چگونه «حکومت نظامی» در ۲۱ بهمن ۵۷ شکست خورد؟
"حکومت نظامی" آخرین تیر دولت بختیار برای حفظ نظام شاهنشاهی در روز ۲۱ بهمن بود؛ اما با فرمان امام خمینی (ره) و حضور گروههای مختلف در خیابان این تیر نیز به سنگ خورد و از شب ۲۱ بهمن پادگانها و مراکز مختلف به دست نیروهای انقلابی افتاد.
خبرگزاری تسنیم: اعلام حکومت نظامی در روز ۲۱ بهمن ۵۷، آخرین اقدام دولت بختیار و ارتش شاهنشاهی برای مقابله با انقلاب اسلامی بود که آخرین تیر رژیم پهلوی هم به سنگ خورد و موفق به برقراری حکومت نظامی نشد.
برقراری حکومت نظامی در عصر و شب روز ۲۱ بهمن، منجر به کودتای نظامی توسط ارتش میشد که ممکن بود پیروزی انقلاب را به تعویق بیاندازد و یا ناممکن سازد. حکومت نظامی، مردم را به خانهها میکشاند و پای ارتش را به خیابانها و صحنه باز میکرد. همچنین با حکومت نظامی ممکن بود، ارتش به محل اسکان امام در مدرسه علوی (خیابان ایران) حمله و انقلاب را سرکوب کند.
با اعلام حکومت نظامی از سوی فرماندار نظامی تهران، امام خمینی (ره) دستور فرمودند که حکومت نظامی شکسته شود و در این باره فرمودند: "اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچوجه به آن اعتنا نکنند... اخطار میکنم که اگر دست از این برادر کشی برندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد... تصمیم آخر خود را به امید خدا میگیرم. " با اعلام فرمان امام، گروههای مختلف به خیابانها آمدند و مردم را به ماندن در صحنه تشویق کردند.
محسن رضایی از مبارزان انقلاب اسلامی که در روز ۲۱ بهمن در حوالی مدارس رفاه و علوی بوده است، میگوید: "آن موقع نگران بودیم مبادا ماموران حکومت نظامی، شب که مردم در خواب هستند بریزند و امام را بردارند و ببرند و در این صورت، حادثه خرداد ۱۳۴۲ تکرار میشد که شبانه امام را از قم به تهران بردند... بعد از ظهر ۲۱ بهمن، اطلاعیه حکومت نظامی صادر شد که در آن از مردم خواسته بود از ساعت ۵/۴ تا ۵ بعد از ظهر خیابانها را ترک کنند و به خانههایشان بروند. از دفتر امام در مدرسه رفاه -که امام در آن مستقر بود- به ما اطلاع دادند امام میگوید: به خیابانها بروید و به مردم دل و جرئت بدهید که به اعلامیه حکومت نظامی توجه نکنند و به خانههایشان نروند و به کسانی هم که به خانه رفتهاند، اطلاع بدهید که برگردند و به خیابانها بیایند. در هرحال، کسی از مردم به خانه نرود و همه در خیابانها باشند. به مردم بگویید ما در اسلام حکومت نظامی نداریم.
این پیام را که به ما گفتند، نشستیم فکر کردیم این کار را چگونه عملی کنیم. یک طرح عملیاتی طراحی کردیم و گفتیم یک وانت میگیریم و با بلندگو در سطح شهر حرکت میکنیم و به مردم میگوییم به خیابانها بیایند، منتها برای اینکه مردم جرئت پیدا کنند، بهتر است اسلحهمان را هم با خودمان ببریم و آنها را به مردم بگوییم {و از آنها بخواهیم} به صحنه بیایند و از رژیم و ارتش و ساواک و پلیس نترسند.
در آن موقع، حکومت به ظاهر در اختیار بختیار بود. ارتش هم هنوز سالم مانده بود و تمام ژنرالهای ارتش در راس بودند و ارتش ساز و برگ خودش را داشت. از طرف دیگر، شهربانی و ژاندارمری هم سازمان داشتند و سر کار خودشان بودند و فرماندهان آنها کار میکردند، جلسه میگذاشتند و با بختیار رفت و آمد داشتند. بعضاً بخشی از نیروهای آنها برای مقابله با مردم به خیابان آمده بودند. در پادگانها نیز اکثراً نیروهای نظامی در حالت آمادهباش بودند. ساواک هم اگرچه نیمه منحل شده بود، هنوز ادارات آن کار میکردند. همه این قضایا دست به دست هم داده و سبب شد تا خفقان همچنان در جامعه حاکم باشد. یعنی هنوز ترس مردم از رژیم کاملاً ریخته نشده و نشانههای رعب از سرکوب توسط ارتش باقی بود.... بعد از ظهر ۲۱ بهمن که این شرایط حساس حاکم شد و شهید بروجردی ما را از تصمیم امام با خبر کرد، طرح عملیاتی ما این بود که سوار وانت بشویم و با نشان دادن اسلحه به مردم به آنها بگوییم به فرمان امام حکومت نظامی نداریم و از مردم بخواهیم که خیابانها را ترک نکنند و در خیابانها بمانند.
سوار وانت شدیم و از خیابان ایران به سمت میدان ژاله (میدان شهدا) بیرون آمدیم. به اول میدان شهدا که رسیدیم، چفیهها را به صورتمان زدیم تا چهرهمان کاملاً پیدا نباشد، فقط چشمهایمان پیدا بود. اسلحه را بالا گرفتیم و شروع به سر دادن شعار الله اکبر کردیم. در این وضعیت، بعضی از واحدهای ارتش در خیابانها بودند. مقر نیروی هوایی به آنجا نزدیک بود. گارد شاه هم در نقاطی مستقر شده و آماده بود.
همزمان که ما شروع به گفتن الله اکبر کردیم، سر و کله اولین ماشینهای ارتش هم از دور پیدا شد و حکومت نظامی شروع شد. خیابانها هم خیلی خلوت شده بود. ما از آنجا به طرف میدان خراسان رفتیم. وقتی دوباره آن مسیر را برگشتیم، دیدیم دستور امام باعث شده مردم به خیابانها بریزند... بار سوم که میخواستیم از میدان شهدا به میدان خراسان برگردیم، تراکم حضور ارتشیها بسیار بیشتر از قبل شده بود و مردم هم خیلی بیشتر شده بودند. وقتی برای بار سوم به سمت میدان خراسان میرفتیم، شعار الله اکبر مردم بلند شده بود و جمعیت آنقدر متراکم شده بود که ما به سختی خودمان را به داخل خانه رساندیم. سازماندهی مجدد کردیم و مجدداً بیرون آمدیم. همان شب درگیریها شروع شد. "