نقشه مهندس قلابی برای فروش طلاهای مسروقه +عکس
سارق خانههای شمال شهر برای فروش اموال سرقتی با دختران جوان طرح دوستی میریخت.
روزنامه ایران: مدتی قبل مرد میانسالی با پلیس تماس گرفت و از سرقت خانهاش شکایت کرد. او گفت: برای خرید از خانه خارج شده بودم، اما زمانی که برگشتم به محض ورود به خانه متوجه شدم که طلا و جواهراتمان به سرقت رفته است. با شکایت مرد میانسال تحقیقات آغاز شد و در ادامه بررسیها کارآگاهان با شکایتهای مشابه مواجه شدند. با بررسی دوربین مداربسته اطراف محل سرقت، تصویر سارق جوان شناسایی شد. با بررسی تصاویر متهمان سابقه دار، کارآگاهان موفق به شناسایی چهره سارق شدند که قبل از این نیز به اتهام سرقت بازداشت شده بود. پس از دستگیری متهم مأموران متوجه شدند طلاهای سرقتی توسط دختر جوانی فروخته شده است. بدین ترتیب دختر جوان نیز به دستور بازپرس ایرد موسی از شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت بازداشت شد.
گفتگو با سارق ایمان، متهم جوانی که سرقتهای سریالی از خانههای ویلایی را در کارنامه خود دارد در گفتگو با خبرنگار ما از شگرد سرقت هایش گفت. سرقتها را چطور انجام میدادی؟ در خیابانهای بالای شهرپرسه میزدم و خانهای را اتفاقی انتخاب میکردم. در تمام سرقت هایم ۵ بار زنگ خانه را میزدم. اگر کسی در را باز نمیکرد وارد خانه میشدم. چطور وارد خانهها میشدی؟ با کارت تلفن. بعد از ورود به خانه طلاها و ارز سرقت میکردم. طلاها را چکار میکردی؟ برای فروش طلاهای مسروقه نیاز به یک خانم داشتم تا طلا فروشان به او اعتماد کنند و بدون کاغذ خرید طلاها را از او بخرند. به همین دلیل با دختران جوان در گروههای تلگرامی و فضای مجازی طرح دوستی میریختم. به بهانه اینکه مهندس و خلبان هستم اعتمادشان را جلب کرده و با آنها قرار میگذاشتم. هر بار هم با یک ماشین میرفتم که مطمئن شوند وضع مالی خوبی دارم. بعد به آنها میگفتم که طلاها مال مادرم است و، چون من میخواهم خانه بخرم او طلاهایش را برای فروش به من داده است، اما فاکتور ندارد و طلافروشها از من نمیخرند. آنها شک نمیکردند؟ نه، میگفتم مادرم مریض است و خواهرم هم خارج از کشور است. آنها هم که فکر میکردند قرار است بزودی با هم ازدواج کنیم قبول میکردند. خودروها را از کجا میآوردی؟ ماشینها را گاهی اوقات میخریدم البته قولنامه ای. گاهی اوقات هم سرقت میکردم. آنهایی را که قولنامهای خریده بودم بعد از چند سرقت پس میدادم. گفتگو با دختر فریب خورده مهناز، یکی از دخترانی است که طلاهای سرقتی را فروخته است. با ایمان چطور آشنا شدی؟ در مسیر رفتن به محل کارم زمانی که منتظر خودرو بودم او مرا سوار خودروی ۲۰۷ خود کرد. بعد از آن باهم آشنا شدیم. به من گفت که مهندس است و میخواهد ازدواج کند. هر روز به دنبالم میآمد و باهم بیرون میرفتیم و رابطه خوبی داشتیم، اما بعد از ۶ ماه قطع رابطه کردیم.
چرا قطع رابطه کردی؟ رفتار ایمان خیلی مشکوک بود. یک دفعه ناپدید میشد و هر چه با او تماس میگرفتم جواب نمیداد. تماسهای مشکوکی داشت و همین مسائل باعث شده بود که به او شک کنم. چند وقت قبل هم به من گفت که با دختری آشنا شده و دیگر نمیخواهد با من ادامه دهد. من هم که از این رفتارش خیلی ناراحت شده بودم با او قطع رابطه کردم. شغلت چیست؟ پرستارم. او از تو خواست طلا برایش بفروشی؟ بله. میگفت: مادرم مریض است و خواهرم خارج از کشور است. او میگفت: مادرش میخواهد خانهای بخرد و آن را به عنوان هدیه ازدواج به ما بدهد.