شرق: شرق با گفتگو با نورگل یشیلچای، ستاره سینما و تلویزیون ترکیه، به بهانه بازی در فیلم «جن زیبا» مصاحبه کرده است.
بخشهایی از این مصاحبه را میخوانید: چگونه با سینمای ایران آشنا شدید؟ چون قبلا در اینستاگرام شما دیده بودم که عاشق سینمای ایران هستید! من سینمای ایران را سالها پیش با سینمای «عباس کیارستمی» شناختهام. یادم نیست چندسال قبل، اما یادم میآید با دیدن یکی از فیلمهای او که در «جشنواره کن» جایزه گرفته بود، بسیار متأثر شدم. آن فیلم درباره بچهها بود و من با دیدن آن آنقدر گریه کردم که چشمهایم باد کرده بود! بعد از آن با دیدن فیلمهای
«اصغر فرهادی» که همه ما او را میشناسیم، با لیلا حاتمی آشنا شدم که بعدها متوجه شدم (فیلمهای) پدر او (علی حاتمی) را هم میشناسم. غیر از این موارد فیلمهای زیاد دیگری از سینمای ایران دیدهام که اغلب تأثیرگذار بودند. چگونه با بایرام فضلی، کارگردان ایرانی آشنا شدید؟ دلیل حضورتان در فیلم «جن زیبا» چه بود؟ بایرام فضلی را نمیتوان توصیف کرد، بلکه باید با او کار کرد [این یک اصطلاح ترکی است که باید با کسی وقت گذراند تا او را بتوان شناخت]. بایرام به استانبول آمد و آنجا با او آشنا شدیم. من در همان جلسه اول جلب دیدگاه او شدم و بعد فیلمنامه او را خواندم. در
ابتدا بعضی از قسمتهای فیلمنامه را متوجه نشدم که بهخاطر ترجمه بدی بود که انجام شده بود. متن یکبار دیگر ترجمه شد. خواندم و آن را پسندیدم. به بایرام گفتم که چه کسانی قرار است بازی کنند؟ بایرام «فرهاد اصلانی» را معرفی کرد. آنموقع یک فیلم از فرهاد را به دستم رساندند و دیدم که خوب بود. بعد از اینکه بایرام را تا حدودی شناختم، اعتمادم جلب شد و کار در این فیلم را قبول کردم. بااینحال وقتی داشتم به ایران میآمدم نمیدانستم که چه چیزی در انتظارم هست. من شناخت زیادی از ایران نداشتم و تا آن زمان هرگز به ایران نیامده بودم. کمی که گذشت، دیدم بایرام کارگردانی است که
به طور ذاتی قدرت تأثیرگذاری زیادی بر دیگران دارد. او فرد بسیار خونگرم و خوبی است. اجرای کدام صحنه از فیلم «جن زیبا» برای شما سخت بود؟ در کل این کار برایم سخت بود؛ چون زبان سازندگان را نمیفهمیدم و مکان فیلمبرداری (اصفهان) را نمیشناختم. اوایل کار برایم همهچیز سخت بود؛ ولی بعد از چند روز عادت کردم. در اوایل نه با بایرام میتوانستم ارتباط برقرار کنم و نه با کس دیگر! فکر میکردم که دیگر نمیتوانم ادامه بدهم. با خودم میگفتم بهتر است کار را رها کنم و به کشورم برگردم؛ ولی بعد از حدود سه روز به شرایط عادت کردم و کمکم با شرایط کنار آمدم. چگونه
با شخصیت دلارام (شخصیت اصلی زن قصه) کنار آمدید و این نقش را درک کردید؟ دلارام در این قصه یک زن واقعی است. با وجود اینکه این زن در تیمارستان زندگی میکند، همه احساسات یک زن در وجود او هست. او به دلیل شرایط خاص روانی نمیتواند صحبت کند و مجبور است حرفهایش را با اشارات دست و بدن بگوید. بااینحال حرکات او باید طوری باشد که او را از افراد لال جدا کند؛ چون او یک لال مادرزاد نیست؛ بلکه شرایط خاص روانی او باعث شده تا نتواند یا نخواهد تکلم کند؛ بنابراین او باید حرکات خاص خود را داشته باشد. حالا این حرکات باید چگونه باشد که این وضعیت را به تماشاگران منتقل کند،
انجامش دشوار بود. من کارهایی برای این نقش ارائه کردم که فکر کنم خوب شده یا حداقل متفاوت از آب درآمده؛ زیرا از جنبه نمایشی در این کاراکتر، هم ترس وجود دارد و هم کمدی. از طرفی فیلم عاشقانه از آب درآمده و از طرف دیگر او حس مادرانه هم دارد. کلا فیلمنامه خوبی بود. امیدوارم کار خوبی از آب درآمده باشد. بازی با فرهاد اصلانی چگونه بود؟ خیلی جالب است که با وجود اینکه زبان هم را نمیفهمیم؛ اما نقش همدیگر را درک کردهایم. هرچه فرهاد میگفت، با اینکه من زبان فارسی بلد نیستم، متوجه میشدم! او هم حرف من را متوجه میشد! این خیلی جالب بود. شاید بهایندلیل که
علایق مشترک داشتیم. شاید هم به دلیل این بود که از زبان بدن خیلی استفاده میکرد. شاید بتوانم بگویم قویترین و لذتبخشترین پارتنری بود که تابهحال با او ایفای نقش کردهام. فرهاد خیلی بازیگر باهوشی است و کاملا معلوم است با هوشش ایفای نقش میکند. من از کار با بازیگران باهوش خیلی لذت میبرم. او هم احتمالا همینطور است. بهطورکلی خیلی خوب با هم کنار آمدیم و کار کردیم.