رازی که هوو فاش کرد!
دیگر چارهای برایم باقی نمانده بود با کودک خردسالی که بعد از چهار ماه عقد موقت در آغوش میفشردم، همسرم نه تنها رهایم کرد بلکه با تهدیدها و مزاحمت هایش آزارم میداد تا این که گوشی تلفن را برداشتم و با همسر اولش تماس گرفتم و ...
روزنامه خراسان: زن ۲۵ ساله درحالی که دست دختر خردسالی را در دست گرفته بود و ادعا میکرد برای رسیدن به آرامش واقعی دست به دامان قانون شده است تا از مزاحمت هاو تهدیدهای همسر سابقش رهایی یابد در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: ۱۶ سال بیشتر نداشتم که با «نوید» ازدواج کردم. تک دختر خانواده بودم و دو برادرم نیز در بازار کارگری میکردند اگرچه خانواده من از نظر مالی ضعیف بودند، اما بعد از برگزاری مراسم عقدکنان تازه فهمیدم که نه تنها «نوید» اعتیاد شدیدی به مواد مخدر دارد بلکه دیگر اعضای خانواده اش نیز در منجلاب مواد افیونی دست و پا میزنند با آن که دوران نامزدی ما سه سال طول کشید، اما همسرم نمیتوانست مبلغی را برای برگزاری مراسم عروسی تهیه کند خلاصه به هر طریقی بود با کمک اطرافیان زندگی مشترکمان را شروع کردیم، اما این زندگی عاقبتی نداشت و اختلافات ما به دلیل بیکاری و اعتیاد «نوید» هر روز شدت میگرفت تا این که در نهایت بعد از دو سال زندگی در زیر یک سقف و درحالی که فرزندی نداشتم از «نوید» طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. از آن روز به بعد برای تامین هزینههای زندگی مجبور شدم به عنوان کارگر خدماتی در منازل مردم کارگری کنم. حدود دو سال از ماجرای طلاقم میگذشت که روزی از طریق یکی از دختران فامیل با مردی به نام «کیومرث» آشنا شدم. او متاهل بود و در عین حال به من ابراز علاقه میکرد من هم که فریب وعده و وعیدها و چرب زبانیهای او را خورده بودم به ارتباطهای خیابانی و تلفنی با «کیومرث» ادامه میدادم و او را در مکانهای مختلف ملاقات میکردم تا این که او برای رهایی از رفت و آمدهای پنهانی مرا به مدت چهار ماه به عقد موقت خودش درآورد این درحالی بود که من در همان ماه اول ازدواج موقت باردار شدم و دختری زیبا به دنیا آوردم، ولی «کیومرث» دیگر مرا رها کرد و به دنبال زندگی گذشته اش رفت. او نه تنها از زیر بار مسئولیت خانوادگی خود فرار میکرد بلکه مخارجی هم برای تامین زندگی فرزندش نمیپرداخت و من که در این شرایط پدرم را نیز از دست داده بودم همچنان با کمک مادر پیرم و کارگری در منازل مردم روزگار میگذراندم. وقتی تلاش هایم برای بازگرداندن کیومرث به زندگی با من بی نتیجه ماند گوشی تلفن را برداشتم و با همسر اول او تماس گرفتم و سیر تا پیاز ماجرای ازدواجم با کیومرث را برایش بازگو کردم همسر او نیز وقتی متوجه شد که من فرزندی دارم منزلش را ترک کرد و اکنون دادخواست طلاق داده است تا از همسرش جدا شود. از سوی دیگر نه تنها برادران «کیومرث» در پی تهدید من هستند بلکه او خودش نیز برخی شبها چاقو به دست بالای دیوار منزل مادرم ظاهر میشود و مرا تهدید به مرگ میکند چرا که «کیومرث» ازدواج دو سویه دارد و اگر همسرش از او طلاق بگیرد زندگی خواهرش نیز متلاشی میشود. اکنون با این تهدیدها و ایجاد مزاحمتها از آینده خود و دخترم وحشت دارم به همین دلیل دست به دامان قانون شده ام تا به آرامش واقعی دست یابم و ... شایان ذکر است به دستور سرهنگ حمیدرضا علایی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) این پرونده پیچیده خانوادگی به دایره مددکاری کلانتری سپرده شد تا مورد رسیدگی قرار گیرد. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی