اوقاف اعلام کردیم که اجازه بدهند سنگ مزار این پهلوان را برجسته کنیم یا نشانی روی قبر او بگذاریم؛ پهلوان سید حسن در اخلاق، معنویت، مردم‌داری و فروتنی اسوه بوده است چرا باید امروز در اذهان جوان‌های ما جایی نداشته باشد؟ این‌ها را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «سابق قبر ایشان زیر تک‌درختی بود حدود ضلع شمال غربی آرامگاه شیخ صدوق». قبرکن ابن‌بابویه همچنان می‌رود و ما به دنبالش.

سنگ هم که بود فاتحه‌خوانی نبود

حسن آقا کفش‌ هایش را درمی‌آورد و وارد شبستان نوساز شیخ صدوق می‌شود. حالا دستمان می‌آید که چرا سنگ‌قبر ازنظرها پنهان‌شده به دلیل ساخت شبستان همه سنگ‌ها را برداشته‌ اند. حسن آقا می‌رود تا دو قدم مانده به دیوار شبستان وهمان جا می‌ایستد سرامیک‌های کف شبستان را نشان می‌دهد و زیر لب می‌گوید: «تک‌درخت همین‌جا بود. بالا سر قبرپهلوان. شبستان را که ساختند درخت را هم بریدند سنگ را هم برداشتند که بعدها بگذارند، سنگ‌قبر خدیجه خانم هم زیر پای شوهر پهلوانش بود.» کمی مکث می‌کند و انگار که دلش نمی‌خواهد حرف بزند ادامه می‌دهد: «سنگ‌قبر سفید بود. روی آن چند کلمه نوشته بودند سید حسن شجاعت (رزاز) وفات ۱۹ اسفند سال ۱۳۲۰. از پهلوانی اش روی سنگ چیزی ننوشته بودند اما من می دانستم . خیلی ساده‌تر از همه قبرهای مردم عادی، راستش آن موقع هم که سنگ سر جایش بود، ندیدم فاتحه‌خوانی داشته باشد». حسن آقا قبرکن همه حرف‌هایش را می‌زند. می‌نشیند فاتحه‌ای می‌خواند. وقتی می‌رود انگار که از ما هم دلگیر است.

اول روحانی بعد پهلوان

«حسین زمانی» پژوهشگر ورزش زورخانه‌ای شاخه گلی را روی سنگ‌قبری که نیست می‌گذارد و می‌گوید: «اگر لقب رزاز گرفت به این دلیل بود که در سرچشمه مغازه برنج‌فروشی داشت باوجوداینکه روحانی بود اما سخت کار می‌کرد. از جایی شنیدم که حتی او شب‌ها آبیار محله عودلاجان بود بدون اینکه پولی بگیرد. آب را به داخل آب‌انبارهای مردم هدایت می‌کرد تا بیشتر بتواند با مردم عامه ارتباط داشته باشد و مشکلات آن‌ها را حل‌وفصل کند؛ البته همه این رفتارها و سلوکی که ایشان داشت برآمده از حوزه تحصیلی ایشان بود طوری که دوره مقدمات علوم دینی را در تهران گذراند و برای ادامه تحصیل به نجف رفت و در محضر یکی از رهبران بزرگ مشروطه یعنی مرحوم «آخوند خراسانی » درس خواند؛ اما در شرایط خاص اجتماعی و سیاسی ایران به دستور مرحوم آخوند خراسانی، «بعد از ترور ناصرالدین‌شاه» مأمور رساندن حکم علمای دینی نجف به علمای تهران شد. حتی خودش برای انجام این مأموریت شال پهلوانی به کمر بست و جلوی کالسکه‌چی سفیر روسیه ایستاد. این اتفاق سید حسن را سر زبان‌ها انداخت. داستان ازاین‌قرار بود که کالسکه‌چی به نام «تقی اُف» که مرد تنومند و ظالمی به خودش اجازه می‌داد با کالسکه در خیابان‌های تهران بتازد و زن و بچه مردم که سر راهش قرار می‌گرفتند را با شلاق بزند. مردم استشهاد جمع می‌کنند و برای آیت‌الله طباطبایی می‌برند ایشان هم خطاب به سید حسن رزاز پیغام می‌فرستند که چطور باوجود پهلوانی همچون شما مردم باید مورد ظلم اجنبی قرار بگیرند؟ سید حسن رزاز صبح یکی از همان روزها جلوی در سفارت کمین می‌کند و به‌محض بیرون آمدن کالسکه‌چی که ۴ اسب کالسکه‌اش را می‌راندند، طوری دستش را به پشت کالسکه بند می‌کند که کالسکه از حرکت می‌ایستد «تقی اُف» دست به شلاق می‌برد که سید حسن دستش را در هوا می‌گیرد و با دست دیگر کمرش را، چنان او را در هوا بلند می‌کند و به زمین می‌کوبد که بعدازآن هیچ‌کسی تقی اُف را در آن اطراف ندید. اهالی که شاهد این ماجرا بودند محله سرچشمه را تا چند روز به خاطر پهلوان محله‌شان چراغانی می‌کنند.»

