روایت تحلیلگر آمریکایی از شکست «انقلاب سفید» شاه
وضعیت معیشتی مردم ایران و فضای اقتصادی و اجتماعی این کشور در دوران پیش و پسا انقلاب موضوعی است که در تمام چهل سال گذشته مورد توجه پژوهشگران غربی قرار گرفته است.
خبرگزاری فارس: نزدیک شدن سالروز انقلاب اسلامی ایران که نقطه عطفی در تاریخ این مرز و بوم است، ما را بر آن داشت تا در سلسله گزارشهایی به بررسی اجمالی وضعیت جامعه ایرانی و نحوه زندگی و معیشتی مردم این کشور در دوران پیش از انقلاب بپردازیم، اما این بار به سراغ پژوهشگرانی خارج از این سرزمین رفتهایم که در تمام آن سالها به ثبت این لحظات پرداخته و یا تلاش کردهاند به نحوی اسناد مربوط به آن دوران را گردآوری کنند تا نگاهی متفاوت و از بیرون به موضوع نحوه زندگی مردم ایران در دوران پهلوی داشته باشیم.
****
«رابرت جرویس» استاد شناختهشده علوم سیاسی در دانشگاه کلمبیا آمریکا در کتابی با عنوان «چرا اطلاعات شکست میخورد: درسهایی از انقلاب ایران و جنگ عراق» درباره شرایط حاکم در سالهای پیش از انقلاب، اینطور نوشته است که: «شاه نه تنها حاکمی سرکوبگر بود، بلکه در عین حال به دنبال اجرای یک سری تغییرات عمده در حوزههای اجتماعی و اقتصادی بود که البته نام «انقلاب سفید» را نیز برای آن انتخاب کرده بود که همین تغییرات خود به عامل اصلی انقلاب واقعی ایران تبدیل شد.»
اصلاحات شاه تحت عنوان «انقلاب سفید» یک شکست واقعی بود
«باربارا آن ریفر-فلنگن» استاد علوم سیاسی دانشگاه مرکزی واشنگتن نیز معتقد است که این به اصطلاح اصلاحات ظاهری نه تنها در بهبود اوضاع جامعه آن روز ایران بیاثر بود، بلکه یک شکست واقعی به حساب میآمد. «انقلاب سفید و به ویژه تلاشهای دولت در اجرای اصلاحات ارضی یک شکست واقعی بود؛ و در نهایت نیز تلاشهای شاه برای مدرنسازی ایران و انجام اصلاحات اقتصادی نتوانست رفاه و آرامش برای مردم این کشور به ارمغان بیاورد. سوء مدیریت شاه در حوزه اقتصادی با وجود ثروت نفتی ایران عامل سقوط و سرنگونی وی بود.»
رابرت جرویس استاد علوم سیاسی در دانشگاه کلمبیا آمریکا رابطه نزدیکی با مدیر دفتر ارزیابیهای اطلاعات خارجی آمریکا در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی ایران داشته است. وی در سال ۱۹۷۸ میلادی از طرف این مقام اطلاعاتی آمریکا مأمور میشود تا گزارشی درباره علت عدم موفقیت نهادهای اطلاعاتی آمریکا در تشخیص به موقع زمان و علت گسترش ناآرامیها در ایران پیش از وقوع انقلاب تهیه کند. این گزارش قرار بود تا با بررسی سندهای اطلاعاتی روزانه، هفتگی و ماهیانهای تهیه شود که مأموران اطلاعاتی سیا در ایران و دفاتر کنسولگری و سفارت خانه این کشور در تهران و دیگر شهرهای ایران ارائه کرده بودند. نویسنده این گزارش که بعدها در قالب یک کتاب منتشر شده، تأکید میکند یکی از علل اصلی گسترش ناآرامیها در ماههای منتهی به انقلاب اسلامی ایران، اوضاع نابهسامان اقتصادی در دوران حاکمیت محمدرضا پهلوی بوده است.
این کتاب همچنین اصلاحات ظاهری که شاه در تلاش برای اجرای آن بود را «پروژهای خطرناک» توصیف میکند و دلیل آن را نیز اینگونه شرح میدهد: «بازندگان و برندگان این پروژه همزمان با آغاز تغییرات اقتصادی به وجود آمدند و خیلی زود افراد و گروههای مختلف، شاه را به خاطر این طرح به باد انتقاد و سرزنش گرفتند... در نهایت نیز اوضاع آنچنان نابسامان پیش رفت که بسیاری از ناظران بینالمللی و حتی آمریکاییها تحقق این رویاپردازی شاه برای تبدیل ایران به «جزیره ثبات» را به تمسخر گرفتند».
نویسنده این پژوهش تأکید میکند که اگرچه در گزارشهای سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) از حقایق و ارقام مربوط به تغییر و رشد دقیق اقتصادی و نرخهای تورم و ناکارآمدیهای اقتصادی صحبت به میان آمده بود،، اما هرگز به این موضوع پرداخته نشده بود که این موارد چه اثراتی بر نظام سیاسی کشور ایران میتواند داشته باشد و همین مسئله در نهایت سبب شد تا اوضاع از کنترل زمامداران آن دوره و حامیان اطلاعاتی غربی آنها خارج شود و در نهایت انقلاب اسلامی ایران به ثمر برسد.
