جدال چوب و آتش در دستان آتشنشان
چهره غمگین و اشکبارش حیرت، سردرگمی، سوختن، شکستن و ذوبشدن زیر خروارها خاک و آتش را به نمایش میگذارد. او آتشنشان معرقکاری است که دارد ۷۰ تصویر از حادثه پلاسکو و شهدایش را در قالب تابلوی معرق بهنفع خانواده شهدا به فروش برساند.
نیمی در آتش و نیمی در هنر
آن روزها که عکسهای او را میدیدیم؛ بیخبر بودیم از هنرمندیاش، بعدها فهمیدیم که چرا «مجتبی شمشیری» آنچنان باهیبت مردانهاش به ضجه افتاده و اشک و آه امانش نمیدهد؟ او قبل از اینکه آتشنشان باشد هنرمند بود هنرمندی از تبار نازکدلان؛ سالها در کارگاه معرقکاری روحش را تراشیده بود. کمان و اره چوبتراشی معرق بارها و بارها او را از دنیای واقعی جدا کرده و چنان در دنیای هنر غرق کرده بود که از او استاد معرقکار ساخته بود. کارآفرین و آتشنشانی که است نهتنها دغدغه جان مردم؛ بلکه دغدغه نان مردم را نیز دارد دغدغهای بهاندازه ساخت صنایعدستی و فروش آن.
آتشنشانی است که نیم جانش در آتش بود و نیم جانش در هنر. شاید همین بود که آن روزها در صفحه تلویزیون و لنز دوربین عکاسها، او را در هیبت و شجاعتی مثالزدنی میدیدیم که دوستانش را در آغوش میکشد و دلداری میدهد و چهرهای که سمبلی شده بود برای به تصویر کشیدن درد پلاسکو.
برای خطر از هم سبقت میگرفتند
حالا از آن روزها دو سال میگذرد و ایده هنری این آتشنشان معرقکار، ریشه در حادثه پلاسکو دارد و ذهن و روح او را در رقابت آتش و هنر قرار داده است. آتشنشانی که سوختن و پرپر زدن همکارهایش را شاهد بود حالا قصد دارد تراشه به تراشه، جزی به جزی این حادثه را کنار هم قرار دهد.
شمشیری از روزهای تلخ حادثه که میگوید، صدایش از بغض گلو میلرزد و میگیرد با همان چشمهای به اشک نشسته، دست روی قلبش میگذارد و ادامه میدهد: «ما مرد آتشیم، اسم آتش روی ماست، اما امان از این آتش پلاسکو که بدجور دلمان را سوزاند.»
تعریف آتشنشان فرق میکند انگار آتشنشان باید به دل حادثه بزند بهجایی برود که همه ازآنجا گریزانند به مکانی قدم بگذارد که همه ازآنجا فرار میکنند بهجایی که نمیداند چه چیزی انتظارش را میکشد. نمیداند آتش است انفجار است چاه است آوار است و... آتشنشانهای حادثه پلاسکو بهجایی رفتند که همه این خطرها بود. حتی برای رفتن به دل حادثه از هم سبقت میگرفتند.
کارگاه چوبتراشی جانم را میتراشد
در کارگاه چوبتراشی رنگ چوبهایش را انتخاب کرده چوبهایی که رنگ قرمز آن به دیگر رنگها ارجحیت دارد تا بتواند آتش پلاسکو را به تصویر بکشد، او این روزها به دنبال جمعآوری بهترین تصویرهایی است که عکاسان وقت حادثه، عکاسی کردهاند. هرچند ساخت تصویر معرقکاری شده چهره ۱۶ شهید آتشنشان برایش در اولویت است. میگوید: «قصد دارم ۷۰ تصویر برجسته از حادثه پلاسکو را معرقکاری کنم و در سازمان آتشنشانی تهران به نمایش بگذارم و تابلوهای معرق را به نفع خانوادهها و کودکان شهید آتشنشان به فروش برسانم شاید با این کار بتوانم کمی داغ دل خودم را تسکین دهم و دل کودکانی که هنوز در ناباوری رفتن پدرانشان ماندهاند را کمی فقط کمی شاد کنم.
تکهتکه تا تصویر شهدا
شمشیری میگوید: «مقدمات کار را فراهم کردهام هر شب با خودم فکر میکنم از کجا باید شروع کنم؟ چطور میتوانم چهره به چهره شهدا را تصور کنم؟ هرلحظه با خودم فکر میکنم چطور میتوانم صورت دوستانم را با ریزههای چوب تکهتکه دربیاورم؟ آنوقت تکهها را کنار هم بچینم تا بشود «رضا شفیعی» تا بشود «رضا نظری»، بشود «امیرحسین داداشی» بشود «بهنام میرزا خانی» ...چهرههایی که از آتش بیرون نیامدند، نه آمدند؛ اما نشناختیمشان استخوانهایشان زیر آوار خورد شده بود سوخته بود و همانجا زیر همان آتش گداخته بال گرفته و رفته بودند تا امروز حسرت بودنشان آنقدر بردلم بنشیند که ریزههای چوب صورتشان روی میز کارگاه همه طاقتم را بارها و بارها متلاشی کند.
کارآفرینی از جنس نان
«امیر مجرد» یکی از اساتید آینهکاری که سالهاست با مجتبی شمشیری همکار هنری است ، درباره فعالیت معرقکاری آتشنشان مجتبی شمشیری میگوید: «شمشیری از هنرمندان معرقکاری است که بدون استاد و تنها به دلیل علاقهای که در کودکی به این هنر داشته است و استفاده از تمرین و خطا به مرحله استادی این هنر رسیده است. او طی این سالها با شرکت در نمایشگاهی داخلی توانسته هنرجویان علاقهمندی را جذب کند. دغدغه او همیشه کمک به کسانی است که نهتنها برای سرگرمی بلکه دغدغه کسب درآمد دارند. بهعنوان نمونه همیشه برای گرفتن مدرک فنی حرفهای شاگردانش پیشقدم شده است و باوجود حرفه آتشنشانی به تعدادی بالغبر ۱۵۰ نفر آموزش مستقیم داده و بیش از ۴۰۰ نفر بهطور غیرمستقیم در حرفه معرقکاری و کار در منزل با آموزشهای او فعال هستند.