نقشه پلان همه قبرها را داریم

«سعید اوتارخانی» مدیر سابق اداره اوقاف شهرستان ری در خصوص سنگ نداشته قبر سید حسن رزاز می‌گوید: «قبل از اینکه شبستان شیخ صدوق را بسازیم از تمام قبرهای واقع در آن محدوده پلان برداری کردیم و بسیار دقیق می‌دانیم که قبرها در چه محدوده‌ای قرارگرفته‌اند با اتمام پروژه شبستان که روزهای آخرش را طی می‌کند سنگ‌قبرها به‌صورت همسان‌سازی شده حجاری می‌شوند.»

باگذشت یک سال از اتمام پروژه شبستان شیخ صدوق، هنوز هیچ حجاری سنگ‌قبری در این شبستان انجام‌نشده است.

همچنان در حال پیگیری جانمایی تنها نشان به‌جامانده از این پهلوان نامی کشورمان بودیم که خبرهای مسرت بخشی رسید؛ خبر اینکه ما به دنبال جانمایی سنگ‌قبر پهلوان بودیم؛ اما حالا خانه‌ای که سید حسن رزاز در آن پهلوانی کرده پیداشده است. خانه‌ای در محله عودلاجان.

مهمانسرای سید حسن رزاز

با یک پرس‌وجوی ساده به خانه نگین شده در محله عودلاجان رسیدیم. کوچه میرزا محمود وزیری بالاتر از کوچه مدرس. روی پلاکی که بر دیوار خانه ثبت‌شده این عبارت نوشته‌شده است «مهمانسرای پهلوان سید حسن رزاز».

از کلون ، درچوبی و قدیمی خبری نیست. زنگ آیفون را می‌زنیم و بعد از چند دقیقه در باز می شود. از همان ابتدای ورودمان المان‌های زورخانه مثل زنگ زورخانه، میل، تخته‌شنا، کباده و دست‌آخر تصویر سید حسن رزاز روی دیوار به استقبال می‌آیند انگار همه‌چیز در جای خودش است با ورود به خانه پهلوان سید حسن رزاز تا چشمان به زنگ می‌افتد انگار صدای زنگ مرشد اجازه حضور می‌دهد. حالا صاحب این خانه «علی جعفر نژاد» است که تمام همتش را گذاشته تا نام پهلوان را روی این خانه زنده نگه دارد بارویی گشاده به پیشوازمان آمده است. از حسن اتفاقی که در زندگی‌اش افتاده و او را به خانه پهلوان شهر کشانده بسیار خوشحال است می‌گوید: «بیش از ۲۳ سال است که سفر می‌کنم و می‌توانم بگویم جهانگردم. سال‌های پیش به این فکر افتادم که مهمانسراهای خوب و مرتب (هاستل) برای گردشگران خارجی در ایران محیا کنم معتقدم هم‌صحبتی با گردشگران خارجی دست‌کمی از تجربه سفر ندارد.»

خانه را حفظ کردم و پهلوان را شناختم

جعفر نژاد همان‌طور که قصه خانه را می‌گوید همه اتاق‌ها، حیاط، آشپزخانه و بهارخواب با نقش هفت‌خوان رستم و سهراب ساختهٔ دست هنرمندان را نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «برای رسیدن به این هدف از سال ۱۳۹۵ به دنبال خانه‌ای مناسب می‌گشتم و بیش از ۵۰ خانه را در محله‌های قدیمی تهران مثل محله شاپور، امام‌زاده یحیی، محله پامنار، خیابان سی تیر، مولوی، حسن‌آباد و پانزده خرداد را دیدم و دست‌آخر این خانه را انتخاب کردم. به نظرم خانه خیلی مخروبه نشده بود و هنوز نفس می‌کشید خانه را خریداری کردم اما چند ماهی که گذشت متوجه شدم هزینه‌های تعمیر خانه خیلی زیاد است از انتخابم خیلی خرسند نبودم. یک روز به‌طور اتفاقی از خیابان میرزا محمود وزیری می‌گذشتم پیرمرد که در مغازه‌اش نشسته بود و مشغول «قلم کاری» بود صدایم کرد و گفت: «خانه وسط کوچه وزیری را تو خریده‌ای؟» گفتم: «بله». گفت: «قدرش را بدان آنجا خانه پهلوان سید حسن رزاز است روزگاری در آن خانه صدای صلوات بود. گود زورخانه شخصی سید حسن رزاز از نفس آن مجتهد پهلوان گرم بود یک محله بود و یک پهلوان شجاعت.» بومی‌ها و قدیمی‌های دیگر محله عود لاجان را به‌زحمت پیدا کردم و همگی حرف‌های پیرمرد قلم کار را تأیید کردند. من ماندم با اشتیاق مرمت خانه‌ای مخروبه و نام پهلوان سید حسن رزاز. خانه را به کمک مهندسان میراث فرهنگی بازسازی می‌کردم و هم‌زمان به دنبال کتابی بودم که سید حسن رزاز را بهتر بشناسم هر چه از این مرد بیشتر می‌دانستم شوق و انگیزه‌ام برای حفظ و مرمت اصولی خانه بیشتر می‌شد.»

رازهای مگوی این خانواده

طبق بنچاق خانه قدیمی، سال ۱۲۷۰ هجری شمسی پدرسید حسن، خانه را از شخص دیگری خریده است. آن موقع سید حسن در نجف مشغول تحصیل بوده است. در سن ۲۲ سالگی که به تهران بازمی‌گردد در همین خانه ساکن می‌شود.

جعفر نژاد روایت های دسته اولی هم از سید حسن رزاز دارد که آن‌ها را از نوه‌ها و نتیجه‌های پهلوان سید حسن شنیده است می‌گوید:« تلاش کرده‌ام خانواده‌اش را پیدا کنم. نوه‌ها و نتیجه‌هایش در این مدت چند بار به خانه سر زدند و خاطراتی را از پدربزرگشان نقل کردند. یکی از نوه ها می‌گفت: «پدرم برایم تعریف کرده که همین‌جایی که قسمت پذیرش مهمان شماست اتاقی بود که به ورودی در اصلی نزدیک بود تا عیادت کنندگان به‌راحتی بتوانند رفت‌وآمد کنند. پدربزرگ روزهای آخر عمرش را می‌گذراند بیمار شده بوده طوری که مرتب خون بالا می‌آورد در آن دوران شایع شده بود که سید حسن را مسموم کرده‌اند. یکی از افرادی که مرتب به او سر می‌زده محمدصادق بلورفروش بوده است. می‌گویند بلورفروش تا آخرین لحظاتی که پدرم نفس می‌کشید بالای سرش حاضر بود.»

فقط با یک کشتی قهرمان جهان شد

«وقتی زندگینامه او را مطالعه می‌کردم متوجه شدم او شهرت جهانی هم داشته است و فرنگی‌ها هم او را خوب می‌شناختند حالا چرا باید کشورهای فرنگی او را بشناسند خودش قصه‌ای دارد شنیدنی!، کشتی‌گیری هندی به نام «کاهوتا» که در سیرک روسیه کار می‌کرده و به دلیل جهانگردی و همراه شدن با این سیرک پشت همه کشتی گیران جهان را به خاک رسانده بود با کشتی‌گیری از فرانسه به نام «آلن لولو»، وارد ایران می‌شوند و طی اعلام کتبی و رسمی، حریف می‌طلبد. سید حسن رزاز را معرفی می‌کنند. بلیت‌فروشی می‌شود سفرای چند کشور برای دیدن کشتی به جایگاه می‌آیند.مبارزه دو کشتی گیر شروع می شود در میان همهمه مردم «کاهوتا» به زمین می‌افتد و خاک می‌شود اما قبول نمی‌کند. سید حسن رزاز مردم را به آرامش دعوت می‌کند و برای بار دوم پشت او را به خاک می‌مالد. در پایان مسابقه کاهوتا تمام مدال‌هایی که از سراسر جهان و در رقابت با پهلوان‌های بنام گرفته است را به سید حسن رزاز تقدیم می‌کند و می‌گوید: «از امروز تو پهلوان جهان هستی اما سید حسن قبول نمی‌کند و با اصرار زیادِ کاهوتا، تنها یکی از مدال‌ها را می‌پذیرد. این خبر چنان می‌پیچد که هنوز نام سید حسن رزاز در بین پیشکسوتان کشتی دنیا به‌خصوص روسیه، هند، عراق، سوئد، آلمان، عربستان و... می‌درخشد.»

هاستل فقط برای خارجی‌ها

جعفر نژاد توضیح می‌دهد:« حالا که خارجی‌ها پهلوان کشور ما را می‌شناسند من هم به این شناخت کمک می‌کنم. مطمئنم مهمان‌ها یک‌شب در این مهمانسرا بمانند از فرهنگ غنی و آداب ورزش زورخانه‌ای خواهند پرسید قصد دارم هرکدام از آن‌ها که کنجکاو شدند را دعوت کنم به یکی از زورخانه‌های تهران بیایند و از نزدیک شاهد ورزش باستانی ما باشند. البته هم‌وطنان و ایرانیان هم می‌توانند از خانه سید حسن رزاز بازدید کنند.» هاستل رزاز حالا تنها هاستل محله عود لاجان تهران است.

«در» خانه‌ات هنوز باز است

حیاط خانه سید حسن رزاز و زیرزمینی که در دو طرف حیاط قرار دارد معماری کلاسیک ایرانی را یادآوری می‌کند. در کنار حوض فیروزه‌ای درست روی دیوار «در» خانه سید حسن به‌طور تزئینی نصب‌شده است جعفر نژاد می‌گوید: «در خانه قدیمی بین نخاله‌های داخل انباری پیدا شد ۱۰ دست رنگ خورده بود همه را تراشیدیم. بسیار سنگین است گوشه آن نوشته‌شده «ثبت املاک ناحیه ۹ عود لاجان نمره: ۱۹۴۴»

دست‌آخر «در» خانه سید حسن رزاز را دیدیم دری که هزاران بار کلونش توسط مردمان بی‌پناه شهر کوفته شد تا دردی از دل آن‌ها برداشته شود. به «در» که نگاه می‌کنم کلون زنانه‌اش هنوز برجاست.

لینک کوتاه :

با دوستان خود به اشتراک بگذارید: