«نامه وقیحانه وزیر آموزش و پرورش درباره چادر» +سند
گفتم: «واقعاً به خاطر چادر سر کردن نرفتی مدرسه؟» بیبی منو سفت تو بغل خودش گرفت و گفت: «آره مادرجون، آن موقعها من و خیلی از دخترای مثل من که چادر سرکردن براشون مهم بود، به خاطر اینکه نمیگذاشتند تو مدرسه چادر سر کنیم، از درس خواندن جا ماندیم».
خبرگزاری فارس: با اینکه سن و سالی ازش گذشته است، اما هنوز صبحها، سپیده نزده بیدار است؛ فتیله سماور را بالا میکشد و عطر خوش چای در فضای اتاق میپیچد آخه هنوز تو خانه بیبی، سماور گوشه اتاق روی یک میز کوچک قرار دارد.
حیاط را آب و جارو میکند و رسیدگی به باغچه، کل حواسش را میبرد و با گلهایش لحظات را سپری میکند؛ ساعتی بعد، بوی نان تازه، هوش از سرمان میبرد و طاقتمان طاق میشود، از رختخواب گرم و نرممان دل میکنیم و صورت نشسته خودمان را به کنار تنور میرسانیم تا ناخنکی به نان تازه بزنیم.
بی بی قرار بود نان بیشتری درست کند، چون عصر، نذری داشت؛ هر سال شب شهادت حضرت فاطمه (س)، آش و نان میپخت و خیرات میکرد؛ ما نوهها هم میآمدیم تا کمک کنیم البته بیشتر از کمک، ناخنک میزدیم و دلی از عزا در میآوردیم.
نزدیک اذان ظهر بود که بی بی صدایم کرد؛ تو صندوقخانه نشسته بود میان یک عالمه بقچه؛ نگاه مهربانی به قد و بالایم انداخت و یک بقچه سفید گذاشت تو دستم و گفت: «این مال توست دخترم».
نیم نگاهی به بقچه سفید کردم همانجا روی زمین نشستم و بقچه را باز کردم؛ یک چادر مشکی، یک چادر سفید و یک سجاده. به بی بی نگاه کردم و گفتم: «چادر!» بی بی لبخندی زد و گفت: «آره مادر چادر! تو امسال به سن تکلیف میرسی، دوست نداری چادر سر کنی؟» خندهام گرفت از تفکر بی بی و زیرلب گفتم «نه» با خودم فکر کردم همین حجاب روسری و مقنعه مگه چه عیبی دارد که بیبی از چادر حرف میزند.
بیبی به نقطهای دور خیره شده بود و حرفی نمیزد؛ دست انداختم گردنش و گفتم: «بیبی ناراحت شدی گفتم چادر نمیخواهم؛ منظورم نبود که حجاب نداشته باشم، گفتم نمیخواهم همیشه چادری باشم»؛ چشمان مهربانش روی وجودم سنگینی میکرد؛ چشمانی که هر بار به دیدارش میرفتیم، خطوط اطرافش بیشتر میشد؛ مثل همیشه مهربان گفت: «میدونی زهرا جان، من تعجب میکنم از این نگاه؛ یک روز ما به خاطر چادر سرکردن از درس و مدرسه افتادیم و حالا تو دوست نداری، چادر سر کنی؟»
خندهام گرفت و گفتم: «واقعاً به خاطر چادر سر کردن نرفتی مدرسه؟» بیبی منو سفت به خودش چسباند و گفت: «آره مادرجون، آن موقعها من و خیلی از دخترای مثل من که چادر سرکردن براشون مهم بود، به خاطر اینکه نمیگذاشتند تو مدرسه چادر سر کنیم، از درس خوندن موندیم؛ آقای خدای بیامرزم همیشه میگفت: الگوی شما دخترای من، حضرت فاطمه (س) هست، طوری زندگی کنید که شرمنده خودتون و خداتون نباشید».
پرسیدم: «بی بی جون، مگه اون موقعها آزادی نبود؟»، بی بی دست نوازش بر سرم کشید و پاسخ داد «آزادی بود، ولی نه برای همه، آزادی برای اون چیزی بود که میخواستند به مردم تلقین کنند».
آن روز تو عمق چشمان بی بی غم عجیبی دیدم و او برایم حرف زد، از اینکه چقدر درس خواندن را دوست داشته است، از دوستان و مدرسهشان و ما بین صحبتهایش قطرههای اشک را پاک میکرد و من درد کهنهای را در وجودش حس میکردم. انگار آدم دیگری شده بودم بقچه را در بغلم سفت گرفتم و به زندگی بی بی و خودم فکر کردم.
این هم نامه وقیحانه وزیر آموزش و پرورش دوره ستمشاهی درباره ممنوعیت چادر سر کردن دانشآموزان دختر
***
در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران تصمیم گرفتیم وضعیت آموزش و پرورش ایران را با گذشته بررسی کنیم و برای همین به سراغ مردی رفتیم که فعالیت خود را در سال ۱۳۵۸ در آموزش و پرورش آغاز کرده و پُستهای مدیریتی مختلفی را تجربه کرده است. او اکنون بازنشسته آموزش و پرورش است، اما تدریس را همچنان در دانشگاه ادامه میدهد.
ابوالقاسم جامه بزرگ فعالیت خود را در سال ۱۳۵۸ به عنوان مربی امور تربیتی در مجتمعی در بخش لواسان بزرگ از منطقه یک تهران آغاز کرد و طی سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ مسؤول امور تربیتی همان بخش شد؛ او در سال ۱۳۶۲ مسؤول آموزش و فرهنگی امور تربیتی اداره آموزش و پرورش منطقه یک تهران شد و در سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۶ مسؤول هستههای مشاوره استان تهران و مسؤول آموزش مربیان تربیتی بود.
جامه بزرگ در سال ۱۳۷۶ تا سال ۱۳۸۰ مشاور معاون وزیر در معاونت پرورشی و تربیتبدنی بود و دررسال ۱۳۸۱ تا سالر ۱۳۸۴ معاون آموزش عمومی منطقه ۱۲ تهران و درسال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۸۶ مدیرکل آموزش و پرورش ابتدایی و پیش دبستانی وزارت آموزش و پرورش بود، اما پس از بانشستگی به عنوان مشاور معاون پژوهشی سازمان فنی وحرفهای کشور و مدیرعامل مؤسسه القران الکریم فعالیت کرده است و هم اکنون مدرس دانشگاه است.
از جامه بزرگ میپرسم: «ما الان در آستانه چهل سالگی انقلاب هستیم و شما مسؤولیتهای مختلف در این چهل سال داشتید، اوضاع آموزش و پرورش را چگونه میبینید؟».
لبخندی میزند و میگوید: «رسیدن به کمال، یکی از ویژگیهای عدد رمزدار «چهل» عنوان شده است؛ اکنون انقلاب شکوهمند اسلامی به نقطه ۴۰ سالگی خود رسیده است و با صعود از چهل پله یا شیب تند در نقطهای ایستاده است که توان رصد کردن افقهای دوردست را برای پیمودن راه پیشرفت و توسعه با گامهای استوار فرزندان انقلابی دارد، این جایگاه حاصل تلاش مربیان و معلمان انقلابی است که از زمان پیروزی انقلاب اسلامی سکان حرکت آموزش و پرورش را به دست گرفتند تا نسل جوان کشور را از بیراهه مصرفگرایی، خودباختگی و چشم بر آستان ارباب، به سوی سرفرازی، عزت و اقتدار در لوای پرچم همیشه برافراشته اسلام پرورش دهند تا جایی که کودکان و نوجوانان این مرز و بوم را در سکوی افتخار چهلم نشاندند».
وی ادامه میدهد: «آموزش و پرورش در این نقطه از حرکت پس از انقلاب از جهت کمی در رتبه مطلوبی قرار دارد و آمارهای مقایسهای متعددی از آن نسبت به دوره ستمشاهی ارائه شده است».
* مصرف گرایی در مقابل تولید میپرسم «وضعیت آموزش و پرورش ما قبل از انقلاب چگونه بود؟ به طور عینیتر و با مثال توضیح میدهید؟» غمی در چهرهاش نقش میبندد و پاسخ میدهد: «در چند بخش برایتان توضیح میدهم؛ در ابتدا به «مصرف گرایی در مقابل تولید» اشاره میکنم؛ هدف اصلی و نانوشته آموزش و پرورش ستمشاهی، پرورش افرادی مصرف کننده کالاهای وارداتی بود و کشورهای استکباری تنها اجازه تولید بعضی از اقلام کم ارزش را به کشور میدادند، زیرا نمیخواستند بازاری پررونق از درآمدهای نفتی را مانند بعضی از کشورهای کنونی دیگر از دست بدهند».
نفس عمیقی میکشد و ادامه میدهد: «پس از پیروزی انقلاب جهتگیری کشور بر محور خودکفایی قرار گرفت و مربیان و معلمان روح خلاقیت و اختراع را در وجود فرزندان ایرانی اسلامی دمیدند به طوری که در بسیاری از تولیدات اعم از کشاورزی، صنعتی و خدماتی به خودکفایی تا صدور آن ازتقاء پیدا کردهایم به عنوان مثال در رژیم منحوس پهلوی برای درمان بیماران از پزشکان هندی و پاکستانی که حتی زبان بیمار را نمیدانستند استفاده میشد لیکن اکنون در این حوزه و سایر حوزههای فنی و مهندسی به سایر کشورها خدمات ارائه میشود».
* جشنهای به اصطلاح هنر و برنامه شنا در ساحل دریا
جامهبزرگ به «هویت ولنگاری و رهایی در مقابل پایبندی به اصول و کرامت انسان» اشاره میکند و میگوید: «فطرت انسان، عزت طلب و کرامت خواه است، اما این نوع شخصیت، حکومت استبدادی را برنمیتابد و برای استمرار حکومت خودکامه باید هویت کودکان و نوجوانان به نحوی شکل بگیرد که پذیرای آن حکومت باشد بنابراین تمام تلاش رژیم، کشاندن کودکان و نوجوانان به سوی ولنگاری و رهایی از وجود انسانی بود به طوری که ملاک و هنجارهای رفتاری مطلوب آنان، ارتباط دختران و پسران بود و برای تحقق این هدف، از راههای مختلفی استفاده میکردند». میپرسم «میشود مثال بزنید؟» لبخند تلخی بر لب میراند و بیان میکند: «تشکیل کاخ جوانان و برنامهریزی برای برگزاری شوهای مختلط دختران و پسران با دعوت از خوانندگان و نوازندگان داخلی و خارجی برای فراهم کردن زمینه فساد از آن جمله بود یا بگذارید به برگزاری جشنهای به اصطلاح هنر برای ترویج بی بند و باری در بین مردم اشاره کنم؛ یکی از نمونههای آن جشن هنر شیراز در سال ۱۳۵۳ بود؛ در آن برنامه، نمایشنامهای با بازیگران عریان با رفتار جنسی روی صحنه آوردند؛ جالب اینجاست که از کارگردان خارجی آن پرسیدند آیا شما در کشور خودتان هم چنین نمایشنامهای را اجرا میکنید و او جواب داده بود مردم کشور ما متمدن هستند و نمیتوانیم، چون این نمایشنامه روی صحنه بیاوریم».
وی اضافه میکند: «اردوهای دانش آموزی از دیگر برنامهها بود که در طول تابستان مکانهای اردویی از جمله منظریه تهران همان شهید باهنر فعلی یا رامسر، محل تجمع دانشآموزان دختر و پسر بود که از جمله برنامههای این اردوها برنامههای آواز و رقص بود که هم به صورت مستقیم و هم ضبط شده از رادیو پخش میشد و یا برنامه «شنا در ساحل دریا» از برنامههای دیگری برای دانشآموزان بود که در سواحل آن هیچ نوع جداسازی نبود و حتی مردم هم به صورت مختلط شنا میکردند؛ این جریان در همه عرصههای زندگی اجتماعی در دوره ستمشاهی وجود داشت».
* پیشرفت علم و فناوری با ولنگاری سازگار نیست
از جامهبزرگ میپرسم: «بعد از انقلاب برای مرمت این فضا چه کردید؟»، میگوید: «سازماندهی مجدد امور تربیتی» از جمله برنامهها بود؛ اداره کل امور تربیتی در دوران ستمشاهی مسؤول ساماندهی برنامههای اردویی و جشنوارههای دانشآموزی به نحوی که به بعضی از آنها اشاره شده، بود؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی این تشکیلات بر اساس اهداف انقلاب اسلامی جهتگیری خود را تغییر داد و برای کمک به معلمان انقلابی شکل گرفت که وقت بیشتر آنان تدریس دروس بود؛ مربیان مومن و متدین جذب آموزش و پرورش شدند و آنها با تلاش شبانه روزی برنامههای مختلفی را تدوین و اجرایی کردند به نحوی که دانشآموزان آمادگی حضور در همه عرصههای ایثار، جهاد سازندگی، دفاع مقدس، یاری رزمندگان را پیدا کردند که حاصل آن ۳۶ هزار شهید دانشآموز و انبوه دانشآموزان معتکف در ایام رجب در مساجد و اردوهای سازندگی و ... بوده و است».
وی به «پیشبرد مرزهای دانش» اشاره میکند و ادامه میدهد: «همانطور که بیان شد رژیم استبداد برای استمرار حکومت، جوانان را به سوی خودباختگی سوق میداد، اما جمهوری اسلامی که یکی از اهداف اصلیاش استقلال کشور بوده و هست، مدرسه را بستری برای تحقق این هدف قرار داد بنابراین کودکان و نوجوانان را توسط معلمان فرهیخته به سوی خلاقیت و نوآوریهای علمی هدایت کردند؛ اکنون حاصل آن را در همه عرصهها به وضوح مشاهده میکنیم در پزشکی، صنعت، هستهای، فضایی و... با تحریمهای حدود ۴۰ ساله حرف اول را در منطقه و در بعضی از رشتهها مثل نانو، حرف اول جهان را میزند البته این پیشرفتها محصول تدین و خودباوری کودکان، نوجوانان و جوانان کشور است، زیرا پیشرفت علم و فناوری با ولنگاری سازگار نیست».
جامه بزرگ به «خودکفایی» اشاره و اظهار میدارد: میگویند وضعیت آموزش و پرورش در هر مقطع زمانی بیانگر وضعیت کشور در ۳۰ سال آینده است؛ به عبارتی وضعیت کنونی کشور نشان دهنده سی سال پیش آموزش و پرورش است اکنون که در چهلمین سال پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی قرار داریم و پیشرفتهای قابل تحسینی را مشاهده میکنیم نتیجه ۳۰ سال تلاش معلمان و مربیان و پرورش نسل جوان کشور است؛ اکنون در اکثر نیازهای کشور به خودکفایی رسیده ایم و نیازی به واردات نداریم این هم از جمله مواردی است که حاصل پرورش روحیه استقلال در کودکان و نوجوانان در مدارس است اینکه در ایران در منطقه درعرصه سیاسی، اقتصادی تأثیرگذار بی بدیل است، حاصل تغییر سیاستها و برنامههای آموزش و پرورش از اول پیروزی انقلاب است.
* آموزش و پرورش ایران بعد از ۴۰ سال از پیروزی انقلاب
مدارس کشور در سال ۱۳۵۷ به تعداد ۵۲ هزار و ۶۰ مدرسه بود که این تعداد در سال ۱۳۹۷ به ۱۴۸ هزار و ۴۹ مدرسه رسیده است و رشد ۱۸۴.۴ درصدی را نشان میدهد همچنین سرانه زیربنایی آموزشی به ازای هر دانشآموز در ابتدای انقلاب ۱.۴۴ مترمربع بود که این رقم در سال جاری به ۵.۱۸ مترمربع افزایش یافته است.
