آخرین جملاتی که شهید نواب صفوی به همسرش گفت
همسر شهید نواب صفوی گفت: مبارزه اصلی شهید نواب صفوی متوجه بیدینی و ظلم ستمشاهی بود.
مشرق: نیرهسادات نواب احتشامرضوی امشب در مراسم بزرگداشت و گرامیداشت شصت و سومین سالگرد شهادت روحانی مجاهد شهید سید مجتبی نواب صفوی در تالار قدس کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی اظهار داشت: من ۱۴ سال داشتم که با آقای نواب ۲۱ ساله ازدواج کردم، من همیشه خودم را در مقابل مردی بزرگ و معنوی میدیدم که یک دیدگاه وسیع جهانی دارد.
همسر شهید نواب صفوی با اشاره به اینکه زندگی بنده و آقای نواب خیلی ساده شروع شد، ابراز کرد: شهید نواب خیلی مظلوم بود، من شیفته شهید نواب بودم دقیقاً مثل یک سربازی که مطیع فرماندهاش است و چیزی جز سلامتی فرماندهاش را نمیخواهد.
وی با اشاره به اینکه شهید نواب مقابل هر حکومت و قدرتی که میخواست بیدینی کند با مقاومت میایستاد، ادامه داد: ایشان ترس از هیچ شخصیتی نداشت و فقط از خدا میترسید، در چند سال عمرشان در دستگاه حکومت با ظلم، ستم و هر وزیری که اهل سازش با ظالمان بود، مبارزه میکرد.
نواب احتشامرضوی با اشاره به اینکه شهید نواب صفوی در راستای آگاهی بخشیدن به مردم از سوی نظام ستمشاهی بسیار مورد آزار و اذیت قرار گرفت و زندانی شد، گفت: بعد از آن دوسال زندانی که به خاطر اعتراض به مصدق محبوس شده بود، مجدداً برنامههای مذهبی خود را آغاز کرد و به محلههای مختلف میرفت.
وی افزود: شهید نواب هر جمعه شب در یکی از مساجد تهران سخنرانی میکرد البته مردم مراقب بودند تا آقای نواب را ترور نکنند، اما طولی نکشید که شهید نواب محکوم به اعدام شد.
همسر شهید نواب در ادامه به بیان آخرین دیدارشان با شهید نواب در زندان اشاره و گفت: هیچ وقت یادم نمیرود در همان دیدار شهید نواب با اقتدار کامل در برابر سربازان صدایش را خشن و بلند کرد و گفت: «من با این مرتیکه پسر پهلوی، با این مرتیکه محمدرضا شاه اگر بخواهم سازش کنم همین الان جای من اینجا نیست من کشته میشوم، اما سازش با دشمنان اسلام را قبول نمیکنم و مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است».
وی ادامه داد: وقتی نواب صفوی را شهید کردند بعد از ظهر آن روز آمدیم سر مزار ایشان، که ناگهان یک سرباز با چکمه به من زد و گفت: «بلند شو نمیخواد اینقدر گریه کنید» من همانجا بلند شدم و شروع به سخنرانی کردم، تقریباً یک ساعت و نیم صحبتهایم طول کشید.
نواب احتشامرضوی گفت: همانجا ایستادم و فریاد زدم «آری خاندان آل محمد (ص) را هم بنیامیه همین گونه تسلیت دادند،ای پسر پهلوی، یزید چه خوب ثابت کردی از چه قوم و سلسهای هستی، نیمه شب فرزندان آل پیغمبر (ص) را به جرم حقگویی و دین داری میکشی و تصور میکنی همیشه میتوانی جابرانه حکومت کنی هیهاتای پسر پهلوی، یزید! آیا ندیدی پدر جنایت کارت با آن همه جنایت و ذلت و بدبختی و نکبت به درک واصل شدای پسر پهلوی، یزید! از شهادت و اسارت ما را میترسانی در حالی که شهادت از اجداد ما و اسارت از عمه زینب (س) به ما ارث رسیده، به خدا سوگند اگر تمام مردان ما را بکشی ما زنها حاضریم در مقابل شما دشمنان اسلام بایستیم»