این پژوهشگر تاریخ ایران، عوامل دیگری را نیز در قدرت گرفتن ریشههای شکلگیری انقلاب و تضعیف حاکمیت محمدرضا پهلوی در ایران دخیل میداند که به اعتقاد وی در کنار نارضایتیهای اقتصادی نقش مهمی در تحقق انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ ایفا کرد. در میان این عوامل، همان به اصطلاح «اصلاحات سیاسی» شاه در سالهای دهه چهل و پنجاه شمسی و دیگری وابستگی وی به آمریکا و افزایش سلطه آمریکاییها در دوره پهلوی دوم در ایران نقش پررنگتری داشتهاند. جرویس تأکید میکند، شاه در دهه هفتاد میلادی (دهه پنجاه شمسی) یک سری اصلاحات سیاسی را برای تکمیل آنچه قبلا اصلاحات اقتصادی خوانده بود، آغاز کرد و همین مسئله سبب شد تا مخالفتها و اعتراضها در میان مردم ایران از لایههای نهفته و مخفی به سطح جامعه کشیده شود... علاوه بر این، مشکلی که شخص شاه ایجاد کرده بود، افزایش ارتباطش با زمامداران آمریکایی بود... بسیاری از مردم ایران، شاه را ابزار دست آمریکاییها میدانستند و نمیتوانستند این مسئله را بپذیرند که حاکم کشورشان تا این اندازه به غرب وابسته باشد.
«دُو آشر برندیس» پژوهشگر رشته مطالعات شرقشناسی در دانشگاه آریزونا یکی دیگر از کسانی است که به بررسی علل وقوع انقلاب اسلامی ایران و وضعیت اقتصادی جامعه ایران، به ویژه وضعیت معیشتی مردم ایران در دوره پهلوی پرداخته است. وی تأکید دارد، «ایرانِ قبل از انقلاب با ویژگیهایی، چون تورم، فساد سیاسی، حاکمیت استبدادی شناخته میشود. بررسی روند انقلاب اسلامی ایران نشان میدهد که یکی از دلایل عمدهای که منجر به وقوع این انقلاب شد، بستر نامناسب اقتصادی و اجتماعی در دوران حاکمیت شاه بود که در نهایت با قرار گرفتن در چارچوب ایدئولوژی مذهبی به این شکل بروز پیدا کرد... به هر حال نارضایتیهای اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایران پیش از انقلاب بسیار گسترده بود».
هاینز هالم پژوهشگر آلمانی تاریخ اسلام
«هاینز هالم» در کتاب «اسلام شیعی: از مذهب تا انقلاب» تأکید کرده است: «انقلابها دلایل مذهبی ندارند. سرچشمه اصلی انقلابها بحرانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است... انقلاب ایران از دل مشکلات اقتصادی دوران شاهنشاهی بیرون آمد... و اینکه در نهایت انقلاب ایران با یک ایدئولوژی مذهبی نمود خارجی پیدا کرد، بسیاری از ناظران غربی را به شگفتی واداشته است».
بستر نامناسب اقتصادی و اجتماعی از دلایل عمده نارضایتی مردم از شاه بود
در بخش «امپریالیسم و آشوب» از کتاب «انقلاب و هزاره: چین، مکزیک و ایران» تأکید شده که «در اوایل و اواسط قرن نوزدم میلادی، مداخلات اقتصادی خارجی و نفوذ خارجی در جامعه سیاسی آن دوران بسیار وسیع بود و همین مسئله باعث سرشکستگی تحقیرآمیز دولت در قبال دولتهای خارجی شده بود. در نهایت نیز اعتقادات ملیگرایانه گسترده در میان مردم، واکنشی تند در قبال مداخلات خارجی در زندگی اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران به دنبال داشت و زمینه لازم برای وقوع انقلاب در این کشور را فراهم ساخت».
نهادهای سیاسی و اطلاعاتی کشورهای غربی نیز در حوزه تحقیق و پژوهش در رابطه با اوضاع ایران در سالهای قبل و بعد از انقلاب فعالیت داشتهاند. در گزارشی پژوهشی که در سیامین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۲۰۰۹ میلادی برای مجلس عوام انگلیس تهیه شده بود، آمده است: «در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۷۰ میلادی با وجود اقداماتی که شاه عنوان کرد برای بهبود وضعیت اقتصادی ایران به ویژه پس از افزایش درآمدهای نفتی انجام میدهد، اما نارضایتی عمومی در جامعه ایران همچنان ادامه داشت. مردم ایران به خصوص از اقدامات سرکوبگرانه و فساد شاه ناراضی بودند. تا اواخر سال ۱۹۷۷، فضای اقتصادی رو به اضمحلال در ایران و ادامه سرکوبگریها باعث افزایش نارضایتی عمومی و مخالفتهای مردمی با رژیم شاه شده بود تا اینکه در نهایت، اعتصابها و تظاهرات ضددولتی در این کشور گسترده شد و وضعیت را پیچیدهتر کرد».