آمار از رشد چشمگیر جمعیت در حال تحصیل کودکان و نوجوانان در کشور خبر میدهد؛ جمعیت دانشآموزی کشور در سال ۵۷ به تعداد ۸ میلیون و ۳۳۰ هزار و ۶۲۸ نفر بود که این رقم در سال جاری به ۱۴ میلیون و ۷۱۵ هزار و ۸۹۰ نفر رسیده است و رشد ۷۶ درصدی را نشان میدهد.
تعداد دانشآموزان پیش دبستانی در سال ۵۷، رقم ۲۵۹ هزار و ۵۷۶ نفر بود که این رقم در سال ۹۷ به ۹۳۵ هزار و ۷۰۶ نفر رسیده است همچنین تعداد دانشآموزان دوره ابتدایی درابتدای انقلاب ۵ میلیون و ۷ هزار و ۴۱۲ نفر بود که هماکنون به ۷ میلیون و ۸۷۷ هزار و ۹۴۳ نفر رسیده است و رشد ۵۷ درصدی را نشان میدهد.
تعداد دانش آموزان دوره متوسطه اول در ابتدای انقلاب یک میلیون و ۵۳۷ هزار و ۸۱۰ نفر بود که به ۳ میلیون و ۱۹۲ هزار و ۴۹۳ نفر رسیده و رشد ۱۰۸ درصدی را نشان میدهد؛ همچنین تعداد دانش آموزان دوره دوم متوسطه در ابتدای انقلاب یک میلیون و ۸۸ هزار و ۳۳۴ نفر بود که در سال جاری به ۲ میلیون و ۲۰۱ هزار و ۱۲۶ نفر رسیده و رشد ۱۰۲ درصدی را نشان میدهد.
تعداد دانش آموزان پسر در ابتدای انقلاب ۵ میلیون و ۱۵۰ هزار و ۷۳۶ نفر بود که هم اکنون به ۷ میلیون و ۶۳۷ هزار و ۷۴۹ نفر رسیده و رشد ۴۸ درصدی را نشان میدهد و تعداد دانش آموزان دختر نیز در ابتدای انقلاب ۳ میلیون و ۱۷۹ هزار و ۸۹۲ نفر بود که این میزان به ۷ میلیون و ۷۸ هزار و ۱۴۱ نفر رسیده است و رشد ۱۲۳ درصدی را نشان میدهد.
تعداد دانش آموزان ابتدایی عشایری در ابتدای انقلاب ۷۸ هزار و ۹۸۲ نفر بود که این رقم در سال ۹۷ به ۱۸۷ هزار و ۴۹۷ نفر رسیده و ۱۳۷.۴ درصد رشد را نشان میدهد؛ همچنین تعداد دانش آموزان دختر عشایری در ابتدای انقلاب ۳۱ هزار و ۵۹۵ نفر بود که هم اکنون ۸۸ هزار و ۶۴۹ نفر رسیده و ۱۸۱ درصد رشد را نشان میدهد.
اما پوشش تحصیلی از نکات با اهمیت در توجه به تحصیل دانشآموزان است؛ به عبارت دیگر چه تعداد از دانشآموزان در سن تحصیل از آموزش برخوردار هستند؛ بررسیها نشان میدهد پوشش پیشدبستانی نسبت به ۴۰ سال گذشته از ۲۰.۲ درصد به ۷۰.۱ درصد رسیده و ۴۹.۹ درصد را نشان میدهد.
نرخ گذر ابتدایی به متوسطه اول در ابتدای انقلاب ۷۳.۹ درصد بود که هم اکنون به ۹۶.۴ درصد رسیده است و همچنین نرخ گذر متوسطه اول به متوسطه دوم از ۷۴.۲ به ۹۲.۶ درصد رسیده است.
*رو به سوی پیشرفت
آمارها از رشد روزافزون علم و دانش در کشور بعد از انقلاب اسلامی خبر میدهد و اینها در شرایطی است که ایران اسلامی، سختیهای بسیاری، چون جنگ تحمیلی و تحریمها را برای تحقق آرمان هایش، مقتدرانه گذرانده است و پلههای ترقی را روز به روز با سرعت بیشتر طی میکند.